ʚ 'облако〃˖ ࣪ɞ


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


𝘏𝘰𝘸 𝘥𝘰 𝘺𝘰𝘶 𝘩𝘰𝘭𝘥 𝘢 𝘮𝘰𝘰𝘯𝘣𝘦𝘢𝘮 𝘪𝘯 𝘺𝘰𝘶𝘳 𝘩𝘢𝘯𝘥?
⺡喜びの場所 ⪩⪨ ....
[Unknown:https://t.me/HarfBeManBOT?start=NTA4NzEyOTA1]
-PV" @Nonsenci

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter




Why the fuck
Do I keep forgetting David bowie's dead


Lmao






-Actually They both do




This little creature right here
has my goddamn heart




Male-


Forward from: 𝘾𝙝𝙖𝙡𝙡𝙚𝙣𝙜𝙚 𝘽𝙤𝙭
𓏲ℂ𝕙𝖆𝖑𝖑𝖊𝖓𝖌𝖊୭̥

این چالش اینطوریه که پیامو فور می‌کنید تو چنلتون و جنسیتی که دوست دارید داشته باشید رو زیرش می‌نویسید. من چند تا چند تا دسته می‌کنمتون و اسم گروهی که قراره توش دبیو کنید، موقعیتی که تو گروه دارید، اسم فندومتون، اسم استیج و بیوگرافیتون رو مینویسم.


Forward from: Insensible
این رو فوروارد کنید تو چنلتون تا بگم اگه قرار بود بهتون نزدیک تر شم و بیشتر باهاتون آشنا شم بخاطر کدوم ویژگیتون می‌تونست باشه.








خورشید با دستان زرین خود پرده ها را کنار زد و به داخل اتاق سرک کشید
تو در خواب بودی ......
بالاخره گیسوان سیاه رنگت را از بندِ کش و بافت رهانیده بودی تا دور تا دور پیکر پرستیدنی ات پراکنده شان کنی و درخشندگی رخسارت را، به مانند ماه شب چهارده در ظلماتِ آسمانِ بی ستاره، به رخ بکشی
پنجره باز بود
سرمای باد وحشی به داخل خزید و قبل از آنکه فرصتش را به من دهد؛ گونه ات را بوسید
عاح که چقدر به او حسادت میکنم !!
کاش این عاشقِ در بند هم جرئت لمس موجودی که مقابلش میدید؛ داشت
اما افسوس که تو در نظرش از هر عتیقه و جواهراتی نفیس تری
و او با هر لمس، خود را ملامت میکند که نکند خراشی بر رویت بندازد
یا که دستان آلوده اش، به دامان پاک قدیسِ کوچکش تجاوز کنند
سرت را بر روی بالشتش گذارده بودی و بدین ترتیب تنفسِ داغ هوایی که از اعماق وجودِ پر گوهرت برمیخاست، در آن می دمیدی
میخواست نفس هایت را بشمارد که فهمید اعداد را به خاطر ندارد
کمی بیشتر تامل کرد....فایده ای نداشت
او نام خود را نیز به دیار فراموشی سپرده بود
اما چه اهمیتی می‌داد تا زمانی که نام تو را به یاد می آورد؟
چرا که او با نام تو، خود را میشناخت
پیکر گرانمایه ات را همچو دُری در میان صدف، لابه لای پتو محفوظ کرده بودی
نمی‌توانست انکار کند که طمعِ دست بردن به این مروارید، هر لحظه بیشتر از لحظه قبل وسوسه اش می کرد
اما او خیلی چیزها را به واسطه این عشق آموخته بود و یکی از آنها "شکیبایی" بود
هر چند استقامت در برابر لب های فریبنده تو، تنها در اثر معجزه الهی امکان پذیر بود






—♡⃕ I just can't get too much of you(一愛人) baby, it's never enough



20 last posts shown.

36

subscribers
Channel statistics