بنر


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified



Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


پارت خوده رمانه👇
💔درد عشق💔
بی جون روی زمین افتادم. چشم هام تار می‌دید و نمی‌تونستم اطرافم رو به خوبی ببینم. صدای خنده هاش توی کل حیاط می‌پیچید. این مرد، یه دیوونه‌ی به تمام معناست! ظاهر این آدم یکی دیگه بود و باطنش، یکی دیگه. هرکی اون رو می دید عاشقش می شد، آخه کیه که عاشقش نشه؟ موهای کوتاه یه ور موج دار به رنگ قهوه ای روشن، چشم های مشکی، ابروهای نسبتا پهن و ته ریشی که به جذابیتش می افزود. این قیافه دختر پسند بود؛ اما چرا من عاشقش نبودم؟ چون من باطن این مرد کثیف رو دیدم، هرکی بدونه ذات این مرد چه جوریه قطعاً ازش متنفر می شه، درست مثل من. با صدایی که از ته چاه می‌اومد گفتم:
_ به چی می‌رسی که این‌طوری عذابم می‌دی؟
لبخندش محو شد و عصبی بهم خیره شد. با تنفر بهش نگاه می‌کردم که روی زانوهاش نشست و توی یه لحظه دستش رو پشت سرم برد، موهام رو از پشت گرفت و کشید و گفت:
_ چون ازت متنفرم!
موهام رو ول کرد و از روی زانوهاش بلند شد. هنوز هم با تنفر بهش نگاه می‌کردم. به زور از روی زمین بلند شدم و مقابلش ایستادم، توی چشم های مشکیش که عجیب من رو یاد یکی می انداخت زل زدم و با تن صدای بالا گفتم:
_ چرا؟
نیشخندی زد و گفت:
_ یعنی خودت نمی‌دونی چرا؟
مکثی کرد و گفت:
_ کی یه هرزه رو دوست داره که من دومیش باشم؟!
دیگه کنترلی رو اعصابم نداشتم، با عصبانیت یقه پیرهنش رو گرفتم و تو صورتش غریدم:
_ من هرزه نیستم. تو و اون پدر عوضیم که همیشه فکر می‌کردم دوستم داره من رو به این روز انداختین. من هیچ‌وقت نخواستم که... نخواستم که...
بغض گلوم رو چنگ زد، نفس عمیقی کشیدم و بغضم رو قورت دادم و گفتم:
_ من نخواستم که معشوقه‌ی تو باشم.
نگاهی به موهای قهوه ای روشنش انداختم و با تمسخر گفتم:
_ موهات به هم ریخته شده، عرق هم کردی، شاید به خاطر اینه که انقدر خودت رو خسته می کنی؟
موهاش رو با دست هام درست کردم که یکم به حالت موج دار خودش برگرده.
عصبی گفت:
_ چه کار می کنی؟
با همون تمسخرم گفتم:
_ هیچی دارم سر و وضعت رو درست می کنم که شب رفتی خونه زنت بهت گیرنده..
مرده زن داره و یه معشوقه برا خودش اورده تا نیاز هاشو بر طرف کنه😱😔
تو چنل زیر جویین شو سرنوشت تلخ این دختر رو بخون...🥺
ما اینجا رمان سکسی نداریم😏
https://t.me/romankade_asheghane


این دوتا عشقو میشناسی؟
همون اهان و پانکتی خودمونن تو سریال تویی عشق من😍
دوست داری کلی رمان بخونی که شخصیت اصلیشون این دوتا عشق باشه😍❤️
پس سریع جوین شو تا رمان هایی رو بخونی که هیچوقت نمیتونی حدس بزنی هرپارتش چجوری تموم میشه😱
@Romankade_asheghane
اِاا هنوز که داری میخونی سریع جویین شو😂👇
👇👇😂جویین عزیزم😂👇👇
https://t.me/Romankade_asheghane


#پارتی_در_آینده
🌹رز قرمز🌹
از کنار ریتیک رو تخت بلند شدم و آهسته از اتاق خارج شدم. به سمت اتاق طاها رفتم.درب رو آهسته باز کردم،طاها سرش تو گوشی بود و پشتش به درب بود بخاطر همین منو نمیدید.
درب رو پشت سرم یکم محکم بستم تا بفهمه،و سپس درب رو قفل کردم.
-ماریا؟؟تو اینجا چه کار میکنی؟
کمی مکث کردم و اروم گفتم
+عاشقت شدم طاها!!
آهسته به سمتش میرفتم و اون تکونم نخورد،حتی یه لبخند شیطانی هم زد!!
فاصله بینمون رو با یه حرکت پر کردم و اونو بوسیدم..
نفس های گرمش بهم میخورد..
منو محکم تو بغلش گرفت.بالاخره بعد مدت طولانی ازهم دل کندیم.
خمار تو چشمام نگاه کرد،اروم اروم نزدیک شد و سرشو تو گودی گردنم فرو برد و عمیق بو کشید که...❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
رابطه زن بابا و پسرش😱😱😱😱😱😱😱😱
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
بیا بخون ببین چی میشه..
رمان هایی که حتی فکرشم نمیکردی اینطوری پیش بره😱🥺😈
رابطه با دوست زنت😱😱😱😱😱😱😱😱😱
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
ارباب برده ای..🙊
دختری که به اجبار برده یه ادم پولدار میشه..🔞🔞😱😱
یه انتقام سخت به خاطر خون عشقت از کسی که عاشقته😱😱
تهمت این که دختره هرزه هست و به شوهرش خیانت کرده و یه بچه اورده😱
عشقش بهش سه بار خیانت میکنه اما اون هنوزم عاشقشه😢😱
هر کدوم یه داستان جذاب و غمگین😢
👇👇جوین👇👇😏😎
@Romankade_asheghane
@jannata23
جهت تب:👇👇
@jannata
@marala9
https://t.me/Romankade_asheghane
https://t.me/jannata23


