انجمن زیرشیروانی


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


«اتاق‌های زیرشیروونی چفت ندارن.»
دربارهٔ ادبیات و تمام روزمرگی‌های مربوط به یک دانشجوی ترجمه

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


صبح بخیر.


سلام. شلوار مخمل کبریتی قهوه‌ای با آل‌استارهای سبز و جوراب‌های بلند کرم می‌خوام.


Forward from: 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐞𝐫𝐚𝐞
«می‌خواد از اون دنیا سر در بیاره. می.خواد بپره پشت سایه‌ها. می‌خواد دست از غیرواقعی بودن برداره.»


آفتاب صبحگاهی و پوست‌ها.


بهترین چیزی که می‌تونید برای خودتون بخرید، خاطرات کتابی احمد اخوت و کارت‌های نقاشی‌های ادوارد هاپره. (اتاقی در نیویورک، ۱۹۳۲)




پس از سومین ترمی که دارم می‌رم سر کلاس نقد، هنوز هم این درس برام مطالب تازه داره‌. این ترم که تا الان ۷ جلسه گذشته و استاد نقدمون جلسه پیش گفت خب معرفی تموم شد و از جلسه بعد می‌خوایم بریم سر اصل مطلب! به نظر من اگر کسی کتاب خوندن رو دوست داره، خصوصاً اگر در یه پلتفرمی درباره کتاب‌ها می‌نویسه و می‌خواد فراتر از یه آدم عادی نظر بده، قبل از اینکه نظرات شخصیش رو با تیتر «نقد» منتشر کنه، باید بره نقد یاد بگیره. نقد طرز فکر و دیدگاه آدم رو به متن رو تغییر می‌ده و باعث می‌شه بفهمیم چقدر از ادبیات هیچی نمی‌دونیم. اگرم دقت کنید می‌بینید هیچ کدوم از بچه‌های ادبیات که نقد بلدن نمیان نقد بنویسن. چون خودشون می‌دونن کار ساده‌ای نیست و خیلی خطا توش ممکنه. نظر شخصی هم درباره آثار محترم و مهمه اما صرفاً در قالب نظر شخصی. در پایان بگم که هیچ‌وقت هم دلتون رو به من برای لذت می‌خونم این چیزها تئوریه، خوش نکنید. آدم هرگز نباید دست از یاد گرفتن بکشه.


I came back home after a while and put my moka pot on the shelves right by my favorite books. Easy caption!


بچه‌ها حتما این فیلم رو ببینید و وبینار دکتر منصوری رو شرکت کنید. ☕️
https://t.me/irufl/200?single


من عاشق کتاب‌های پالتویی‌ام. اما این کتاب جویس را بیشتر از این حرف‌ها دوست دارم. بعضی کتاب‌ها برای آدم بیشتر از یک کتابند. هر زمستان می‌گذاریمشان توی جیب پالتو و همراهشان شهر را می‌گردیم و می‌برمیشان توی کافه‌های گرم و کنارشان قهوه سفارش می‌دهیم و ورقه‌های بالکی و کرمشان را راحت خم می‌کنیم و توی یک دست می‌گیریم و می‌خوانیم و کلی از جملاتشان را خط می‌کشیم و گوشه ورقه‌ها را یادداشت‌های بسیار می‌نویسیم و بازشان که می‌کنیم سفر می‌کنیم به آن سر دنیا، به دشت‌های سبز و وسیع یا دریاهای خروشان یا شهری قدیمی و دودگرفته با مردمی عجیب و غریب. یک روز هم ناگهان در کمد را باز می‌کنیم و تا چشمان بهشان می‌خورد، لبخند می‌زنیم. دوست صمیمی‌مان آن‌جاست!


An intruder in the winter wardrobe.


کاش الان نارنگی داشتم.


شروع روز با قرن مصیبت‌بار چهاردهم.


من برای زنده ماندن واقعا به قدم زدن در انقلاب، خریدن فلن از فرانسه، غذا خوردن در کلانا، حرف زدن درباره کتاب‌ها، نوشتن در دفتر نو، خواندن نویسنده‌های ایرلندی، امانت گرفتن کتاب‌هایی که قرار نیست بخوانم، نوشتن نامه و فرستادن به دوستان، پرسه‌های بی‌هدف در موزه‌ها، خرید کتاب‌های یهویی، تماشای تئاترهای کلاسیک بعد از ده شب، گرفتن قهوه از کافه‌های کریمخان، نشستن روی مبل سبز طبقه سوم شهرکتاب ابن‌سینا، عکس گرفتن از درخت‌ها و آسمان، شرکت در یک نشست کتابخوانی کوچک، رفتن به شیرینی پراگ در یک روز بارانی، هدیه گرفتن بابونه، یاد گرفتن جای نویسنده‌های محبوبم در کتابخانه دانشکده، گفتگوهای فلسفی بعد از نیمه‌شب، شعر خواندن پشت تلفن، نشستن در کلاس نقد ادبی، خواندن کتاب در مترو، پیاده‌روی‌های طولانی در تهران، تماشا کردن خانه‌های قدیمی، هم‌خوانی آهنگ‌ها، قرارهای صبحانه و گرفتن دست آدم‌ها نیازمندم.


رفت‌وآمد سیم‌ها و کتاب‌ها.




فقط با یه دختری از ادبیات فارسی آشنا شدم که می‌تونه دوستم باشه. امیدوارم ینی. 📿


آدم‌های توی دانشگاهمون واقعا غیرقابل‌تحملن خدایا.


از خاطرات کتابی.


خانه‌ها زیر باران.

20 last posts shown.

247

subscribers
Channel statistics