شریعتی به زبان ساده


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


*
🌀 شرحِ برای نوجوانان
🆑 t.me/shariati_in_sl/1

👤 ادمین :
🌓 @negaheh_no

📌 با مدیریت کانون

👁‍🗨 join
* @P_D_S
* @neg_no
* @Kho_go
* @kanoun
* @radio_shandel
* @jomalat_shariati
* http://talar1.shandel.info
*

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Statistics
Posts filter


🍂


🌀 کانال نگاهِ نو

👤 نویسنده : نگاهِ نو

🍁 آرشیو مطالبِ من


💫 @negaheh_no_archive



🆔 @negaheh_no


.

🍁 بررسی جهل، نفع، ترس

⚡️ بخشِ دوم : نفع

از نظرِ شریعتی، انسان، به سه دلیل، به سوی کارهای زشت می‌رود: جهل، نفع، ترس. حال، به بررسی‌ی عاملِ "نفع"، می‌پردازیم.

آن زمان که شریعتی، در نیایش‌های خویش، "خواستن" را، عاملِ ذلیل شدنِ انسان می‌داند، و یکی از شروطِ انقلابی شدن، و انسان ماندن را، "نخواستن" اعلام می‌کند، و از ما می‌خواهد که، با "نخواستن"، خویشتنِ خویش را، چون اسفندیار، آن اسطوره‌ی تاریخی، "روئین‌تن" کنیم، اشاره به همین "نفع"طلبی دارد، که ریشه‌ی تمامی‌ی "خواستن"های فردی و ضدِ تکاملی است، و یکی از سه "عاملِ فردی"ی انحرافِ تمامی‌ی افرادِ بشر در طولِ تاریخ.

در میانِ سه عاملِ "جهل، نفع، ترس"، بی‌شک، عاملِ نفع، نیرومندترین عامل، در تشویقِ انسان، به انجامِ هر عملی، و از جمله، دست زدنِ به اَعمالِ زشت است. چرا که، عاملِ "نفع"، ریشه‌های عمیقی، در فطرتِ آدمی، داشته، دارد، و خواهد داشت. و باید بپذیریم که، عاملِ "نفع"، از دو عاملِ دیگر، یعنی "جهل" و "ترس"، از عمومیتِ بسیار بیش‌تری برخوردار است.

بشر، در پروسه‌ی تکاملی‌ی خویش، در هر صورت، با جهشی تکاملی، از "مرحله‌ی حیوانی"، به "مرحله‌ی بشری"، یعنی، تبدیل شدن به یک "حیوانِ" پیشرفته و پیچیده، گام نهاده است، و در این دگرگونی، غریزه‌ی خویش را نیز، با خود، به همراه آورده است، و به طورِ طبیعی، هنوز هم، بخشی از وجودِ او، تحتِ تاثیرِ هدایتِ غریزی، قرار داشته، و در آینده هم، قرار خواهد داشت.

بشر، یک موجودِ غریزی است، و پیش از آن که، به یک "خودآگاهی‌ی انسانی" دست یابد، به شدتِ تحثِ تاثیرِ "هدایتِ غریزی"ی وجودِ خویش است. و اساسِ این غریزه، بر "نفعِ" شخصی استوار است، یعنی، سوق دادنِ بشر، به دنبال کردنِ منافعِ خویش، و به ویژه، در زمانی که، شرایطِ اجتماعی نیز، زمینه‌ی لازم را، برای این نفع‌طلبی، ایجاد کرده است.

نقشِ نفع، در هدایتِ انسان، تا به حدی است که، مارکس، پدرِ فکری‌ی مکتبِ مارکسیسم، در مقایسه‌ی بینِ "فکر" و "نفع"، و این که، کدام یک از این دو، هدایت‌گرِ رفتارِ یک فرد است، بی هیچ شکی، و با تاکیدی قاطع، "نفع" را، و به تعبیری دقیق‌تر، منافعِ فردی و منافعِ طبقاتی را، "زیربنا"ی فکرِ انسان می‌داند، و فکر را، "روبنا"ی آن. و بر این باور است که، اساساً، هر فردی، آن گونه می‌اندیشد، که منافعِ او حُکم می‌کند. و به عبارتی، فکرِ او، منظومه‌ای است متشکلِ از ایده‌هایی کاذب، که برای توجیهِ منافعِ او، در ذهنِ وی، شکل گرفته است. و اندیشه‌ی هر فرد، در حقیقت، توجیه‌گرِ اعمالی است که، منافعِ او را، تامین می‌کند. و این ایده‌ی مارکس، جز در انسان‌هایی استثنایی، و به ویژه روشنفکرانِ انقلابی، که از پایگاهِ طبقاتی‌ی خود، بریده‌اند، کاملاً درست است.

در این رابطه، اگر عاملِ نفع را، بیش‌تر اقتصادی بگیریم، با بررسی‌ی سه طبقه‌ی استبدادگر، استثمارگر، و استحمارگر، مشاهده خواهیم کرد که: در طبقه‌ی استثمارگر، یعنی طبقه‌ی زرمند، عاملی که، بیش از دو عاملِ دیگر، یعنی "جهل" و "ترس"، او را وادار می‌کند، تا از دیگری بهره‌کشی کند، "نفع" است. حال آن که، برای طبقه‌ی زورمند، ابتدا "قدرت" مطرح است، و بعد "نفع". و برای طبقه‌ی استحمارگر هم، که از نظرِ شریعتی، یک "طبقه‌ی اعتقادی" است، ابتدا، حفظِ "مذهبِ ارتجاعی"، یا "ایدئولوژی‌ی تمامیت‌خواه"، یا "ایدئولوژی‌ی لیبرالیستی"، مطرح است، و بعد "نفعِ" خود و طبقه‌اش.


⚡️ نویسنده : نگاهِ نو

⚡️ #جهل_نفع_ترس


🆔 @negaheh_no


.

🍁 نظرِ شریعتی ۲

⚡️ بررسی‌ی نقشِ جهل

"... از نظرِ "انسانی" _ در بحثِ اخلاق، روان‌شناسی، و انسان‌شناسی _، که مساله‌ی آگاهی و مسئولیت مطرح است، درست است که، نظامِ مالکیت، عاملِ طبقات، و در نتیجه، جبرِ محیطِ اجتماعی است که، فرد را، در طبقه‌ی حاکم یا محکوم، استثمارگر یا استثمارشده، قرار می‌دهد. جامعه، فرد را، عَمَله کرده است یا رباخوار، کارگر یا سرمایه‌دار. درست است که، فقر را، نظامِ طبقاتی می‌آفریند، نه انتخابِ فقیر، ولی، بحثِ من، بر سرِ "فقر" نیست، بر سرِ "فقیر" است. بر سَرِ "ستم" نیست، بر سَرِ "ستم‌پذیر" است.

چرا فقر را تحمل می‌کند؟ چرا ستم را می‌پذیرد؟ چرا نفی نمی‌کند؟ یا نمی‌داند: جهل، یا می‌ترسد: ترس، و یا، به امیدِ کسبِ امتیازی فردی، جدا از سرنوشتِ طبقه‌اش، می‌سازد: نفع. و این است که، مسئولیت، مطرح می‌شود. و مسئولیت، بی آن که، به اصالتِ انسانی‌ی "من"، معتقد باشیم، معنا نمی‌تواند داشت.

اما جهل _ که گاه خود عاملِ انحراف است، و در "توده"، بیش‌تر این عامل در کار است _، به معنی‌ی نفی‌ی علوم نیست، علومِ مادی یا انسانی و یا مذهبی: فیزیک، حقوق؛ یا فقه، بلکه، نفی‌ی آن "آگاهی‌ی ویژه‌ای" است که، انسان، بدان تعریف می‌شود. آگاهی‌ی ویژه‌ای که، در یک "روشنفکر"، سراغ داریم، آگاهی‌ای که، عبارت از "اطلاعِ بر واقعیات"، یا، "حصولِ صورتِ شی در ذهن"، نیست، "علمِ هدایت" است، دانشِ "شدن" است، روشن‌بینی و روشن‌اندیشی و حق‌یابی، و تشخیصِ "جهت" است، و این آگاهی است که، "مسئولیتِ انسانی و اجتماعی" ایجاد می‌کند. این آگاهی، با تحصیل و تدریس و کتاب و مطالعه، حاصل نمی‌شود، هر چند که، در قدرت بخشیدنِ آن، موثر است.

