چنان کز غم دل دانا گریزد
دوچندان غم ز پیش ما گریزد
مگر ما شحنهایم و غم چو دزدست
چو مارا دید جا از جا گریزد
بغرد شیر عشق و گلهی غم
چو صید از شیر در صحرا گریزد
ز نابینا برهنه غم ندارد
ز پیش دیدهی بینا گریزد
مرا سوداست تا غم را ببینم
ولیکن غم ازین سودا گریزد
همه عالم ز دست غم زبونند
چو او بیند مرا تنها گریزداگر بالا روم پستی گریزد
وگر پستی روم بالا گریزد
خمش باشم بود کین غم برافتد
غلط گفتم زنا گویا گریزد
—
@TwinSizeMatters .