🥀💔درد عشق💔🥀
با ضرب منو پرت تو خونه..به دوروبرم نگاه کردم.خونه نبود یه قتلگاه بود..!!!
پر از وسیله های شکنجه..نه واقعا این بشر برای عذاب دادن من به دنیا اومده.
کتشو دراورد و پرت کرد یه گوشه.
چند دکمه اول لباسشو باز کرد.آستینشو داد بالا و از تویه کمد یه شلاق دراورد..!!
با ترس به شلاقی که دور دستش میپیچوند خیره شدم.
-اقای جیدی غلط کردم..
+اقای جیدی نه ارباب..دیگه نبینم بگی اقای جیدی اگرنه صد تا به اون صد تا ضرب شلاقت اضافه میکنم.
با ترس بهش نگاه میکردم
+خب حالا همراه من بشمار.یک..
بشمار..
همراه باهاش اعداد رو میگفتم.این یه سادیسمیه تمام عیاره
-دو..سه..
و با گفتن شماره سه شلاق رو رو بدنم فرود اورد..
یه لحضه نفسم بالا نیومد داشت جونم در می اومد.هربار ضربات شلاقش رو محکم تر میزد.بار پنجم خیلی محکم زد و باعث شد جیغی سر بکشم.
اخمی کرد و با عصبانیت به سمتم اومد.
تو چشمای نم دارم زل زد و گفت
+از الان به بعد حق نداری جیغ بزنی و گریه کنی.باید خفه خون بگیری فهمیدی؟
با صدایی که خودمم به زور میشنیدم گفتم
-چشم ارباب
+بلند تر
یکم تن صدامو بالا بردم
-چشم ارباب
+افرین..حالا ادامه میدیدم
دوباره شروع کرد به شلاق زدن
-ارباب تروخدا بسه..دارم میمیرم..غلط کردم..گه خوردم
با ضربه ای که بهم زد جون از بدنم خارج شد.چشمام سیاهی میرفت.همه چیزو تار میدیدم که دیگه به جز سیاهی هیچ چیزی ندیدم...🥀🥀
ادامه دارد....
میخوای بدونی چرا اربابش شنکنجش داد😢😭
جوین شو و سرنوشت تلخ این دخترو بخون😭
https://t.me/Romankade_asheghane


پارت خوده رمانه😱👇
انتقام شیرین...

با ذوق گفتم
-اینا پیداش کردم
جدی گفت
-حالا چرا انقدر ذوق میکنی؟
بیشعور زد تو پَرَم.
قرصو بهش دادم.پشتمو کردم بهش.
-نمیخوای بهم اب بدی؟
-مگه خودت چلاقی بغل دستته
-الان مثلا قهری؟
-مثلا نه واقعا قهرم
- یعنی باید نازتو بکشم؟
-هرجور دوس داری..
-باشه پس بیا نزدیک تر
یه لبخند کوچولو زدم و به طرفش رفتم و کنارش ایستادم.
یه لبخند شیطانی زد که باعث شد لبخند از رویه لبم محو بشه.
دستمو گرفت و منو کشید به سمت خودش.
کاملا تویه بغلش افتاده بودم!فاصله صورتمون یه میلی هم نبود.تو چشمام نگاه کرد و گفت
-دوست داری چجوری نازتو بکشم؟دوست داری حرفی باشه یا عملی؟
ای کاش لال میشدم و نمیگفتم عملی!
-عملی..
-مطمئنی؟
-جوری که تو میگی داره کم کم نظرم عوض میشه
-دیگه دیره
منو رویه تخت انداخت و خودش افتاد روم.
هنوزم اون لبخندی شیطانی رو لباش بود.
با تته پته گفتم
-می..میخوای چیکار..چیکار کنی
یه نگاه به لبام انداخت و تو یه لحضه گونه هامو بوسید.
داشتم از ترس میمردم فک کردم میخواد منو ببوسه.
با همون لبخند شیطانیش گفت
-چیه؟فک کردی میخوام ببوسمت؟
-اوهوم
-خب بزار افکارتو به واقعیت تبدیل کنم
خواست ببوستم که چرخی خوردم از زیر دست و پاش خلاص شدم و با صورت مبارک نقش زمین شدم...

ادامه دارد...