این آگاهی، از "جهان‌بینی" ناشی می‌شود. وجودِ همین آگاهی است که، همه‌ی متفکران، و نیز پیامبران، از آن سخن می‌گویند. در یونان، "سوفیا"، در مذهبِ زرتشت، "من"، و در مذاهبِ وِدا، "ویدیا"، و در قرآن (نَه کُتبِ اسلامی)، "حِکمَت"، این است. این، همان است که، امروز، متفکرانِ اروپایی، آن را، "علمِ پرومته‌ای" می‌نامند. آتشی خدایی، که پرومته، از آسمان آورد، و به انسان بخشید، علمی که، چون آتش، گرما (حرکت)، و نور (بینایی)، می‌زاید.

پیامبران، برای دادنِ "حکمت" به انسان، آمده‌اند. در زبانِ اسلامِ اولیه (قرآن و حدیث)، هر جا از "علم" هم سخن می‌رود، همین علم است. این علم است که، به "نور" تشبیه می‌شود، وگرنه، فیزیک و جامعه‌شناسی و فقه و اصول، "دانش" است، نه "بینش"، نه روشنایی: لیس العلم بکثره التعلیم و التعلیم، بل نور یقذفها الله فی قلب من یشاء!

این، همان "خودآگاهی‌ی انسانی" است که، یک عالِم ممکن است نداشته باشد، و یک بی‌سواد (اُمی) می‌تواند مَظهرِ آن باشد. همان که، ابوذرِ صحرایی دارد، و ابوعلی‌ی دانشگاهی ندارد. این آگاهی است که، هم‌چون آتش، در میانِ توده‌ای رام و آرام، و خُفته در شبِ جهل، می‌افتد، و همه را، "جهت می‌بخشد"، "به حرکت می‌آورد"، و به هر کس، "احساسِ مسئولیتِ اجتماعی" می‌بخشد، و یک فرد _ عالِم یا بی‌علم _ را، رسالتی پیامبرانه، در زمانِ خویش، و در میانِ مردمِ خویش، می‌دهد. همان که، در تاریخ، پیامبران حاملِ آن بودند، و امروز، "روشنفکران"، که وارثانِ پیامبران‌اند. نفی‌ی این علم _ علمِ نور و حرارت، علمِ آتش _، "جهل" است، و عاملِ بخشِ بزرگی از بدبختی‌ها و تحمل‌ها.

و توحید _ به معنای یک وحدتِ فکری‌ی جهانی، یک "جهان‌بینی" _، می‌تواند، کانونِ اشتعالِ این علم باشد:

شجرة مبارکة زیتونه، لا شرقیه و لا غربیه، یکاد زیتها یضئ! ولولم تمسسه نار نور علی یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شئ علیم (سوره نور، آیه ۳۵)..."

⚡️ مجموعه آثار ۱۶ / اسلام‌شناسی ۱ / ص ۳۰۱*


⚡️ نویسنده : دکتر شریعتی

⚡️ #جهل_نفع_ترس


🆔 @negaheh_no


.

اکنون، با توجه به این معنای دقیقِ "حکمت"، و به اصطلاحِ سقراط و قرآن، "خودآگاهی"ی اخلاقی و انسانی، یا فهم و شعورِ خاص، و درکِ ویژه‌ای، که آن را تشریح کردم، شما خود، می‌توانید احساس کنید که، چگونه "توحید"، این خودآگاهی، و این وجدانِ اخلاقی و انسانی، و این نیروی مرموزِ حکمت را، در انسانِ موحد، به معنای واقعی و دقیقِ آن، می‌پروراند، و آن را، تکامل می‌بخشد.

فهمِ هستی، به عنوانِ یک دستگاهِ زنده، یک موجودِ ذی‌شعور و خودآگاه، احساسِ آفرینش هم‌چون دستگاهِ دقیقی که، با نظامِ عقلی‌ی "مراد و مقصود"ی می‌چرخد، ادراکِ این عالَم به منزله‌ی منظومه‌ای که، دارای هدف و غایت است، می‌اندیشد، می‌بیند، احساس می‌کند، و همه چیز، در آن، حسابِ منطقی‌ی دقیقی دارد، هیچ چیز در آن بیهوده، عبث، و تصادفی نیست، و انسان، جزئی از چنین هستی‌ی معنی‌دار و حساب‌گر و دقیق و دست‌اندرکارِ با اراده و با شعورِ آگاهی است، که رو به تکامل است، و مسیری را بدان سوی می‌پیماید، و هیچ چیز در آن گم نمی‌شود، و در برابرِ زشتی و زیبایی، و خوبی و بدی، عکس‌العملِ دقیقِ منطقی نشان می‌دهد، انسان را ناچار می‌کند که، زندگی و اندیشه و احساس و کردارش را، با چنین دستگاهی، هماهنگ سازد، و خود را، از این جهت، به سختی و به دقت، کنترل کند، و از مسیرِ نوامیسِ قطعی، و قوانینِ مسلم و معینی، که هر یک، حکمتی دارد، منحرف نگردد...

این چنین جهان‌بینی‌ای، به معنای علمی و فلسفی‌ی آن، این چنین تلقی‌ای از آفرینش، و احساسِ چنین تعهدی در برابرِ هستی، و آگاهی‌ی مداومِ بر خود، دیگران، جامعه، روابطِ فردی و جمعی، و پیوند و هماهنگی‌ی خود با طبیعت، به انسان، خودآگاهی‌ی عمیق، و معرفتی شامل، و جهان‌بینی‌ای روشن و وسیع، و تعهدات و مسئولیت‌هایی حساس و حساب‌شده، می‌دهد.

زندگی، و رفتارِ انسان در زندگی، تابعِ کیفیتِ اندیشه و اعتقادی است که دارد. ملاک‌های اخلاقی و انسانی، و ارزش‌های گوناگونی، که برای هر چیز قائل است، هدف و هدف‌هایی که در زندگی دنبال می‌کند، و برنامه و مسیری که، برای زندگی‌ی فردی و اجتماعی‌اش، تدوین می‌نماید، و اصولاً، چگونگی‌ی هر کس، حساسیت‌ها، تمایلاتِ عالی، و گرایش‌های مختلف‌اش، همه، با کیفیتِ جهان‌بینی‌اش، بستگی‌ی مستقیم دارد.

اعتقادِ به این که، هستی، معنی و مفهوم و عقل و صاحب و حساب و هدف دارد، و به تبعِ آن، زندگی‌ی انسان، و انسان، نمی‌تواند عبث و احمق _ آن چنان که سارتر می‌گوید _ باشد، اساسِ یک بینشِ روشن، و یک جهان‌بینی‌ی مثبت و وسیع است، و مبنای محکمی را، برای اخلاق، و زندگی‌ی فردی و جمعی‌ی انسان، می‌ریزد، و جهل را می‌بَرد، و شاید، یکی از بزرگ‌ترین عللی که، انشتن را معتقد کرده است که: "احساسِ عرفانی، شاه‌فنرِ تحقیقاتِ علمی است"، همین باشد..."

⚡️ مجموعه آثار ۳۰ / اسلام‌شناسی مشهد / ص ۷۸


⚡️ نویسنده : دکتر شریعتی

⚡️ #جهل_نفع_ترس


۳ 🆔 @negaheh_no


.

این دو تفاوت در چیست؟ آن دستِ پنهانی، که در دستِ وی است، چیست؟ می‌بینیم که، در وی، نیرو و وجدانی است که، اولی، علی‌رغمِ دانش‌اش، آن را فاقد است. چنین نیرویی، و چنین وجدانِ خودآگاه و بیداری، حکمت است. پیغمبرانِ بزرگ، که تاریخِ معنویت‌های بزرگِ انسان را ساخته‌اند، و تمدن‌های عظیم را بنیان گذارده‌اند، همه، چوپانان و کارگرانِ بی‌بهره از فلسفه و از علوم، و حتی، غالباً، بی‌بهره از سواد، بوده‌اند. این صفتِ "امی"، که قرآن، به عنوانِ یک خصیصه‌ی مثبت، به پیغمبر می‌دهد، بسیار عمیق است.

آخرین پیامبری که، پس از گذشتنِ تاریخِ بشری، از تمدن‌های هنری و اجتماعی‌ی بزرگِ رم، تمدن‌های معنوی و علمی و اجتماعی و فلسفی‌ی هند و ایران و چین و یونان، آمده است، و قاعدتاً، در این مرحله، راهبر و پیشروِ بشر، باید فیلسوفی نابغه، و دانشمندی جامع و برجسته، باشد، باز، یکی از همان گوسفندچرانانِ محرومِ از مکتب و مدرسه و علم و فلسفه است، و حتی نوشتن نمی‌داند. کسانی که در پی‌ی این مصلحِ بزرگِ اخلاقی، بزرگ‌ترین سهم را، در دگرگونی‌ی اخلاقی و روحی‌ی جامعه‌ها داشته اند، باز، از دانشمندان و فلاسفه نبوده‌اند.

