- Maryam
دوباره و دوباره از مهمترین آدمای زندگیت زخم خوردی!
دیگه بسه، مگه یه آدم چقدر ظرفیت داره؟ نفس کشیدن برات سخت شد و اشکات گونه هاتو خیس کردن.
دیگه تحمل کردن زندگی زیادی از توانت خارج بود.
درحالی که از گریه به هق هق افتاده بودی وارد حموم شدی و درو بستی. تیغ و برداشتی و نشستی روی زمین. عجولانه تصمیم گرفته بودی و مطمئن نبودی که داری کار درستی میکنی یا نه. ولی چه فرقی داشت؟ دردش قطعا از درد قلبت کمتر بود.
تیغ رو روی مچ دستت کشیدی و بعد چند ثانیه خون بود که داشت روی زمین میریخت.
میسوخت، خیلی میسوخت، ولی حس میکردی که داری خالی میشی.
با چشمای اشکی به دستت که داشت قطره قطره خون ازش میرفت زل زده بودی. زمان زیادی نگذشت که از حال رفتی و چشمات بسته شدن.
دوباره و دوباره از مهمترین آدمای زندگیت زخم خوردی!
دیگه بسه، مگه یه آدم چقدر ظرفیت داره؟ نفس کشیدن برات سخت شد و اشکات گونه هاتو خیس کردن.
دیگه تحمل کردن زندگی زیادی از توانت خارج بود.
درحالی که از گریه به هق هق افتاده بودی وارد حموم شدی و درو بستی. تیغ و برداشتی و نشستی روی زمین. عجولانه تصمیم گرفته بودی و مطمئن نبودی که داری کار درستی میکنی یا نه. ولی چه فرقی داشت؟ دردش قطعا از درد قلبت کمتر بود.
تیغ رو روی مچ دستت کشیدی و بعد چند ثانیه خون بود که داشت روی زمین میریخت.
میسوخت، خیلی میسوخت، ولی حس میکردی که داری خالی میشی.
با چشمای اشکی به دستت که داشت قطره قطره خون ازش میرفت زل زده بودی. زمان زیادی نگذشت که از حال رفتی و چشمات بسته شدن.