📰 دهه شصتیها
::بـــخش دوم و پـــایانی
حال خانم «میلانی» و همفکرانشان آن سرنوشت ذهنیای را که گفته بودم را تصور کنند. که در همان دههی شصت، همین همتها و باکریها و متوسلیانها و باقریها و خرازیها و حتا همان خوشنشینان فارس و لر و عرب «خرمشهر» و «آبادان» از قبیل «بهنام محمدی»، «رضا دشتی»، «امیر رفیعی»، «پرویز عرب»، «علی رحیمی»، «جمشید برون» و... نبودند، الآن نه از ماه، نشان مانده بود و نه از ماهنشان. در همان روزهای انتهایی سال ۶۳ که «حسن» در شهریورش به دنیا آمده بود، صدام در اقدامی ابتکاری و برای به پایان بردن مقاومت ایرانیان، جنگ شهرها را راه انداخته و هواپیماهای خود را به عمق سرزمینهای داخلی ایران گسیل داشت. نمیدانم خانم «میلانی» که آن روزها باید ۲۰ و چند ساله میبودند، بمببارانهای هوایی را یادشان هست. من که ۱۱ سال داشتم و در روستایمان #حصارزیرک از توابع #شهریار و در ۱۵ کیلومتری تهران زندهگی میکردم به خوبی یادم هست. و هنوز فراموش نکردم روشنفکران کراواتزدهی مورد وثوق خانم «میلانی» با زنان فُکُلیشان را که همراه فیفی و زیزی، از اهالی روستایمان طویله اجاره میکردند که از مرگ مفاجات بمبهای عراقی در امان باشند. ولی همان موقع و در همان روزها و در همان سالهای دههی شصت اگر آن فهرست قطاروار که آن بالا اسم بردم و صدها هزار پیر و جوان دیگر نبودند که مرگ مفاجات را به جان بخرند، الآن سرنوشت خانم «میلانی» و همفکرانشان چه میشد؟ آیا میشود در این سرنوشت ذهنی، چیزی مثل آن ۷۰ هزار زن کویتی را برایشان متصور شد؟ حاشا که مردان ایرانی حتا به ذهن هم نمیتوانند چنین چیزی را تصور کنند. ولو به فانتزی!
حالا سرکار خانم «میلانی» و همفکرانشان که حافظهی تاریخشان در حد #آمیب زیر سؤال است، و در همان سالهای دههی شصت همین سازی را میزدند که در این سالهای دههی نود میزنند، تصور کنند همین «حسن» آقای نازنین ما که در آستانهی ۳۰ سالهگی و در سال ۹۳ آنقدر غیرت داشت که وقتی امکان رفتن به سوریه را نیافت، با دهها ترفند با عنوان #افغانستانی موفق به گرفتن شناسنامهی #افغانی شد تا شانه به شانهی دلاوران لشکر #فاطمیون برای دفاع از مظلوم و سرکوب طاغی عازم #شام شود، نمیرفت. فاطمی نمیشد. غیرت هم نداشت. مثل مردنمایان کشور همسایهمان کویت میبود... آنوقت همین خانم «میلانی» و خیلی از همفکرانشان به چنان سرنوشتی از سمت #داعش و #جبهةالنصره و چچنی و تُرکستانی گرفتار میشدند که در عین یائسهگی و در سن حدوداً ۶۰ سالهگی مجبور بودند بار دیگر بچهی خود را در اوج فعالیتهای زنسالارانهشان سِقط کنند.
ولی مردان این سرزمین غیرت دارند. و این آن علت اصلی شهادت این شیربچههاست که مورد بحث خانم «میلانی» و به زعمشان بسیاری از ایرانیان است. چه آنها که در دههی شصت جنگیدند چه اینها که متولد دههی شصت بودند و پربهاترین داراییشان را در طبق اخلاص گذاشتند تا خانم «میلانی» و همفکرانشان در هر صنف و #حزب و مرامی، در امنیت باشند. حتا آن دخترک علی حاتمی که کُندذهنانه آن جملات دیکته شده را برای دل دشمنان این ملت در دل دشمنان این ملت بلغور کرد.