در اسلام بنگرید! یک سو، علی است، و ابوذرِ بدوی، و بلال، برده حبشی، و عمار و یاسر و سمیه‌ی سیاهِ آفریقایی، و میثمِ خرمافروش، که هیچکدام را، در تاریخِ علوم و فلسفه، مقامی نیست. و در سوی دیگر، ابوعلی سینا، رازی، کِندی، ابن العربی، ابن مقفع، خوارزمی، و خلیل بن احمد، و غیره. در آنان چیست که اینان فاقدند؟ نمی‌توانید وجودِ یک نوع آگاهی و درکِ خاصی را، که در "آنان" هست، و در "اینان" نیست، انکار کنید.

شما می‌توانید، هر نامی بدان بدهید: فهم، شعور، وجدان، استعدادِ هدایت، احساسِ خاصِ فطری، حسِ ششم، الهام، و...، اما من، همان اصطلاحِ سقراط را بهتر می‌پسندم. به خصوص که، وی، همان معنی را بدان می‌دهد، که من در جستجوی آنم. به نظرِ من، در زبانِ عربِ صدرِ اسلام نیز، کلمه‌ی حکمت، با چنین معنایی وجود داشته است، ولی، پس از هجومِ فلسفه‌ی یونان، به تمدنِ اسلامی، برای ترجمه‌ی کلمه‌ی یونانی‌ی "فلسفه" و "سوفیا"، آن را انتخاب کرده، و معنی‌ی عمیق و پُر ارزشِ اولیه‌اش را، فراموش نموده‌اند!

در قرآن، حکمت، همه جا، به معنای آگاهی‌ی درست و شناختِ حق است. و نیز، در حدیثِ متواتر: الحکمه ضاله المؤمن (حکمت، گمشده‌ی مومن است).

در این روایت: العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء (علم، نوری است که، خدا، در دلِ آن که می‌خواهد، می‌افکند)، علم، مترادفِ همان حکمت، به معنای سقراطی‌ی آن، آمده است، زیرا، علمِ اکتسابی‌ی معمول، با چنین تعبیری، سازگار نیست. آیا فیزیکدان‌هایی که، بمبِ اتم می‌سازند، شیمیست‌هایی که، در یک جنگ، هزاران تن را مسموم می‌کنند، نویسندگانی که، با دانشِ تاریخی و ادبی و جامعه‌شناسی‌ی خود، همه‌ی حقایق را، به سودِ زر و زور، و برای توجیهِ بی‌عدالتی‌ها و جنایت‌ها، قلب می‌نمایند، و خلقی را گمراه می‌سازند، و اندیشه‌ها را مسخ می‌کنند، دانش‌شان، نوری است که، خدا، در دل‌هاشان افکنده است؟! این نورها خدائی است؟!

چنین تعبیری، بدیهی است که، با حکمت، بدان معنی که، من از آن احساس می‌کنم، و بدان گونه که، سقراط معنی می‌کند، متناسب است. وگرنه، محمد، علی، عیسی، ابراهیم، موسی، زرتشت، بودا، این راهبرانِ "امی"ی بشر، و سازندگانِ معنویت‌ها را، باید در عدادِ کسانی شمرد که، خداوند نخواسته است، نورِ علم را، در دل‌های‌شان بیفکند! ناگفته پیدا است که، لااقل اسلام، چنین مقصودی، نمی‌تواند داشته باشد. علم و حکمت، به معنای دانشِ نجات و کمالِ انسان است. بنابراین، مقصودم از جهل، جهلِ به چنین "علم"ی و "حکمت"ی است، که منشاءِ بدی‌ها و فسادها و پستی‌ها و بسیاری جرائم و جنایات است.


۲


.

🍁 نظرِ شریعتی ۱

⚡️ بررسی‌ی نقشِ جهل

"... "جهل"، در اینجا، به معنای نقیضِ "علم" نیست. مقصودم از این علم، دانستنی‌های طبیعی، ریاضی، فنی، حقوقی، و ادبی است، یعنی، دانش (Science)، زیرا، این دانش، چنان که می‌دانیم، و می‌بینیم، هرگز، انسان را، از ارتکابِ جنایات و بی‌عدالتی‌ها، مانع نشده است، بلکه، شکلِ جنایات و ارتکاب جرم را، دانشمند (فرد یا جامعه‌ی دانشمند)، تغییر می‌دهد، و حتی دامنه‌ی آن را نیز، وسیع‌تر می‌سازد.

چنان که، امروز، مللِ متمدن، که از عالی‌ترین مراحلِ علوم برخوردارند، دست به استعمار، بهره‌کشی، بردگی، ظلم، جنگ، فریب، تجاوز، و فساد می‌زنند، ولی، شکل آن، با گذشته، تفاوت کرده است، اما، نه تنها این همه پیشرفت‌های علمی، وی را، از نظرِ اخلاقی، اصلاح نکرده، بلکه، منحط‌تر ساخته، و او را، بر ارتکابِ گناه و جنایت، تواناتر و هوشیارتر، کرده است، و این، مساله‌ای است که، امروز، با همه‌ی وجودمان، آن را احساس می‌کنیم، و متفکرانِ اروپا نیز، هرگز، در صددِ کتمانِ آن، بر نیامده‌اند.

بنابراین، چنین علومی که (به قولِ مولوی‌ی خودمان، "علمِ آخور" است، و "دانشِ موشی کور"، که خانه‌های پیچ پیچ می‌سازد، و هوشیارانه و پنهان از انظار. اما، از بر آمدنِ بر روی خاک، و نگاهِ به آسمان، و دیدارِ روشنایی، عاجز و هراسان است!)، به هیچ وجه، با اخلاق و انسانیت، تماسی ندارد، جهل‌اش نمی‌تواند عاملِ فساد و جنایت باشد، بلکه، علم یا جهلِ این رشته‌های دانایی، نه اخلاقی است (Moral)، و نه ضدِ اخلاقی (Immoral)، بلکه، غیرِ اخلاقی، و خارج از مقوله‌ی اخلاق (Amoral) است.

مقصودم از "جهل"، به عنوانِ عاملِ یک سلسله فسادها و تبهکاری‌ها، نقیضِ "حکمت" است، نه علم، بدان معنا که، سقراط به کار برده است. سقراط، حکمت را، ضامنِ اخلاق می‌داند، و معتقد است که، حکیم هرگز پستی و جنایت مرتکب نمی‌شود، و همه‌ی مفاسد و معایبِ اخلاقی، ناشی از جهل است. مسلماً، مقصودِ سقراط از حکمت، نه فلسفه است، و نه علوم، بدان معنا که، امروز، ما از این دو کلمه می‌فهمیم. چه، سقراط، مبارزه‌ی سرسختانه‌ای که آغاز کرده بود، با همین فلاسفه و علما بود. مگر اریستوفان، که او را در کمدی‌هایش به باد استهزاء می‌گیرد، جاهل بود؟ مگر آنیتوس، ملتوس، و لیکون، که ادعانامه علیهِ سقراط را نوشتند، و ۵۵۶ قاضی‌ی دادگاهِ "هلیاست"، که او را به مرگ محکوم کردند، بی‌سواد و نادان بودند؟ مگر سقراط، توده را فاسد می‌دانست که حکیم نبودند، یا سوفسطائیان و مخالفانِ آنان را، که همه از فیلسوفان و شاعران و خطبای بنامِ جامعه به شمار می‌رفتند؟

حکمت را _ آن چنان که سقراط به کار می‌بُرد، و آن چنان که، من در اینجا، می‌خواهم آن را، یکی از عواملِ وادارنده‌ی انسان به سوی کمالِ اخلاقی، و بازگیرنده‌ی وی از فساد و انحطاط و جنایت، به شمار آورم، و جهلِ آن را، یکی از سه عاملِ همه‌ی بدی‌ها، بنامم _ بسیار مشکل است که، با کلماتی، که فعلاً در اختیار داریم، تعریف کنیم. بیش‌تر باید، در اینجا، به "احساسِ معنی"ی آن تکیه کرد، نه تعریفِ لغوی و منطقی‌ی آن.

مقصود از حکمت، "خودآگاهی"ی انسانی و اخلاقی‌ی فرد، و وجدانِ بیدار و توانا و سالمِ انسان، است، به گونه‌ای که، وی را، به سادگی، در مسیرِ فطرت و نوامیسِ خلقت، نگاه می‌دارد، و در جهتِ معقول و درست، می‌راند، و از انحراف و سقوط و تسلطِ هوس‌ها و امیالِ منحط و متجاوز، بازش می‌دارد.

