من دلم میخواد توی سی سالگیم بجای حس بحران سی سالگی و حس اینکه هیچ کاری نکردم، هیچی نشدم، رویاهامو دنبال نکردم، تلاش نکردم، کاش برمیگشتم به ده سال پیش تا برای رویاهام تلاش کنم یا ای کاش فلان کار رو میکردم ، بجاش حس غرور و موفقیت کنم. حس کنم مسیر درستی رو اومدم و
از اینجا به بعدشم توی مسیر درستیام...
دلم میخواد تا سی سالگی خیلی کارا کرده باشم و سی سالگیم رو برم دور دنیا بگردم...
جاهای موردعلاقمو ببینم، با آدمای جدید و فرهنگای جدید آشنا شم، دلم میخواد تفاوت فرهنگ فرانسه و ایتالیا و انگلیس و امریکا رو خودم لمس کنم. دلم میخواد سفرهام صرفاً توی کتابها نباشن، بلکه به دنیای واقعی ختم شن.
ختم کلام دلم میخواد وقتی توی پیری اگر یکی ازم پرسید بر میگشتی عقب چیکار میکردی؟!، لبخند بزنم و بگم من واقعاً زندگی کردم و نمیخوام برگردم عقب!
از اینجا به بعدشم توی مسیر درستیام...
دلم میخواد تا سی سالگی خیلی کارا کرده باشم و سی سالگیم رو برم دور دنیا بگردم...
جاهای موردعلاقمو ببینم، با آدمای جدید و فرهنگای جدید آشنا شم، دلم میخواد تفاوت فرهنگ فرانسه و ایتالیا و انگلیس و امریکا رو خودم لمس کنم. دلم میخواد سفرهام صرفاً توی کتابها نباشن، بلکه به دنیای واقعی ختم شن.
ختم کلام دلم میخواد وقتی توی پیری اگر یکی ازم پرسید بر میگشتی عقب چیکار میکردی؟!، لبخند بزنم و بگم من واقعاً زندگی کردم و نمیخوام برگردم عقب!