#پارت_صد_یازده
#تلخی_سرنوشت
_گیج شدن ارام
_گیجی نداره،طلاق میگیری بعدشم بایه ادم خوب که لیاقتت رو داره ازدواج میکنی
_توفکرکردی اراد میزاره
چیزی نگفت،انگار خودشم فهمید که اراد نمیزاره نه من ازش جداشم و نه ازش طلاق بگیرم
انگار چیزی به ذهنش رسید
که باخوشحالی گفت
_به داداشتت زنگ بزن
_به اون چرا؟
_مگه بهت نگفته بود که میتونه ببرت یه جایی که دست اراد بهت نرسه
_خب اره
_بهش زنگ بزن بگو که اخرشب بیاد دنبالت..اینجوری نه اراد ونه هیچ کس دیگه ای نمیفهمه توکجا رفتی
_ارام... من اینجوری فقط خواستم اراد بترسه و بره ازمایش بده
باتاسف نگاهم کرد
_زنگ میزنی یا زنگ بزنم
_ارام،حالا که اراد برگشته نمیخوام باز فاصله بیفته بینمون
_تو برو ،من همه چی رو خبر میدم بهت
_اگه برم ،بخدا دیگه بهمنگاه هم نمیکنه
_چطورخودش بعد ۴ سال ،توقع داشت توببخشی،انوخت تو میگی تو روت نگاه نمیکنه
_مرد فرق داره با زن
_هیچم نداره،همه ما به خانوم بودنت ایمان داریم
_اصلا من رفتم میخواد چی بشه؟فکرکردی اینجوری میره ازمایش میده
_حتما میده
_اگه نداد چی؟
_تو برو،انوخت میبینی چی میشه
_هیچی،اراد هم میره یه دختر دیگه رو میگه
_نمیره
پوزخندی بهش زدم
به تلفنش اشاره کرد گفت
_زنگ بزن
به سمت کیفم رفتم
وشمارشو ازتوی کیفم برداشتم
کاغذ رو بهش دادم
مشغول گرفتن شماره شد...
بااولین بوق
گوشی رو به دستم داد
اولین باربود دوست نداشتم جواب تلفنمو بده
نمیخوام از اراد دورباشم
اما جواب داد
بازهم خدا صدامونشید
_بله
_سلام
_اوا،تویی
خداروشکر که من حداقل تو رو توزندگیم دارم
_اره منم
_اقا اراد اومد منو فراموش کردیا
این ازکجا میدونست که اراد برگشته
#تلخی_سرنوشت
_گیج شدن ارام
_گیجی نداره،طلاق میگیری بعدشم بایه ادم خوب که لیاقتت رو داره ازدواج میکنی
_توفکرکردی اراد میزاره
چیزی نگفت،انگار خودشم فهمید که اراد نمیزاره نه من ازش جداشم و نه ازش طلاق بگیرم
انگار چیزی به ذهنش رسید
که باخوشحالی گفت
_به داداشتت زنگ بزن
_به اون چرا؟
_مگه بهت نگفته بود که میتونه ببرت یه جایی که دست اراد بهت نرسه
_خب اره
_بهش زنگ بزن بگو که اخرشب بیاد دنبالت..اینجوری نه اراد ونه هیچ کس دیگه ای نمیفهمه توکجا رفتی
_ارام... من اینجوری فقط خواستم اراد بترسه و بره ازمایش بده
باتاسف نگاهم کرد
_زنگ میزنی یا زنگ بزنم
_ارام،حالا که اراد برگشته نمیخوام باز فاصله بیفته بینمون
_تو برو ،من همه چی رو خبر میدم بهت
_اگه برم ،بخدا دیگه بهمنگاه هم نمیکنه
_چطورخودش بعد ۴ سال ،توقع داشت توببخشی،انوخت تو میگی تو روت نگاه نمیکنه
_مرد فرق داره با زن
_هیچم نداره،همه ما به خانوم بودنت ایمان داریم
_اصلا من رفتم میخواد چی بشه؟فکرکردی اینجوری میره ازمایش میده
_حتما میده
_اگه نداد چی؟
_تو برو،انوخت میبینی چی میشه
_هیچی،اراد هم میره یه دختر دیگه رو میگه
_نمیره
پوزخندی بهش زدم
به تلفنش اشاره کرد گفت
_زنگ بزن
به سمت کیفم رفتم
وشمارشو ازتوی کیفم برداشتم
کاغذ رو بهش دادم
مشغول گرفتن شماره شد...
بااولین بوق
گوشی رو به دستم داد
اولین باربود دوست نداشتم جواب تلفنمو بده
نمیخوام از اراد دورباشم
اما جواب داد
بازهم خدا صدامونشید
_بله
_سلام
_اوا،تویی
خداروشکر که من حداقل تو رو توزندگیم دارم
_اره منم
_اقا اراد اومد منو فراموش کردیا
این ازکجا میدونست که اراد برگشته