#معرفی_کتاب
نوشته بودم که امیرخانی را با «منِ او» شناختم. قبل از این کتاب، گاه گاه رمانهای فارسی را دیده بودم و خب حسرت می خوردم. چرا ما یک نفر در قد و قامت گابریل گارسیا نداریم؟ یا دست کم چرا یک نفر را نداریم که بومی بنویسد و رمانش ایرانیِ ایرانی باشد. «منِ او» بارقه های امیدی واقعی در این مورد را در من رویاند. آخ که چقدر با این کتاب مانوس شدم و دوست نداشتم تمام شود. در سالهای اول دانشگاه بودم، داستانی عاشقانه، عارفانه، پر از شخصیت های دوست داشتنی و دوست نداشتنی. پر از بوی نارنج. رمانی که چند صفحه اش سفید هست و خواننده باید به میل خود آنها را بخواند، ساختار شکن و هنجارگریز بود. در یک نیمه شب سرد زمستانی و در پارکی در حوالی خانه مان، کتاب را به پایان بردم و چند روز بعد دوباره شروع کردم به خواندش.چند باری این کتاب را در خانه خریدیم و هر بار امانت دادیم و دیگر برنگشت؛ چند باری هم هدیه دادیم؛ یکی دو بار هم هدیه گرفتیم! شاید اگر الان کتاب را می خواندم، نظر دیگری پیدا می کردم اما آن موقع خیلی معرکه بود؛ یک قسمت های «منِ او» را به صورت فیلم روی صفحه ی کتاب می دیدم...
آخرین باری که کتاب را معرفی کردم، به برخی دوستان دانشکده ی قرآنی شیراز بود. برخی هاشان البته خودشان کتاب را خوانده بودند. متن زیر را دوست عزیز و اهل قلمم آقای آقامیری در این زمینه نوشته است: خوب و شیرین.
👇👇👇
@tasheer
نوشته بودم که امیرخانی را با «منِ او» شناختم. قبل از این کتاب، گاه گاه رمانهای فارسی را دیده بودم و خب حسرت می خوردم. چرا ما یک نفر در قد و قامت گابریل گارسیا نداریم؟ یا دست کم چرا یک نفر را نداریم که بومی بنویسد و رمانش ایرانیِ ایرانی باشد. «منِ او» بارقه های امیدی واقعی در این مورد را در من رویاند. آخ که چقدر با این کتاب مانوس شدم و دوست نداشتم تمام شود. در سالهای اول دانشگاه بودم، داستانی عاشقانه، عارفانه، پر از شخصیت های دوست داشتنی و دوست نداشتنی. پر از بوی نارنج. رمانی که چند صفحه اش سفید هست و خواننده باید به میل خود آنها را بخواند، ساختار شکن و هنجارگریز بود. در یک نیمه شب سرد زمستانی و در پارکی در حوالی خانه مان، کتاب را به پایان بردم و چند روز بعد دوباره شروع کردم به خواندش.چند باری این کتاب را در خانه خریدیم و هر بار امانت دادیم و دیگر برنگشت؛ چند باری هم هدیه دادیم؛ یکی دو بار هم هدیه گرفتیم! شاید اگر الان کتاب را می خواندم، نظر دیگری پیدا می کردم اما آن موقع خیلی معرکه بود؛ یک قسمت های «منِ او» را به صورت فیلم روی صفحه ی کتاب می دیدم...
آخرین باری که کتاب را معرفی کردم، به برخی دوستان دانشکده ی قرآنی شیراز بود. برخی هاشان البته خودشان کتاب را خوانده بودند. متن زیر را دوست عزیز و اهل قلمم آقای آقامیری در این زمینه نوشته است: خوب و شیرین.
👇👇👇
@tasheer