من ز پای جان گشودم رشتهی دلبستگیها
تا مگر دستی زنم در دامن وارستگیها
با بریدنها دل از آشوب دریا شست ساحل
موج بیآرام شد پیوسته از پیوستگیها
گرمی وشوری ندارد ساز سیل از تند رفتن
نغمه جویی روان کرد اشکم از آهستگیها
جست و جو را رهها رفتم، بیا انگشت حیرت
منزلی بنما، بر آسایم مگر زین خستگیها.
سهراب سپهری
موج بیآرام | از کتاب: هنوز در سفرم
◼️ سهرابخوانی
● @Reading_sohrab
تا مگر دستی زنم در دامن وارستگیها
با بریدنها دل از آشوب دریا شست ساحل
موج بیآرام شد پیوسته از پیوستگیها
گرمی وشوری ندارد ساز سیل از تند رفتن
نغمه جویی روان کرد اشکم از آهستگیها
جست و جو را رهها رفتم، بیا انگشت حیرت
منزلی بنما، بر آسایم مگر زین خستگیها.
سهراب سپهری
موج بیآرام | از کتاب: هنوز در سفرم
◼️ سهرابخوانی
● @Reading_sohrab