دو انسان، یکی، دانشمندِ پست و خودفروش و جنایتکاری است که، به سادگی و ارزانی، در اختیارِ زر و زور قرار می‌گیرد، و در برابرِ خودخواهی و پول و یا شهوت، نسبت به هیچ پلیدی و زشتی‌ای، حساسیتی از خود نشان نمی‌دهد. دیگری، که از علم و اطلاعات بی‌بهره است اما، در بحبوحه‌ی هوس‌ها و تحریک‌ها و فریبندگی‌های نام و نان، و در مخوف‌ترین پرتگاه‌های انسان‌کُش، چنان استوار و مستقیم گام بر می‌دارد، که گویی، دست در دستِ راهنما و راهبری آگاه و توانا دارد، و چنان است که، سراسرِ وجودش، از راستی و شرافت حکایت می‌کند، و از او، جز "خیر و زیبایی و خوبی"، نمی‌تراود، و از چهره‌اش، پرتوِ یقین و استقامت و استواری و نیکی، نمایان است.


۱


.

🍁 بررسی جهل، نفع، ترس

⚡️ بخشِ اول : جهل

از نظرِ شریعتی، انسان، به سه دلیل، به سوی کارهای زشت می‌رود: جهل، نفع، ترس. حال به بررسی‌ی عاملِ "جهل" می‌پردازیم.

در نگاهِ شریعتی، "جهل"، به معنا‌ی فقدانِ "خودآگاهی" (حکمت) در انسان است. شریعتی، جهل را، در برابرِ "علم" و "آگاهی" قرار نمی‌دهد، بلکه، آن را، در برابرِ "خودآگاهی" (حکمت) قرار می‌دهد. به عبارتی، اگر کسی، تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهِ هاروارد هم باشد، لزوماً به معنای این نیست که، این فرد، دیگر "جاهل" نیست. چرا که، همان فردِ تحصیل‌کرده هم، ممکن است، اصلاً بویی از آن "خودآگاهی"ی اخلاقی و انسانی (حکمت) نبرده باشد، هر چند که، تحصیلات، در شرایطی، ابزار و بسترِ بسیار مهمی، در کسب و تعمیقِ خودآگاهی (حکمت) است.

من، در شرحِ یک سه‌گانه‌ی دیگرِ شریعتی، یعنی "شور و شعور و شرف"، گفتم که، انسان‌های بسیاری، علی‌رغمِ این که، از "شور" و شوقِ بسیاری، برای انسان بودن، برخوردارند، و در همان حال، انسان‌های با "شرف"ی هم هستند، اما، به دلیلِ عدمِ برخورداری از "شعور"، که اکثریتِ مردم چنین‌اند، دست به کارهایی زشت می‌زنند، و حتی، بر علیهِ خویش و خانواده‌ی خویش و طبقه‌ی خویش و ملتِ خویش، عمل می‌کنند. آن "شعور"، همان است که، شریعتی در اینجا، آن را، "خودآگاهی" (حکمت) خوانده است.

شریعتی، در شرحِ "جهل"، بسیار تاکید کرده است که، جهل، در برابرِ "خودآگاهی" است، همان که، در قرآن، و بینشِ سقراطی، "حکمت" و "علم"، خوانده شده است، و نه در برابرِ "دانش"، یعنی "ساینس" به زبانِ انگلیسی، که در دبستان و دبیرستان و دانشگاه می‌آموزیم. و به این مساله اشاره می‌کند که، دانش، هرگز انسان را، از ارتکابِ جنايات، و بي‌عدالتي‌ها، مانع نشده است، بلکه، تنها شکلِ جنايات و ارتکابِ جرم را، این دانشمند، فرد يا جامعه‌ی دانشمند، تغيير مي‌دهد، و حتي، دامنه‌ی آن را نيز، وسيع‌تر مي‌سازد!

در نگاهِ شریعتی، "جهل"، یکی از سه عاملِ فردی‌ی، و نه اجتماعی، انحرافِ افراد است. چه افرادِ عامی، و چه افرادِ تحصیل‌کرده! و جهل، یعنی عدمِ برخورداری‌ی انسان از خودآگاهی‌ی اخلاقی و انسانی، و به تعبیرِ قرآنی و سقراطی، "حکمت"، زمینه‌سازِ فرو رفتنِ انسان، در منجلابِ زشتی‌ها و بدی‌ها و انحرافاتِ گوناگون است. چون، فقدانِ خودآگاهی‌ی اخلاقی و انسانی، انسان را، بازیچه‌ی نیروهای درونی و بیرونی، و به ویژه، بازیچه‌ی طبقه‌ی حاکمِ بر جامعه خواهد ساخت. و انسان، در چنین "جهل"ی، برده‌ی تامینِ نیازهای غریزی، و نیز، برده‌ی تامینِ نیازها و منافعِ طبقه‌ی حاکم است.

ما، با نگاهی به فرهنگِ جامعه، و تجزیه و تحلیلِ عللِ جهل و انحطاطِ فرهنگی‌ی مردم، و کشفِ عواملِ کورکننده‌ی خودآگاهی‌ی مردم، دستانِ پنهان و آشکارِ "استحمارِ نو" (غرب‌زدگی)، و به ویژه، "استحمارِ کهنه" (مذهبِ ارتجاعی) را، به روشنی، می‌بینم. که با تکیه بر رسانه‌های عظیمِ نوشتاری، صوتی، و تصویری، و با یاری‌ی روشنفکرانِ مداحِ نظامِ سرمایه‌داری‌ی غرب از یک سو، و تکیه بر امکاناتِ دولتی و ملی، و طبقه‌ی تزویرگرِ روحانیتِ ارتجاعی و سرکوبگر و فریب‌کار از سوی دیگر، تمامی‌ی تلاشِ خویش را، برای فریبِ مردم، و کور کردنِ خودآگاهی‌ی اخلاقی و انسانی‌ی آنان، و تزریقِ جهل به آنان، به کار گرفته‌اند. و افسوس که، هنوز که هنوز است، "استحمارِ" پلید را، پایانی نیست!


⚡️ نویسنده : نگاهِ نو

⚡️ #جهل_نفع_ترس


🆔 @negaheh_no


.

🍁 نظرِ شریعتی ۲

⚡️ جهل و نفع و ترس

"... در اين جا، از شما مي‌خواهم که، با من بينديشيد، تا آنچه به تازگي به ذهنم رسيده است، تکميل گردد، و پخته شود.

من معتقدم که، همه‌ی انحرافات، گناه‌ها، جنايات، مفاسد، و نيز، همه‌ی پستي‌ها، انحطاط‌ها، رذالت‌ها، و عقب‌ماندگي‌ها، و خلاصه، هر چه بد است و پست و ننگ، زائيده‌ی سه عامل است در انسان: جهل، ترس، نفع.
من در اين جا زائد مي‌دانم که، يکايکِ انواعِ مفاسد و جنايات و پستي‌هاي اخلاقي و اجتماعي و سياسي، فردي و جمعي، را مطرح کنم، و نشان بدهم که، چگونه معلولِ يکي از اين سه علت است. تنها کافي است که، براي اثباتِ صحتِ اين نظريه، در خيالِ خود، همه‌ی جرائم و جنايات را، که ممکن است در زندگي‌ی يک انسان، يا در يک جامعه، رخ دهد، مجسم کنيد، و يک نوع، يا حتي يک نمونه را، از آن ميان، پيدا کنيد که، زائيده‌ی عاملِ ديگري، جز اين سه عامل، باشد.

اما توحيد، اين هر سه عامل را، در انسانِ موحد، زائل مي‌کند، و ريشه‌ی رواني‌ی آن را، در اعماقِ روحِ وي، مي‌سوزاند..."

⚡️ مجموعه آثار ۳۰ / اسلام‌شناسی مشهد / ص ۷۸


⚡️ نویسنده : دکتر شریعتی

⚡️ #جهل_نفع_ترس


🆔 @negaheh_no


.

🍁 نظرِ شریعتی ۱

⚡️ جهل و نفع و ترس

⚡️ عواملِ اساسی‌ی انحرافِ بشری

"... در اعتقادِ من، همه‌ی انحرافاتِ بشری _ از نظرِ اخلاقی یا از نظرِ روان‌شناسی و تعلیلِ انسانی _، ریشه در این سه عامل دارند، و اگر عاملِ چهارمی هم یافتید، خبرم کنید، که هم، فردِ انسانی را مسخ می‌کنند، و هم جامعه را، دچارِ پلیدی‌ها و انحراف‌های فکری و فسادِ اخلاقی می‌سازند. فسادِ فرد و جامعه، هر دو، یکی است، چون، آن که خیانت می‌کند، نه تنها جامعه را بدبخت می‌کند، بلکه، خودش را هم خائن می‌کند. از قولِ آلبر مَمی گفتم که:

"... استعمارگر، نه تنها کشورهای شرقی را، از صورتِ انسانِ مترقی و متمدن، در آورده، بلکه، خودش را هم، از صورتِ انسان، به صورتِ استعمارگر، در آورده است..."

