• Nilab •

میخوام برم عینک بگیرم!
از تابستون ۹۶ تا الان عینکم عوض نکردم!
اصلاً نمیزنمش! شماره چشمم ۲.۵ بووود!
چرا؟! چون واقعاً هیچ عینکی بهم نمیاااد و
برای خودم نمی‌تونم نظر بدم!
حالا من با داداشم رفتم به ریز‌ترین موارد هم توجه کردم.

من فهمیدم خیلی‌‌هام خودشناسی‌ مون خیلی پایینه!
خیلی!!
وقتی خودمون بشناسیم
بدونیم این رفتارمون ریشه‌‌اش چیه! اونوقت راهکار براش داریم!
مرحله بعد از خودشناسی هم انعطاف روانشناختیه! به این شکل که می‌بینی وسط استرس داری دست و پا میزنی اما داری وظایفت انجام میدی! تمرکز نداری ولی داری درست میخونی. افسرده‌ای اما داری تلاش می‌کنی.

مجازی با تمام بدی‌هاش و اعتیادش کلی مزایا داره!
به‌جای این که مثلاً از فلانی بپرسیم چطوری "زود بیدار شیم" یا چطوری" تمرکزم بهتر کنم" و ...
این‌هارو از زبانِ متخصص این کار چرا نشنویم!؟
من دلم میخواد از تک‌تک تون خواهش کنم
که لطفاً بیشتر از روح‌ و روان‌تون مراقبت کنید
واقعاً دلم میخواد حتی مجبورتون کنم که
بریید وبینارهایی که نیازتونه شرکت کنید!
ولی خب هم شدنی نیست هم این‌که درست نیست! خودمون باید خودمون رو توی اجبار قرار بدیم و بریم دنبال " راه حل". این میشه شروعِ بالغ‌ترو بزرگ‌‌تر شدن.
و لطفاً از هیچ‌کسی توی مجازی الگوبرداری نکنید؛
حتی پروفسور سمیعی!
دوم این که تا جای ممکنه از بقیه سوال نپرسیم؛
به‌قول اطهر جواب اکثر جواب‌هامون پیش خودمونه!
مشورت میخوای بگیرید؟! یه تایم مشاوره بگیریید.(هزینه اش خوبه ۳۰۰ باشه؟ یکم پول‌هات سیو کنی هزینه‌اش جمع میشه)
برای تصمیم‌های مهم زندگی‌تون از هر کسی مشورت نگیریید.

اینا تمام حرفایی بود که قبل‌تر به خودم زده بودم.
شاید فقط" یک "نفر نیاز به شنیدنشون داشته
باشه.

https://t.me/UTcounseling
این کانال مرکز مشاوره دانشگاه تهرانه!
هم وبینار رایگان داره(من خودم چند سال پیش وبینار کمالگراییش رفتم و عالی بود)
هم مطالبش خیلی مفیده.

https://t.me/DrAzarakhshMokri
کانال دکتر آذرخش مکری.
در مورد اختلال‌ها صحبت کرده
راهکار در مورد هر کدوم میده!
عالیه دکتر مکری!

از ناله‌ و ناتوانی زن باردار متنفرم!!!
از زن باردار متنفررررم.
الان ویس یه خانوم که داره زایمان می‌کنه شنیدم
و از ته دل جیغ کشید!
دلم خواست خفش کنم!!!!
این طبیعی نیست.
واقعاً طبیعی نیست این حجم تنفر از زن باردار
و بچه تازه متولد شده.

زبان چهارم از الان بگم اسپانیایی خواهد بود.
به‌خاطر اسپانیایی هم شده زودتر این دوتا رو به سطح مناسبی میرسونم که برم سراغ زبان مورد علاقم.🥲

بجای پرداختن به آدم‌های رهگذر
بجای چت با آدم‌های دو روزه
بجای تا صبح حرف زدن با کسی که چند سال دیگه توی زندگیت نیست
بجای درگیر زندگی دیگران شدن
غبطه خوردن به زندگی دیگران
منتظر اومدن کسی که تنهاییت پایان بده
ورزش کن؛
زبان بخون
کتاب‌های روانشناسی بخون
روی روانت کار کن؛ازش مراقبت کن
به پوست و موهات برس
به سلامتت برس
سالم خوری رو شروع کن
نقاشی بکش
فیلم با زبان اصلی ببین
اتاقت رو قشنگ کن
تلاش کن
الگوی خودت شو
پول‌هات جمع کن و اون چیزی که خوشحالت
می‌کنه رو بخر
بازم تلاش کن
و غرق دنیای خودت شو
بخدا که دنیای آدم‌ها توجه کردن نداره
قدرت و توانایی‌هات دست کم نگیر
هیچ دردی تو رو نمی‌تونه بکشه!
هیچ دردی!
خودتم بغل کن از طرف من.🫂

