کاجهای زیادی بلند.
زاغهای زیادی سیاه.
آسمانِ بهاندازه آبی.
سنگچینها، تماشا، تجرد.
کوچه باغِ فرا رفته تا هیچ.
ناودانِ مزیّن به گنجشک.
آفتاب صریح.
خاک خوشنود.
چشم تا کار میکرد
هوش پاییز بود.
ای عجیب قشنگ!
با نگاهی پر از لفظ مرطوب
مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ،
چشمهایی شبیه حیای مشبک،
پلکهای مردد
مثل انگشتهای پریشان خواب مسافر!
زیر بیداری بیدهای لب رود
انس
مثل یک مشت خاکستر محرمانه
روی گرمای ادراک پاشیده میشد.
فکر
آهسته بود.
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت حکایت بخواند.
درکجاهای پاییزهایی که خواهند آمد
یک دهان مشجر
از سفرهای خوب
حرف خواهد زد؟
سهراب سپهری
تنهای منظره | از دفتر: ما هیچ، ما نگاه
◼️ کانال تلگرام و صفحۀ اینستاگرام
سهراب خوانی:
● @Reading_sohrab
● instagram.com/Reading_sohrab
زاغهای زیادی سیاه.
آسمانِ بهاندازه آبی.
سنگچینها، تماشا، تجرد.
کوچه باغِ فرا رفته تا هیچ.
ناودانِ مزیّن به گنجشک.
آفتاب صریح.
خاک خوشنود.
چشم تا کار میکرد
هوش پاییز بود.
ای عجیب قشنگ!
با نگاهی پر از لفظ مرطوب
مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ،
چشمهایی شبیه حیای مشبک،
پلکهای مردد
مثل انگشتهای پریشان خواب مسافر!
زیر بیداری بیدهای لب رود
انس
مثل یک مشت خاکستر محرمانه
روی گرمای ادراک پاشیده میشد.
فکر
آهسته بود.
آرزو دور بود
مثل مرغی که روی درخت حکایت بخواند.
درکجاهای پاییزهایی که خواهند آمد
یک دهان مشجر
از سفرهای خوب
حرف خواهد زد؟
سهراب سپهری
تنهای منظره | از دفتر: ما هیچ، ما نگاه
◼️ کانال تلگرام و صفحۀ اینستاگرام
سهراب خوانی:
● @Reading_sohrab
● instagram.com/Reading_sohrab