دزدی که مالی را می‌برد، خود، ثروت عزیزتری را، از دست داده است، و آن، صداقتِ انسانی‌ی او است.

از نظرِ "عاملِ اجتماعی"، تضادِ طبقاتی، نظامِ انحصارطلبی و استثماری را، عاملِ انحراف‌ها گرفته‌ام، و گفته‌ام. اما اینجا، مساله را، به عنوانِ عاملِ اخلاقی و فردی مطرح می‌کنم. در همین نظامِ طبقاتی، فردی که در طبقه‌ی استثمارشده قرار دارد، می‌بینیم، به جای مبارزه علیهِ بی‌عدالتی، تمکین می‌کند، و دعا هم می‌کند!... و در طبقه‌ی استثمارکننده، عاملی که، استثمارگر را وادار می‌کند، تا از دیگری بهره‌کشی کند، "نفع" است..."

⚡️ مجموعه آثار ۱۶ / اسلام‌شناسی ۱ / ص ۲۹۹


⚡️ نویسنده : دکتر شریعتی

⚡️ #جهل_نفع_ترس


🆔 @negaheh_no


.

⚡️ شریعتی به زبان ساده

⚡️ فایل پی‌دی‌افِ

⚡️ ویژه‌ی موبایل و تبلت

⚡️ مطالب تا تاریخ ۰۱ / ۰۲ / ۱۳۹۵


. ☝️☝️☝️




.

🍁 شرحِ یک سه‌گانه‌ی دیگر

اکنون، پس از شرحِ چگونگی‌ی پیدایشِ مالکیت، به عنوانِ "عاملِ" ایجادِ یک نظامِ طبقاتی‌ی متشکل از دو طبقه‌ی حاکم و محکوم، و بررسی‌ی چگونگی‌ی شکل‌گیری‌ی سه چهره‌ی طبقه‌ی حاکم در یک پروسه‌ی تاریخی، برای ادامه‌ی بحث، نیازمندِ شرحِ یک سه‌گانه‌ی جدیدی هستیم، چون، همان طور که، در آغازِ این سلسله دروسِ شریعتی‌شناسی گفتم، شریعتی، هم‌چون مربیان بزرگِ امروزی، از روشِ به‌کارگیری‌ی مثلث‌ها، برای شرحِ مکتبِ رهایی‌بخشِ خویش، استفاده کرده است.

از نظرِ شریعتی، "عاملِ" اصلی‌ی انحرافِ یک "جامعه"، از نظرِ "عاملِ اجتماعی"، چنان که با بررسی‌ی جوامعِ گوناگونِ انسانی، آشکار شده است، پیدایشِ "مالکیت"، برپایی‌ی "نظامِ طبقاتی"، و شکل‌گیری‌ی انحصارطلبی بوده است. اما، ما شاهدِ آن هستیم که، در درونِ همین جامعه، انسان‌ها، دو مسیرِ متضادِ انسانی و غیرِ انسانی را در پیش می‌گیرند. گروهی، به صفِ "هابیلیان"، می‌پیوندند، و گروهی، به صفِ "قابیلیان"، و این امر، حاکی از آن است که، هر "فردِ" انسانی، دارای یک "منِ" انسانی‌ی اصیل و مستقل است، و چگونگی‌ی ساخته شدنِ این "من" است که، او را، به جهتی می‌راند. و در این نقطه، نیازمندِ آن هستیم که، آن "عاملِ فردی"ی موثرِ در انحرافِ تک تکِ افرادِ جامعه را، مشخص کنیم.

در راستای تبیینِ این "عاملِ فردی"ی موثرِ در انحرافِ تک تکِ افرادِ جامعه، شریعتی، سه‌گانه‌ی "جهل، نفع، ترس" را مطرح کرده است، و اگر دقت کرده باشید، این سه عاملِ "جهل" و "نفع" و "ترس"، یک تثلیثِ شومِ دیگری است که، دارای ارتباطِ روشنی با تثلیثِ شومِ "زر و زور و تزویر" است. چون، در بیش‌ترِ شرایط، از نظرِ روان‌شناسی‌ی انسانی، زور، عاملِ ایجادِ "ترس" (با تهدید)، زر، عاملِ ایجادِ "نفع" (با تطمیع)، و تزویر، عاملِ ایجادِ "جهل" (با تخدیر)، در افرادِ جامعه است. و حال من، به شرحِ این تثلیثِ شومِ "جهل، و نفع و ترسِ" شریعتی می‌پردازم.


⚡️ نویسنده : نگاهِ نو

⚡️ #زر_زور_تزویر #جهل_نفع_ترس


🆔 @negaheh_no


.

در این دوران، یعنی در عصرِ کشاورزی، و حاکمیتِ نظامِ طبقاتی، "آزادی"ی آن انسانی که، در گستره‌ی طبیعت می‌زیست، از میان رفت، و انسان، به زمین وابسته شد، و این وابستگی، تا به آنجا پیش رفت که، برده با زمین به فروش می‌رفت! آری! گویی انسان جزیی از زمین شده بود. در چنین شرایطی، عصرِ اشتراکِ اجتماعی خاتمه یافت، و عصرِ مالکیتِ طبقاتی جایگزینِ آن شد. "نفعِ فردی"، بر "نفعِ اجتماعی"، غلبه یافت، و خودطلبی‌ی اقتصادی، سیاسی، و جنسی، که همگی از تجلیاتِ روحِ قابیلی است، روحِ حاکمِ بر نظامِ اجتماعی گشت.

پس از آن که، آن جامعه‌ی توحیدی‌ی اولیه درهم شکست، و جامعه‌ی طبقاتی شکل گرفت، طبقه‌ی حاکم، که در آغاز، از افرادی زورمند، و پس از چندی، از یک طبقه‌ی زورمند تشکیل می‌شد، در یک پروسه‌ی تاریخی، به یک طبقه‌ی واحدِ متشکل از سه طبقه‌ی زورمند و طبقه‌ی زرمند و طبقه‌ی روحانی، تبدیل شد، و نبردی همیشگی، بین این طبقه‌ی حاکمِ سه‌گانه، و طبقه‌ی محکوم، آغاز شد. نبردی که، در هر روزی، در هر سرزمینی، و در هر عرصه‌ای، در جریان است.

در این روند، دینِ حاکمِ بر جامعه، که ساخته‌ی طبقه‌ی روحانی، برای فریبِ مردم بوده است، متناسبِ با ساختارِ طبقاتی جامعه، بازتحریف می‌شد، تا وضعیتِ کنونی‌ی جامعه را، انعکاسی از خواستِ خدا یا خدایان بنمایاند! در نتیجه، با تغییرِ جامعه‌ی اشتراکی‌ی اولیه، دینِ توحیدی‌ی جامعه‌ی عصرِ صید و شکار، به دینِ شرکِ ثنویت تبدیل شد، و پس از آن که، طبقه‌ی حاکمِ بر جامعه، سه طبقه‌ای شد، دینِ ثنویت، به دینِ تثلیث، تبدیل شد. به عبارتی، از یگانگی‌ی اولیه، که انعکاسِ جامعه‌ی توحیدی‌ی اولیه بود، به ثنویت، که انعکاسِ جامعه‌ی طبقاتی‌ی شاملِ دو طبقه‌ی حاکم و محکوم بود، و در نهایت، به تثلیث، که انعکاسِ حاکمیتِ طبقه‌ی حاکمِ سه لایه و سه چهره بر جامعه بود، تبدیل گشت. دینی که، همیشه، توجیه‌گرِ واقعیتِ زشتِ استبدادی _ استثماری _ استحماری‌ی موجودِ در جامعه بوده است.


⚡️ نویسنده : نگاهِ نو

⚡️ #زر_زور_تزویر


۲ 🆔 @negaheh_no


.