زبان خیلی اعتماد بنفس قشنگی به آدم میده.
زبان سوم استارت زدم!
هر چند زبان انگلیسی رو هنوز به سطحی که میخوام نرسیدم ولی الان حس خوبی دارم!

نیستم از خودم راضی.

سلام صبح‌‌تون به‌‌خیر. ♥️💫

جایی ببینم کسی از ته دل قسم می‌خوره برای اثبات حرفش دیگه بهش گوش نمیدم!(قسم=دروغ)
توضیح نشونه ضعفه؛مدیری راست می‌گفت.
به نظرم هر چقدر کسی بیشتر از خودش توضیح داد
یا نشانه ضعفشه یا با کسی که قسم میخوره :) برابره!

از کاسه‌ی پُر صدا نیاید برون دوستان :)
اصلاً هم اشاره به شخص خاصی
ندارم.🙂

فردا دو تا کار اداری دارم
احتمالاً تا ۱۰ - ۱۱ درگیر باشم
بعدم میرم کتابخونه و مهدیس هم بعد دانشگاه میاد.(همون که گفت عسل فروش تست کنم=) )
و تا فردا شب،دیر وقت می‌خونم؛
چون پس فردا با علی و نیما میرم بیرون که قراره علی رو سوپرایز کنیم.
امیدوارم افسردگی روز تولدش رو
بتونیم از بین ببریم.
همین فعلاً تا فردا.
شب‌تون به قشنگیِ قلب‌هاتون.

داشتم فکر می‌کردم که" باب اسفنجی" ببینم قبل خواب یا مجدداً "مانی هیست"؟
و خب الان دارم لفت اورز دانلود می‌کنم!

منو به چنلت دعوت می‌کنی
بعد که جوین میدم،فرداش لفت میدی؟! نکنه فکر کردی من فنت‌ هستم!! =)))

دوش گرفتم
موهام با وجود بلند بودن و بی‌حوصلگی،اما صاف کردم.پیرهن نارنجی نخی که تا بالای زانوست و با شوینده‌ی رایحه‌ بهاری از قبل شسته بودمش تنم کردم!به دست و صورتم کرم آبرسان زدم
برای مراقبت از پوست؟!
حقیقتاً نه! برای روحم بود که طفلی داره خفه میشه!بزرگ‌ترین دلخوشی کوچیکم رو روی لبم زدم؛بوی توت فرنگی.انگار روحم داره نفس می‌کشه!لاک برداشتم!
اما خودمم می‌دونستم که لاک هم زیادی کوچیکه و باید یک دلخوشی کوچک دیگه پیدا کنم؛بلکه روی هم یه دلخوشی بزرگ بشن!
که صدای رعد و برق لبخندم کرد! دلخوشی بزرگی بود.من به کوچک‌ترش هم راضی بودم.
لاک برداشتم؛نشستم توی بالکن.
پیچش تاک‌ها رو پلی کردم؛
ویس گرفتم که شما هم با زیر صدایِ بارون
بشنویدش.همسایه دعوا می‌کرد و صداش میومد
می‌خواستم ویس قطع کنم؛اما گفتم چرا سانسور!
همینه زندگی.
اصلاً کاش توی ویس بیفته صداش!
یکی یک گوشه آروم نشسته در حالی که از سمفونی بارون و سجاد افشاریان لذت میبره و منتظر خشک شدن لاکشه!یکی دعواش شده و احتمالاً توجهی به بوی نم بارون نداره و لبخندش نمی‌کنه و خشمگینه!
یکی هم گوگوش پلی کرده و گویا مست و سرخوشه خودمم واضح نمی‌تونم هم‌خونیشُ بشنوم.همینه زندگی!
یکی سرخوش
یکی خشمگین
یکی ...

- خردادِ بارانی...