رمانی که در عین غمگین بودن😔طنز😂 هم هست.عاشقانه ای از جنس انتقام...😱
اگه میخوای این رمان فوق العاده رو از دست ندی پس جویین شو👇
https://t.me/Romankade_asheghane


۶ تا بنر هست همرو بزارید چک میشه👆


پارتی از #آینده_بسیار_دور
#تنها_دلیل_زندگیم_تویی
عشقم جلوی چشمام داشت با یکی دیگه ازدواج میکرد..اشک تو چشمام جمع شده بود و هر ان ممکن بود سرازیر بشه و همه بفهمن من کی هستم.من برای انتقام از عشقم با یه قیافه ی دیگه تو این خونه اومدم اما دوباره عاشقش شدم..دوباره قلبمو بهش باختم..به این مرد که هیچ وقت من دوست نداشته و بهم خیانت کرده.
یادآوری اون خیانتی که بهم کرده بود منو عذاب میداد و باعث شد لیوان تو دستم از دستم بیافته و بشکنه.
تموم شد غمی که من این همه مدت پنهانش کرده بودم آشکار شد.
از اون مجلس دور شدم و اشک میریختم.
کنار درختی نشستم و بی صدا اشک ریختم و شکستم..برای سومین بار بهم خیانت کرد...😭😭

این دختره عاشق شده و به خاطر عشقش کلی بلا سرش اومده..بالاخره به عشقش میرسه اما...💔💔
رمانی که تاحالا شبیه شو نخوندی.
بیا تو این کانال جوین شو تا کلی دیگه از این رمان ها بخونی و بدونی آخر عشق هر کدومشون چی میشه..❤️

جوین شو پشیمون نمیشی مطمئنم😉

https://t.me/jannata23
جهت تبادل به آیدی زیر پیام بدید👇
@marala9


این بازیگرو میشناسی؟
دوست داری ازش کلی بدونی؟
هرچی بخوای از این بازیگر بدونی تو کانال زیر هست👇👇
@jannatlovee
تنها چیزی که این کانال نمیدونه آدرس دقیق خونه جنته😂
یعنی همه چیو دربارش میدونه😱
زود جوین شو تا از اولین اخبار های جنت با خبر بشی👇👇❤️
https://t.me/jannatlovee


یه بازیگر هندی هست اسمش جنت زبیر رحمانیه😘
تمام اخبار های داغ و جدید جنت تو کانال زیر هست😳❤️
هر چیزی از جنت بخوای هست😍😱
و اگر هم نبود تنها کاری که باید بکنی بری پیوی مدیر و سریع چیزی که بخوای تو چنل قرار میگیره💗❤️
سریع جوین شو تا از زندگی نامه جنت با خبر بشی😂
@jannatlovee
اِااا..هنوز که داری بقیشو میخونی سریع باش جوین شو😂
👇👇👇جوین فرزندم👇👇👇
https://t.me/jannatlovee


Forward from: ♪♫•*¨*•.¸¸ ყaŁda¸¸.•*¨*•♫♪
#پارتی_در_آینده
🌹رز قرمز🌹
در طول روز فقط به طاها نگاه میکردم.
من چم شده بود چرا نمیتونم ازش چشم بردارم؟

شب شده بود و همه خواب بودن..از کنار ریتیک رو تخت بلند شد و آهسته از اتاق خارج شدم و به سمت اتاق طاها رفتم.درب رو آهسته باز کردم،طاها سرش تو گوشی بود و پشتش رو کرده بود بهم به خاطر همین منو نمیدید.
درب رو پشت سرم یکم محکم بستم تا بفهمه..و سپس درب رو قفل کردم..
-ماریا؟؟تو اینجا چه کار میکنی؟
+عاشق شدم طاها!!
آهسته به سمتش میرفتم و اون عقب عقب میرفت تا جایی که خورد به میز و توقف کرد.
حالا فاصله بینمون یک سانتی متر بود که من اون رو پر کردم و آهسته طاها رو بوسیدم..
نفس های گرمش بهم میخورد..
اونم انگار بدش نمیومد..منو سفت تو بغلش گرفته بود که...❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
رابطه زن بابا و پسرش😱😱😱😱😱😱😱😱
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
بیا بخون ببین چی میشه..
کلی دیگه از این جور رمانا هست که هر کدوم به یه طریقی به همسرشون خیانت میکنن..
رابطه با دوست زنت😱😱😱😱😱😱😱😱😱
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
ارباب برده ای..🙊
درد عشق:دختری که به اجبار برده یه ادم پولدار میشه..🔞🔞😱😱
انتقام شیرین:یه انتقام سخت به خاطر خون عشقت از کسی که عاشقته😱😱
مرگ و عشق:تهمت این که دختره هرزه هست و به شوهرش خیانت کرده و یه بچه اورده😱
تنها دلیل زندگیم تویی:عشقش بهش سه بار خیانت میکنه اما اون هنوزم عاشقشه😢😱
هر کدوم یه انتقام از یه عشق..
👇👇جوین👇👇😏😎
@Doddh
@jannata23
جهت تب:👇👇
@jannata
@marala9
https://t.me/Doddh
https://t.me/jannata23

10 last posts shown.

1

subscribers
Channel statistics