🍁 مروری بر مطالب

خب! اکنون مروری می‌کنیم بر شکل‌گیری‌ی جامعه‌ی طبقاتی، و نیز شکل‌گیری‌ی تدریجی‌ی تثلیثِ شومِ زر و زور و تزویر، در دورانِ اولیه‌ی تاریخِ بشری. و نیز، سرنوشتِ دین در این تغییر و تحولاتِ اجتماعی، و فهمِ این نکته که، همیشه، اَشکالِ دینِ مردم در تاریخ، تابعی بوده است از ساختارِ طبقاتی‌ی جامعه، و این که، این دینِ حاکمِ بر جامعه، ساخته‌ی طبقاتِ حاکم بوده است برای فریب و استحمارِ مردم، و خدایی جلوه دادنِ وضعِ تبعیض‌آمیزِ سیاسی _ اقتصادی _ فرهنگی‌ی موجودِ در جامعه.

با خروجِ انسان از جنگل‌ها، و به تعبیرِ مذهبی، خروجِ از زندگی‌ی جنتی، و ساکن شدنِ در دشت‌ها و اطرافِ رودخانه‌ها و...، و تبدیلِ عصرِ دامداری (صید و شکار) اولیه، به عصرِ کشاورزی، و کوچِ انسان از دامنِ "طبیعتِ گسترده"، به محدوده‌ی "زمینِ کشاورزی"، شاهدِ تغییر و تحولاتِ شگفتی، در انسان و اجتماع، بوده‌ایم، که اساساً، سرنوشتِ رقت‌باری را، برای انسان، رقم زده است، و انسانی مسخ‌شده، پا به عرصه‌ی جامعه نهاد، که هنوز که هنوز است، قادر به رهایی‌ی از این مسخ‌شدگی نشده است.

اولین مساله‌ای که انسان، در همان گامِ اولِ ورودِ به عصرِ کشاورزی، با آن روبرو شد، مساله‌ی "کمبودِ" منبعِ تولیدِ کشاوری، یعنی آب و زمین بود، که پیش از آن، یعنی در زمانی که در جنگل‌ها و در متنِ طبیعت می‌زیست، با آن روبرو نبود، و همین محدودیتِ آب و زمینِ حاصل‌خیز برای کشت، برای اولین بار، خصلتِ خودخواهی و خودطلبی را، در بشر، برانگیخت، و آن "ما"ی دورانِ اولیه، در هم شکست، و افرادی را، بر آن داشت که، هر چه زودتر، و هر چه بیش‌تر!، این زمین‌ها را، به تصرفِ خویش درآورند، و به خود "اختصاص" دهند.

آری! "اختصاص". و درست در این برهه از تاریخِ بشری بود که، آن موجودِ نامیرای تاریخ!، یعنی "مالکیت"، پا به زندگی‌ی انسان نهاد، و همه چیز را، در اختیار و کنترلِ خویش گرفت. با پیدایشِ مالکیت، به تعبیرِ شریعتی، جامعه‌ی انسانی، دو "شقه" شد، و دو طبقه‌ی حاکمِ و محکوم شکل گرفت، و انسان‌ها، به دو گروهِ حاکمِ استثمارگرِ "گرگ و موش و روباه"، و گروهِ محکومِ استثمارشده‌ی "میش"، تبدیل شدند. و این پیدایشِ مالکیت، چنان نقشِ شگفتی را، در تغییرِ "ساختارِ" اجتماعی، و "ماهیتِ" انسانی، بازی کرده است که، دکتر شریعتی، این تغییرات را، "بزرگ‌ترین انقلابِ تاریخ" خوانده است! انقلابی منفی، که به خلقِ یک "انسانِ نو"، به معنای بدِ کلمه، یعنی خلقِ انسانِ توانا و بد، و در نتیجه، پیدایشِ عصرِ تمدن و تبعیض، انجامیده است.

آن روز که، واژه‌ی "اختصاصِ" چیزی به کسی، خلق شد، "محرومیتِ" کسانی از چیزی را نیز، به همراهِ خویش، خلق کرد! چون، اختصاصِ چیزی به خود، یعنی محرومیتِ دیگران از آن. و همه‌ی این بارِ معنایی را، ما در واژه‌ی "مالکیت" حس می‌کنیم. و آن "عاملِ" نیرومند، که در این برهه از تاریخ، ردای "اختصاص" و مالکیت را، بر تنِ برخی پوشاند، و دیگران را از آن "محروم" ساخت، "زور" بود. آری! زورمندانِ جامعه، که تا دیروز، قدرتِ جنگاوری و نفوذِ خویش را، در خدمتِ جامعه گذاشته بودند، امروز، که اختصاصِ زمین به افرادی خاص، "ضرورت" یافته بود!، این قدرت و نفوذ و زورِ خود را، در اختصاصِ هر چه بیش‌ترِ زمین‌ها به خود، و تحمیلِ بردگی بر دیگران، برای کارِ بر روی این زمین‌ها، آن هم در جهتِ منافعِ خویش، به کار گرفتند.


۱


.

⚡️ نظرِ شریعتی ۲

"... در آغازِ تاریخ، که جامعه‌ی واحدِ "ما"، به دو طبقه‌ی حاکم و محکوم تقسیم شد، و بشریتِ واحد (آدم)، به دو ذاتِ شریف و وضیع، و آقا و برده، من و تو، و...، ثنویت، یا دو خداییِ خیر و شر، پیدا شد، و در این مذهب، طبقه‌ی حاکم، که یک "قدرتِ واحد" بود (قابیل)، در اثرِ پیشرفت، این قدرتِ واحد، سه‌بُعدی شد: زور و زر و روح، و سه طبقه‌ی اربابان، زمامداران، و روحانیون، و خدای واحد هم، سه چهره یافت: اَب، اِبن، روحُ‌القُدُس..."

⚡️ مجموعه آثار ۱۶ / اسلام‌شناسی ۱ / ص ۲۲۶


⚡️ دین در طولِ تاریخ

⚡️ تثلیث

با پیشرفتِ جامعه‌ی طبقاتی در طولِ تاریخ، و رشدِ "سیاست و اقتصاد و فرهنگ"، و تبدیلِ طبقه‌ی حاکمِ تک‌بُعدی‌ی زورمند، به سه طبقه‌ی زورمند و زرمند و روحانی، این نگاهِ "ثنوی"ی به هستی، به نگاهی‌ی "تثلیثی"، و انسان‌های جامعه نیز، در طبقه‌ی حاکم، به "گرگ و موش و روباه"، و در طبقه‌ی محکوم، به "میش"، تبدیل شدند، و این وضعیتِ انسانی، تا به امروز نیز، وضعِ عمومی‌ی و همیشگی‌ی جامعه‌های انسانی است، و این تثلیثِ شوم، هنوز که هنوز است، بر تاریخِ بشری حاکم است!


⚡️ نظرِ شریعتی

⚡️ تثلیث

"... بعد، طبقه‌ی حاکم، در طولِ تاریخ، از صورتِ "نیروی واحدی" که فقط مالک بود و ارباب، و پول و زور داشت _ در اثرِ تکاملِ مردم، تکاملِ علم، تکاملِ بیان، تکاملِ فریب، تکاملِ نفاق، تکاملِ حُقّه، تکاملِ تکنیک، تکاملِ دینِ انحطاط و تَخدیر _ سه‌بُعدی شد، و نیروی حاکمی که ارباب بود، و شلاقی در دست داشت و دیگر هیچ، تکامل پیدا کرد، و در سه چهره، مردم را در زیر گرفت: چهره‌ای، مظهرِ قدرتِ اقتصادی شد، و چهره‌ای، به صورتِ مظهرِ قدرتِ سیاسی درآمد، و چهره‌ای، به صورتِ مظهرِ قدرتِ دینی.

احساسِ فطریِ مردم _ که پرستشِ خداوند بود _ دلال و امتیاز و پروانه‌ی کسب و اونیفورم و امتیازاتِ انحصاری و توجیه‌ی ذاتی پیدا کرد، و در ذات و حقوق و موقعیت و نقشِ‌شان، از مردم جدا شدند، و حاکمیت بر مردم را، به صورتِ نمایندگی‌ی از طرفِ خدا، بدست آوردند، و مردم، که به صورتِ کِششِ فطری و انسانی، همواره، مثلِ ذره‌ای، که به سوی خورشید کشیده می‌شود، به خدا کشیده می‌شدند، و عشق می‌ورزیدند، گرفتارِ این "دلال‌ها" شدند، و کسی که فقط به زبانِ شلاق با بَرده سخن می‌گفت، سخن گفتن و رفتارش را تکامل بخشید، و دین، که یک قدرتِ بزرگِ اجتماعی، در فطرت و وجدان و عمقِ جامعه و فرد بود، به صورتِ یک ابزارِ توجیه‌ای، در دستِ گروهی از این طبقه، قرار گرفت.

