Anime Fate | انیمه فیت


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


❤️‍ به بزرگترین مجموعه انیمه فیت همراه با کامل‌ترین ترتیب خوش آمدید امیدواریم لحظات خوبی رو در اینجا داشته باشید ❤️
🔥 جهت تعرفه های تبلیغات :
🔥 @Fate_Tab
❤ گپ کانال :
https://t.me/+d2HnnTZpnU84MmM0
🎉 کانال آرشیو فیت :
🎉 @Fate_Archive

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
تا حالا پسر جنده دیده بودید؟
اگه ندیدی الان ببین...


#edit

@AnimeSekaiFate


وایسا کاریت ندارم 😂😂

#The_Epic_of_Gilgamesh
#meme

@AnimeSekaiFate


🔶 داستان : حماسه گیلگمش
🔶 ملقب به : کهن‌ترین حماسه بشر
🔶 لوح : اول
🔶 Part : 2

🔶 هم در آن آبشخور، تور گسترده بود. انكيدو رو در روی آن مرد می ايستد. مرد می خواست گله اش را آب دهد. نخستين روز و ديگر روز و سوم روز، انكيدو به حالتی هراس انگيز بر كنار آبشخور ايستاده است. صياد او را می بيند. در رخساره او شگفتی است. گله را به آغل باز می گرداند. خشمگين و پريشان است. در نگاهش تيرگی است. از سر خشم، خروشی می كشد و درد در جانش می نشيند، چرا كه می ترسد: آن كس كه ديده بود، همه با غول كوهساران می مانست!
صیاد باز با پدر خويش به آواز بلند چنين می گويد:
«- ای پدر! از كوهستان دور مردی آمده است كه به فرزندان انو می ماند. قدرتش عظيم است و همواره در پهنه دشت می گردد. با جانوران صحرا بر كنار آبدان ما ايستاده است. هيئت او ترس آور است. مرا تاب آن نيست كه به نزديک وی روم. تله چالی را كه بركنده بودم باز انباشته، دام ها كه گسترده بودم بر گسسته است. جانوران صحرا همه را از دام من می گريزاند.»
پدر با پسر خود با صیاد باز چنين گفت:
« به اوروک، به نزد گيلگمش رو! قدرت بندناكردنی اين آفرينه را با او باز گوی. زنی زيبا، هم از آن زن كه خود را برخی ايشتار الهه عشق كرده باشد، ازو خواستار شو. و او را با خود برون ببر، آنگاه، چندان كه گله به آبشخور می رود، جامه از تنش برگير تا آفرينه وحشی از نعمت او بهره گيرد. چون بدو در نگرد به نزديک وی آيد، و بدينگونه، با جانوران صحرا كه با ايشان در آميخته است بيگانه شود.»
صیاد سخن پدر را بشنيد و برفت. راه اوروک در پيش گرفت. به جانب دروازه شتاب كرد. به درگاه پادشا رسيد و پيش روی او برخاک افتاد. آنگاه، دست خود بالا گرفت و با او با گيلگمش چنين گفت:
«- از كوهستان دور مردی آمده است كه نيرويش به سپاه آسمان می ماند. قدرت او، در سراسر دشت، عظيم است و همواره در پهنه دشت می گردد. پاهايش همواره، همراه رمه، در كنار آبشخور است. در او نگريستن، خوف آور است. تاب آن ندارم كه به نزديک وی روم. مرا تله چال كندن و تور هشتن و دام گستردن نمی گذارد: چاله های مرا برمی آورد، تور مرا می درد، دام مرا ويران می كند، جانوران صحرايم را از من می گريزاند.»
گيلگمش با او، با صیاد، چنين گفت:
« صیاد من! به پرستشگاه مقدس ايشتار برو و زنی زيبا با خود بردار و به نزديک او ببر. و چون با گله به آبشخور آمد، جامه [لباس] از تن زن بيرون كن تا آفرينه وحشی از نعمت او بهره گيرد. چون بدو در نگرد به نزديک وی آيد. و بدينگونه با جانوران صحرا كه با ايشان در آميخته است بيگانه شود.»
صیاد سخن گيلگمش را بشنيد و برفت. از پرستشگاه ايشتار زنی زيبا با خود برداشت. با او رو در راه نهادند. و استر را از كوتاه ترين راه ها راندند. سوم روز به آنجا رسيدند و فرود آمدند. صیاد وزن، به نزديک آبشخور فرود آمدند. يك روز و روز ديگر، هم در آنجای بماندند. اينک گله است كه می آيد و از آبدان سيراب می شود. جانداران آبزی، در آبشخور به جستن و جنبيدن اند. انكيدو، آفرينه نيرومند خدای آسمان، نيز در آنجاست. وی با غزالان علف مرغزار را می چرد، با جانوران بزرگ به يک جای آب می آشامد. سر خوش و شادمان، با چين و شكنج آب، در نهر، دست و پایی می زند.
زن مقدس، او را بديد. آدمی توانمند را بديد. آفرينه وحشی را، مرد كوهساران دور را بديد كه در پهنه صحرا گام مي زند، گرداگرد خود را می پايد و نزديک می شود. پس، صیاد چنين گفت:
« ای زن! اينک اوست! كتان سينه ات را بگشا، كوه شادی را آشكاره كن تا آز نعمت تو بهره گيرد. چون به تو در نگرد به نزديک تو می آيد، اشتياق را در او بيدار كن؛ او را در دام زنانه فرود آور تا با جانوران صحرا كه با ايشان در آميخته است بيگانه شود، سينه او، بر سينه تو سخت بخواهد آراميد!»
پس كنيز مقدس خدا كتان سينه خود را بازگشود و كوه شادی را آشكار كرد تا او از نعمت آن بهره گيرد، درنگ نكرد. خواهش او را دريافت و جامه [لباس] فرو افتاد. آفرينه وحشی بديد وزن را به زمين افكند. زن اشتياق را در او بيدار كرد و به دام زنانه فرودش آورد. اينک سينه او بر سينه كنيزک مقدس خدا آرميده است.
آنان در تنهایی بودند. شش روز و هفت شب، انكيدو با آن زن بود؛ و آن هر دو، در عشق، يگانه بودند.

