آرسُو


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


آرسُو؛
اشک های غم و شادی.
برخاسته از تقابل آب و آتش،
حاصل روزهای بی حوصلگی و خستگی.
گوش شنوای حرف های شما؛ ناشناس یا شناس:
http://t.me/HidenChat_bot?start=1987261222
@arsu_ip

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


از بین این سه تا نوروزی که با کرونا شروع کردیم،
اولین نوروزی هست که حس خوبی دارم؛
امید دارم
انگیزه دارم
۱۴۰۰یه سال واقعی بود،هم خوبی داشت و هم بدی،
هم سختی داشت و هم آسونی
هرچند که روزای آخرش داره عجیب میگذره
اما دیگه داره بار و بندیلشو جمع میکنه.
اونو بخیر مارو به سلامت






فیلم برداری که امروز همراهمون اومد تازه وارد بود و تاحالا ندیده بودمش،البته اسمشو خیلی شنیده بودم چون تو حوزه های دیگه مشغول و معروف بود.
از اون آدمای کم حرف و آرومه که اگه زبون باز کنن کلی حرف دارن و هیچ کدوم از حرفاشون هم بیهوده نیست،
و چهره زیبایی هم داره،
آخر کار چایی ریختم و کنارش نشستم تا کمی حرف بزنیم آشنا بشیم.
آدم پخته ای بود و واقعا معاشرت باهاش لذت بخش بود.
امیدوارم باهم دوست و همکار بشیم.


این جور مناسبت ها که همه مردم رو کنار هم قرارمیده،
با هر تفکر و هرنوع سلیقه ای،خیلی دوست دارم.
یه جورایی نشانه وحدته و زیباست.


امروز از صبح پر از خستگی و مشغولیت بود،
از عکاسی برای صدا و سیمای نور تا تکمیل پروژه مهدیار و تهیه گزارش از موکب های مسیر حرم تا حرم؛
با تمام خستگی خیلی برام شیرین بود امروز،
واقعا بعد مدتها حس کردم زنده ام،
و یه مزیتش این بود که کلی پیاده روی کردم؛
پیاده روی ذهنم و باز میکنه،کلمات راحت تر تو سرم جون میگیرن،توانایی ارتباط برقرار کردنم با دیگران بالاتر تر میره،
و الان که اینو مینویسم دارم سعی میکنم رفتارای مختلفی که امروز دیدم و تجزیه و تحلیل کنم.


شب به خیر.


لحظه ای بنشین کنارم،دل بده آتش بگیر
این غزل روزی برایت یادگاری میشود


حال من چیزی شبیه جهل اعراب قدیم
حالِ آن مردی که تنها کودکش یک دختر است


مست شد خواست که ساغر شکند،عهد شکست
فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند مست؟!


این غزل ها به خدا مفت نمی‌ارزیدند
اگر این دختر و این عشوه و این ناز نبود


شاید ابلیس تورا شیطنت آموخت که من
در پس پرده ایمان به تو کافر باشم


Forward from: [شقايق]
در اين بيشه زار خزان زده شايد گلي برويد شبيه آنچه كه در بهار ديديم . .


امروز داشتم قدم میزدم و همزمان هنذفری رو تو گوشم محکم میکردم،
صدای یه نفر و شنیدم که گفت: میخوای غصه بخوری جای هنذفری رو تو گوشت محکم تر میکنی؟
سرم و بلند کردم و یه دختر و دیدم که لبه پل نشسته بود؛
گفتم: آره
گفت: منم سیگار میکشم
همزمان پک محکمی به سیگارش زد
دیگه حرفی نزدیم اما من تا چند دقیقه اونجا ایستاده بودم و به آسمون نگاه میکردم
ناخودآگاه ازش پرسیدم میخوای خودتو از اون بالا پرت کنی؟
خندید و گفت: نه بابا،جرئتشو ندارم
کنارش نشستم
من آهنگ گوش دادم و اون سیگار کشید
گفت نمیخوای مثل بقیه نصیحتم کنی بگی نکش؟
گفتم گاهی آدم باید یه جوری خشم و ناراحتی رو کنترل کنه،هرجور که خودش صلاح میدونه
دیگه هیچی نگفتیم،سکوت محض بود
نقطه کور بود و حتی آدم هم رد نمیشد
بعد از نیم ساعت بلند شد و لباسش و تکوند و گفت: من هر چهارشنبه اینجا سیگار میکشم و غصه میخورم،چهارشنبه بعد بیا اهنگ گوش کن و غصه بخور.

گفت:آدم اجتماعی نیستم اما تنها غصه خوردن هر دومون و نابود میکنه،
در ضمن بنظر میاد یار خوبی واسه تو سکوت غصه خوردنی؛




شاید یه چیزی بیشتر از همه اینا به خودم اعتماد دارم،
که میتونم
که میشه
گاهی هم اگه ناامیدی میاد گوشه دلم عیبی نداره
خودم حلش میکنم.


میخوام دوست داشته باشم،
میخوام دوست داشتنی باشم.


به خاطرِ نیلا^

18 last posts shown.

40

subscribers
Channel statistics