پیش از این، آن که شلاق می‌زد، کارِ چاپیدن، و تربیت کردن را نیز، برعهده داشت، و برده‌های "نانجیب و وحشی و نامتمدن" را "نجیب و رام و متمدن" می‌کرد! و سه کار را یک جا انجام می‌داد. کم کم، با تکاملِ همه چیز، طبقه‌ی واحد، به صورتِ "طبقه‌ی سه گانه‌ی واحد"، درآمد، و بعد، خدای شرک، که در آن بالا، توجیه‌کننده‌ی نظامِ دو بعدی و نظامِ دوطبقه‌ای بود، به صورتِ تَثلیث تجلی کرد، و سه چهره‌ای شد..."

⚡️ مجموعه آثار ۱۶ / اسلام‌شناسی ۱ / ص ۲۲۳


⚡️ نویسنده : نگاهِ نو

⚡️ #زر_زور_تزویر


۲ 🆔 @negaheh_no


.

🍁 پیدایشِ مالکیت و تحولاتِ دین

با ورودِ انسان به عصرِ کشاورزی، پس از در هم شکستنِ جامعه‌ی توحیدی‌ی اولیه، و شکل‌گیری جامعه‌ی طبقاتی، سلطه‌ی طبقاتی، و اسارتِ انسانِ آزادِ در طبیعتِ دیروزی، در تار و پودهای وابستگی‌ی به زمین و زراعت و صنعت، تغییر و تحولاتی، در اندیشه‌ی انسان، که اندیشه‌ای عمیقاً مذهبی و وابسته به طبیعت بود، رخ داد، و ما در این بخش، این تحولاتِ گسترده‌ی شگفت را، بررسی می‌کنیم.

بر اساسِ نظریه‌ی شریعتی، که این نظریه، یکی از مهم‌ترین نظریاتِ تاریخی‌ی موردِ قبولِ اوست، در طولِ تاریخ، دینِ مردم، جز در دورانِ کوتاهِ قیامِ پیامبران، انعکاسی از زیربنای‌ی طبقاتی‌ی جامعه بوده است، و در حقیقت، آنچه که بشر در آسمان می‌دید، انعکاسی از وضعیتِ طبقاتی‌ی جامعه بود. آسمان، عکس‌برگردانِ زمین بود. در حقیقت، "تصور"ی که بشر از آسمان در ذهنِ خویش داشت، زاده‌ی نگاه به "تصویر" و "اسکرین‌شاتی" بود که، توسطِ نیروهای تزویر، از وضعیتِ زمین، یعنی از نظامِ طبقاتی _ اجتماعی، "کُپی" شده، و بر سقفِ آسمان "پِیست" شده بود! و در همین حال، نیروهای تزویر، با فریبِ مردم، این باور را در مردم ایجاد می‌کردند که: ای مردم! جامعه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، براساسِ طرحی که در آسمان می‌بینیم، و موردِ نظرِ خدایانِ آسمان است، ساخته شده است! چه حقیقتِ وارونه‌ی مردم‌فریبی!


⚡️ دین در عصرِ صید و شکار

⚡️ توحید

در دورانِ اجتماعِ اشتراکی‌ی اولیه، دینِ مردم، یک دینِ توحیدی بود، اما، یک توحیدِ بدوی و وحشی، و به عبارتِ بهتر، یک دینِ واحدپرستی بود. و این دینِ توحیدی‌ی بدوی و وحشی، دینِ "توتم‌پرستی" است، و به تصریحِ دو تن از بزرگ‌ترین دین‌شناسانِ غربی، دورکیم و مولر، شکلِ ابتدایی‌ی همه‌ی ادیانِ وحشی و بدوی، توتم‌پرستی است، که شریعتی نیز، این نظر را پذیرفته است.


⚡️ نظرِ شریعتی

⚡️ توتم‌پرستی، توحیدِ بَدَوی

"... در "توتم‌پرستی"، که معبود، واحد است، توحیدی بَدَوی کاملاً روشن است. "دورکیم" و "مولر" می‌گویند: شکلِ ابتدایی‌ی همه‌ی ادیانِ وحشی و بَدَوی، توتم‌پرستی است. من نیز همین عقیده را می‌پذیرم، و به همین دلیل، می‌گویم که: توحید، به شکل و نمودِ بدوی، شکلِ ابتدایی‌ی مذهب است، و واحدپرستی است، و این که معبودش حیوان یا گیاه و یا شی است، به بَدَویّت و انحطاطِ فکری‌اش مربوط است، و برخلافِ کسانی چون هیوم، که می‌گویند: "ذهنِ فیلسوف‌مآب و عالِمِ پیشرفته‌ی منطقی باید، که توحید را بفهمد"، می‌گویم: انسانِ بدوی، در فطرتِ ابتدایی‌ی آزادش، به صورتِ فطری و طبیعی، گرایشِ توحیدی دارد، و بعد، در طولِ زمان است که، "ما"ی جامعه، به چند "من" تبدیل می‌شود، و جامعه، به چند طبقه، و طبقه، به چند لایه، و لایه، به چند رشته و گروه، تقسیم می‌شود، و خدای واحد، به چند خدا تبدیل می‌شود، و هر خدایی، چند "خداچه"(خواجه!) در زیرِ فرمان دارد، و در آسمان و جهان، و در ماوراء‌الطبیعه، و در ذهنِ انسان، یک پانتئون ساخته می‌شود، و خدایان، به صورتِ منظومه‌ای درمی‌آیند، که خدای بزرگ، در وسط است، و خدایانِ کوچک‌تر، در پیرامون‌اش می‌چرخند. و این جهان‌بینی‌ی چندخدایی است که، درست از روی نظامِ اجتماعی‌ی انحرافی‌ی بعدی، کپی شده است..."

⚡️ مجموعه آثار ۱۶ / اسلام‌شناسی ۱ / ص ۲۲۲


⚡️ دین در عصرِ کشاورزی

⚡️ ثنویت

در آغازِ تاریخ، با کشته شدنِ هابیل به دستِ قابیل، یعنی با ورودِ بشر به عصرِ کشاورزی، و پیدایشِ مالکیت، یعنی بنیادی‌ترین عاملِ انحرافِ جامعه‌ی بشری، و عاملِ مسخِ انسان، "جامعه‌ی واحدِ" بشری، که یک "ما"ی بزرگ بود، به دو طبقه‌ی حاکم و محکوم، و "انسانِ واحد"، به دو "ذاتِ" شریف و وضیع، آقا و نوکر، دارا و نادار، ارباب و برده، من و تو به جای "ما"، و...، و "مذهبِ توحیدی"، به ثنویت، یعنی به دو خدای خیر و شر، خدای روشنایی و خدای تاریکی، اَهورا و اَهرِمَن، زَروانِ روشن و زَروانِ تاریک، و... تقسیم شد.


⚡️ نظرِ شریعتی ۱

⚡️ ثنویت، توجیهِ خیر و شر

"... در زمین، تا "ما"، به طبقه‌ی حاکم و محکوم، خواجه و برده، آقا و نوکر، ذلیل و شریف، دارا و نادار، و ارباب و سِرو، تقسیم شد، در آسمان نیز، خدای واحد، به دو خدای خیر و شر، تبدیل شد، و در توجیهِ خیر و شری که در جامعه پدید آمد، دوگانه‌پرستی و ثنویت وجود یافت..."

⚡️ مجموعه آثار ۱۶ / اسلام‌شناسی ۱ / ص ۲۲۳


۱


.

🍁 نظرِ شریعتی

🍁 پیدایشِ تزویر

"... انسان، با مرگِ هابیل و عدالت و برادری و آزادی و برابری، و ماندنِ قابیل و مالکیت و خصومت و بردگی و تبعیض، واردِ تاریخِ کنونی‌ی خویش می‌شود. تاریخی که، در همه‌ی مرحله‌های گوناگونِ تحول‌اش، نظامِ تبعیضِ بشری و تضادِ طبقاتی را، نگاه داشته است.

عصرِ مالکیتِ طبقاتی، به عصرِ اشتراکِ اجتماعی خاتمه می‌دهد (یعنی قابیل، هابیل را می‌کشد)، و طبقه‌ی زرمند و زورمند، بر سرنوشتِ طبقه‌ی بی زر و زورِ محروم، حاکمیت می‌یابد، و نظامِ قابیلی، بر تاریخِ انسان، و در نتیجه، بر نوعِ انسان، حاکم می‌شود. "نفعِ فردی"، بر "نفعِ اجتماعی"، غلبه می‌یابد، خودطلبی‌ی اقتصادی، سیاسی، و جنسی، که همگی تجلیاتِ روحِ قابیلی است، روحِ حاکم بر نظامِ اجتماعی می‌گردد.