و چهقدر دروغگویند خانم «میلانی» و همفکرانشان که سنگ #فمنیسم و #زنسالاری را به اسم دفاع از حقوق برابر زنان به سینه میزنند، ولی حقوق طلایی مادران و همسران و خواهران و دختران شهدا را زیر پا میگذارند. اینان حداقل خیری که از شهادت «حسن» و همقطارانش میتوانند قبول داشته باشند، همین است که با شهادت هر یک از این دهه شصتیها، یک معضل از #معضلات_لاینحل_دولت بیمقدار جناب روحانی حل خواهد شد و دیگر معاون مستأصلشان از موج جوانان بیکار متولد دههی شصت نخواهد نالید...
https://t.me/Sohail_Karimi
::بـــخش دوم و پـــایانی
حال خانم «میلانی» و همفکرانشان آن سرنوشت ذهنیای را که گفته بودم را تصور کنند. که در همان دههی شصت، همین همتها و باکریها و متوسلیانها و باقریها و خرازیها و حتا همان خوشنشینان فارس و لر و عرب «خرمشهر» و «آبادان» از قبیل «بهنام محمدی»، «رضا دشتی»، «امیر رفیعی»، «پرویز عرب»، «علی رحیمی»، «جمشید برون» و... نبودند، الآن نه از ماه، نشان مانده بود و نه از ماهنشان. در همان روزهای انتهایی سال ۶۳ که «حسن» در شهریورش به دنیا آمده بود، صدام در اقدامی ابتکاری و برای به پایان بردن مقاومت ایرانیان، جنگ شهرها را راه انداخته و هواپیماهای خود را به عمق سرزمینهای داخلی ایران گسیل داشت. نمیدانم خانم «میلانی» که آن روزها باید ۲۰ و چند ساله میبودند، بمببارانهای هوایی را یادشان هست. من که ۱۱ سال داشتم و در روستایمان #حصارزیرک از توابع #شهریار و در ۱۵ کیلومتری تهران زندهگی میکردم به خوبی یادم هست. و هنوز فراموش نکردم روشنفکران کراواتزدهی مورد وثوق خانم «میلانی» با زنان فُکُلیشان را که همراه فیفی و زیزی، از اهالی روستایمان طویله اجاره میکردند که از مرگ مفاجات بمبهای عراقی در امان باشند. ولی همان موقع و در همان روزها و در همان سالهای دههی شصت اگر آن فهرست قطاروار که آن بالا اسم بردم و صدها هزار پیر و جوان دیگر نبودند که مرگ مفاجات را به جان بخرند، الآن سرنوشت خانم «میلانی» و همفکرانشان چه میشد؟ آیا میشود در این سرنوشت ذهنی، چیزی مثل آن ۷۰ هزار زن کویتی را برایشان متصور شد؟ حاشا که مردان ایرانی حتا به ذهن هم نمیتوانند چنین چیزی را تصور کنند. ولو به فانتزی!
حالا سرکار خانم «میلانی» و همفکرانشان که حافظهی تاریخشان در حد #آمیب زیر سؤال است، و در همان سالهای دههی شصت همین سازی را میزدند که در این سالهای دههی نود میزنند، تصور کنند همین «حسن» آقای نازنین ما که در آستانهی ۳۰ سالهگی و در سال ۹۳ آنقدر غیرت داشت که وقتی امکان رفتن به سوریه را نیافت، با دهها ترفند با عنوان #افغانستانی موفق به گرفتن شناسنامهی #افغانی شد تا شانه به شانهی دلاوران لشکر #فاطمیون برای دفاع از مظلوم و سرکوب طاغی عازم #شام شود، نمیرفت. فاطمی نمیشد. غیرت هم نداشت. مثل مردنمایان کشور همسایهمان کویت میبود... آنوقت همین خانم «میلانی» و خیلی از همفکرانشان به چنان سرنوشتی از سمت #داعش و #جبهةالنصره و چچنی و تُرکستانی گرفتار میشدند که در عین یائسهگی و در سن حدوداً ۶۰ سالهگی مجبور بودند بار دیگر بچهی خود را در اوج فعالیتهای زنسالارانهشان سِقط کنند.
ولی مردان این سرزمین غیرت دارند. و این آن علت اصلی شهادت این شیربچههاست که مورد بحث خانم «میلانی» و به زعمشان بسیاری از ایرانیان است. چه آنها که در دههی شصت جنگیدند چه اینها که متولد دههی شصت بودند و پربهاترین داراییشان را در طبق اخلاص گذاشتند تا خانم «میلانی» و همفکرانشان در هر صنف و #حزب و مرامی، در امنیت باشند. حتا آن دخترک علی حاتمی که کُندذهنانه آن جملات دیکته شده را برای دل دشمنان این ملت در دل دشمنان این ملت بلغور کرد.
و چهقدر دروغگویند خانم «میلانی» و همفکرانشان که سنگ #فمنیسم و #زنسالاری را به اسم دفاع از حقوق برابر زنان به سینه میزنند، ولی حقوق طلایی مادران و همسران و خواهران و دختران شهدا را زیر پا میگذارند. اینان حداقل خیری که از شهادت «حسن» و همقطارانش میتوانند قبول داشته باشند، همین است که با شهادت هر یک از این دهه شصتیها، یک معضل از #معضلات_لاینحل_دولت بیمقدار جناب روحانی حل خواهد شد و دیگر معاون مستأصلشان از موج جوانان بیکار متولد دههی شصت نخواهد نالید...
https://t.me/Sohail_Karimi