من عاشق کتابهای پالتوییام. اما این کتاب جویس را بیشتر از این حرفها دوست دارم. بعضی کتابها برای آدم بیشتر از یک کتابند. هر زمستان میگذاریمشان توی جیب پالتو و همراهشان شهر را میگردیم و میبرمیشان توی کافههای گرم و کنارشان قهوه سفارش میدهیم و ورقههای بالکی و کرمشان را راحت خم میکنیم و توی یک دست میگیریم و میخوانیم و کلی از جملاتشان را خط میکشیم و گوشه ورقهها را یادداشتهای بسیار مینویسیم و بازشان که میکنیم سفر میکنیم به آن سر دنیا، به دشتهای سبز و وسیع یا دریاهای خروشان یا شهری قدیمی و دودگرفته با مردمی عجیب و غریب. یک روز هم ناگهان در کمد را باز میکنیم و تا چشمان بهشان میخورد، لبخند میزنیم. دوست صمیمیمان آنجاست!