قابیل است که، در تاریخ، گنج می‌نهد، هم‌چنان که حرم‌سرا می‌سازد، هم‌چنان که مالک می‌شود، هم‌چنان که مَلَک می‌شود، هم‌چنان که خواجه می‌شود، هم‌چنان که خون می‌ریزد، یعنی، روحِ انحصارطلبی، یعنی، حرصِ به تصاحبِ همه چیز، و محروم کردنِ همه کس.

پیدا است که، حفظِ چنین نظامی، به قولِ ماکیاولی، تنها با "گرگ" بودن میسر نیست، "روباه" بودن نیز باید. گرگ بودن، یعنی تکیه بر شمشیر، بر پول (یکی پرنیانی، دگر زعفرانی)، و روباه بودن، یعنی تکیه بر دین، و امروز، بر ایدئولوژی، و در حاشیه‌ی آن، استمدادِ از هنر و ادبیات و شعر و فلسفه و علم و...

شمشیر، پول، دین! این، سه چهره‌ی یک طبقه است، طبقه‌ای که، بر تاریخ، همواره حاکم بوده است..."

⚡️ مجموعه آثار ۴ / بازگشت / ص ۳۸۰*


⚡️ #زر_زور_تزویر


🆔 @negaheh_no


.

🍁 پیدایشِ تزویر

با ورودِ بشر به دورانِ کشاورزی، و رخ دادنِ آن "تحولِ بزرگِ" اجتماعی، که در واقع، یک انقلابِ ویرانگرِ تمامی‌ی ساختارهای برابرانه، اشتراکی، و آسایش‌بخش بود، و ثمره‌ی آن، یک نظامِ "برده‌داری"ی خوارکننده‌ی انسان، و خُردکننده‌ی غرورِ انسانی‌ی بردگان، مردم دچارِ شوکِ شدیدی شدند، که پذیرش و هضمِ این ویرانی و نابودی‌ی همه چیز، بسیار بسیار سخت بود.

در این وضعیت، طبقه‌ی "زورمند"، تا چند صباحی، با تکیه‌ی بر زور، و "تهدیدِ" مردم، و در هنگامِ ضرورت، کشتارِ آنان، به حاکمیتِ خویش، ادامه داد، و پس از مدتی، با انباشته شدنِ ثروت، و شکل‌گیری‌ی طبقه‌ی "زرمند"، علاوه بر "تهدیدِ" زورمندان، سلاحِ جدیدی نیز، برای انقیادِ جامعه، به کار گرفته شد، یعنی "تطمیعِ" زرمندان، و به عبارتی، برانگیختنِ طمعِ گروهی از افرادِ جامعه، برای جدایی‌ی از صفِ مردم، و پیوستنِ به صفِ حاکمان.

در درازمدت اما، این دو سلاح، دیگر توانِ جلوگیری از اعتراضاتِ گسترده‌ی مردم را نداشت، و این بود که، رفته رفته، طبقه‌ی جدیدی، به نامِ طبقه‌ی روحانی، با نزدیکی‌ی افرادی که، امورِ مذهبی‌ی جامعه را در دست داشتند، به حاکمان و قدرتِ حاکم، شکل گرفت. و از آن روز، در کنارِ "تهدیدِ" زورمندان (با شمشیر)، و "تطمیعِ" زرمندان (با پول)، سلاحِ جدیدی نیز، به زرادخانه‌ی طبقه‌ی حاکم، افزوده گشت: "تخدیرِ" روحانیان (با دین)، و چه سلاحِ کارایی!

آری! سرانجام، طبقه‌ی حاکم، دارای سه لایه، سه طبقه، و سه چهره شد، و به تعبیرِ شریعتی، "شرکتِ سهامی‌ی زر و زور و تزویر"، مسلح به "شمشیر و پول و دین"، متحد و یک‌پارچه، در برابرِ طبقه‌ی محکوم، قرار گرفت. "گرگِ" خونریز، و "موشِ" سکه‌پرست، و "روباهِ" مکار، در اتحادی شوم، به سراغِ مردم آمدند، تا یکی او را به بند کشد، یکی جیب‌اش را خالی کند، و یکی در گوش‌اش بخواند که: بگذر! متاعِ دنیا را ارزشی نیست!


⚡️ نویسنده : نگاهِ نو

⚡️ #زر_زور_تزویر


🆔 @negaheh_no


.

🍁 تمامی‌ی پست‌های مربوط به "زر و زور و تزویر"، در سایت تالار گفتمان شریعتی قرار گرفته است.


http://talar.shandel.info/thread-79.html


🆔 @negaheh_no


.

🍁 پیدایشِ زر

در آغازِ عصرِ کشاورزی، طبقه‌ی حاکم، برخلافِ امروز، که یک نظامِ سه‌بُعدی‌ی شاملِ زر و زور و تزویر است، یک نظامِ تک‌بُعدی بوده است. در آغازِ کار، رهبرِ این نظامِ طبقاتی، در مراحلِ ابتدایی و عقب‌مانده‌ی جامعه، تنها یک "فرد" است، یک فردِ "زورمند"، و یک نیروی "واحد"، که اِعمالِ قدرت می‌کند، و هر سه نیروی مختلف را، در خود، ادغام کرده، و یک چهره دارد، و به صورتِ قابیل، نمودار است.

در حقیقت، آنکه شلاق می‌زد (زور)، کار چاپیدن (زر)، و تربیت کردن (تزویر) را نیز به عهده داشت!، و برده های "نانجیب و وحشی و نامتمدن" را، "نجیب و رام و متمدن" می‌کرد! و سه کار را یک جا انجام می‌داد، و پس از مدتی، چند فردِ زورمند، تا این که، رفته رفته، با پیوند با یکدیگر، برای حفظِ منافعِ برترشان، یک "طبقه‌ی زورمند" را تشکیل دادند. در واقع، در آغازِ شکل‌گیری‌ی نظامِ طبقاتی در عصرِ کشاورزی، طبقه‌ی حاکمِ بر جامعه نیز، تنها از همین یک طبقه‌ی زورمند شکل می‌گرفت.


متنِ شریعتی :

"... این قطب، قطبِ قابیلی، که در مراحلِ ابتدایی و عقب‌مانده‌ی جامعه، یک فرد است، و یک نیروی "واحد"، که اِعمالِ قدرت می‌کند، و هر سه نیروی مختلف را، در خود ادغام کرده، و یک چهره دارد، و به صورتِ قابیل نمودار است، در مسیرِ تحول و تکاملِ نظامِ اجتماعی و تمدن و فرهنگ، و رشدِ ابعادِ زندگی‌ی جمعی، و زیربنای طبقاتی، سه بُعد پیدا می‌کند، و گاه، سه چهره‌ی مشخص: یکی مظهرِ سیاست (زور)، و یکی مظهرِ اقتصاد (زَر)، و یکی هم مظهرِ مذهب _ زُهد (تزویر)..."

⚡️ مجموعه آثار ۱۶ / اسلام‌شناسی ۱ / ص ۶۷*


پس از چندی، با تبدیلِ قبایلِ گوناگونِ در منطقه، به نظام‌های طبقاتی، و شروعِ جنگ‌های استعماری‌ی بینِ قبایل، برای تصرفِ زمین‌های حاصل‌خیز، و به بردگی‌ی گرفتنِ شکست‌خوردگان، و در نتیجه، گسترشِ سرزمین‌های تحتِ مالکیتِ حاکمان و اربابانِ پیروزِ در جنگ‌ها، و ناممکن شدنِ رهبری یک فرد، و حتی یک طبقه‌ی سیاسی _ نظامی، برای مدیریتِ تمامی‌ی عرصه‌های گوناگون جامعه، ضرورتِ تقسیمِ کارِ اجتماعی، آشکار شده، و افرادی، به صورتِ حرفه‌ای، به کارهای تولیدی و اقتصادی و مالی پرداختند، که این روند، در یک پروسه‌ی تاریخی، به تشکیلِ یک "طبقه‌ی زرمند"، و البته مرتبطِ با طبقه‌ی زورمند، منجر شد. و برای اولین بار در تاریخ، طبقه‌ی حاکمِ بر مردم، دوبُعدی شد: "زر و زور". اما، با سلطه و قدرتِ برتر و بلامنازعِ "زور"، و با قدرتِ بسیار محدودِ "زر". چرا که، در این شرایط، حرفِ اول و آخر را، در تمامی‌ی عرصه‌ها، "زور" می‌زده است.


⚡️ نویسنده : نگاهِ نو

⚡️ #زر_زور_تزویر


🆔 @negaheh_no

20 last posts shown.

159

subscribers
Channel statistics