ادامه دارد...

این داستان هرروز ساعت 16 در چنل قرار میگیره.

ترجمه به فارسی : دکتر داوود منشی زاده
تایپیست : Won


لایک و کامنت شما انرژی زیادی برای ادامه کار به تایپیست میده پس حمایت یادتون نره ❤️‍🔥

#The_Epic_of_Gilgamesh
#Story

@AnimeSekaiFate




Video is unavailable for watching
Show in Telegram
My Love 💕


Music : ➥ 𝐋ɪɴᴋ

#edit

@AnimeSekaiFate


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
Boys Be Like 🗿🤝🏻


#meme

@AnimeSekaiFate


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
THE HOLY CHURCH 💀


#edit

@AnimeSekaiFate

418 0 14 3 42

🔶 داستان : حماسه گیلگمش
🔶 ملقب به : کهن‌ترین حماسه بشر
🔶 لوح : اول
🔶 Part : 1


#The_Epic_of_Gilgamesh
#Story
#Story_Art

@AnimeSekaiFate




🔶 داستان : حماسه گیلگمش
🔶 ملقب به : کهن‌ترین حماسه بشر
🔶 لوح : اول
🔶 Part : 1

🔶 خداوندگار زمين، همه چيزی را می ديد. با همه كسان آشنایی می جست و كار و توان همگان باز می شناخت. همه چيزی را درمی يافت. از درون زندگی آدميان و به رفتار ايشان آگاه بود. رازها را و نهفته ها را باز می نمود. دانش هايی به ژرفای بی پايان بر او آشكاره می شد. از روزگاران پيش تر از طوفان بزرگ، آگاهی می گرفت. تا دور دست ها، راهی بس دراز پيمود. سرگردانی طولانی وی سرشار از رنج ها، سفرش انباشته از سختی ها بود.
سختی ها را همه، رنجور، به نيش آهنين قلم برنبشت. آثار سترگ و سختی های گرانش، بر سنگ سخت نبشته شد.
گيلگمش پهلوان پيروز گرداگرد اوروك را به حصار برمی آورد. در شهر محصور، پرستشگاه مقدس به كوهی سربلند می مانست. بنيادش، سخت و پای درجا، چنان است كه گوئی همه از سربش بكرده اند. انبار گندم شهر، در پس خانه‌ای شكوهمند كه از آن خداي آسمان است، زمينی پهناور را فرا گرفته. كاخ پادشا، با سنگ های نمای خويش در روشنی می درخشد. همه روز را پاسداران بر ديوارها ايستاده اند؛ نيز سراسر شب را نگهبانان پاس می دارند.
يک سوم گيلگمش آدمی، دو ديگر بخش وی خداست. شهريان به هراس و شگفتی در نقش پيكرش می نگرند. در زيبایی و نيرومندی، هرگز چون او به جهان نيامده است: شير را از كنامش به در می كشد، چنگ بر يال می افكند، و به زخم دشنه می كشد. گاو نر وحشی را به زخم كمان تند و زورمند شكار می كند. در همه شهر، سخنش قانون است، اراده او، پسران را، از فرمان پدر برتر است.
پسر، از آن بيشتر كه به مردی رسد، به خدمت شبان بزرگ شهر درمی آيد: از برای شكار يا سپاهی، نگهبانی رمه ها يا پاسداشتن بناها، به دبيری يا به خدمت در پرستشگاه مقدس.
گيلگمش خستگی نمی داند، سختی ها شادترش می دارند. زورمندان، بزرگان و دانايان، پیر و جوان، ناتوانايان و توانايان همه می بايد تا از برای او به كار برخيزند. جلال اوروک می بايد تا از ديگر شهرها، از هر دياری و سرزمينی تابنده تر باشد.
گيلگمش معشوقه را به نزديک معشوق راه نمی دهد. دختر مرد توانا را به نزد پهلوان وی نمی گذارد، آنان به درگاه خدايان بزرگ به درگاه خدايان آسمان و خداوندان اوروک مقدس فغان برداشتند:
« شما گاو نر وحشی. آفريديد و شير يالدار آفريديد؛ خداوندگار ما گيلگمش، از آن همه نيرومندتر است. او جفت خود را نمی يابد. قدرت او بر سرما زياده است: معشوقه را به نزد معشوق وی راه نمی دهد و دختر پهلوان را به نزديک مرد خود نمی گذارد.»
انو خدای آسمان ناله های ايشان بشنيد. ارورو الهه پيكر پرداز را فرا خواند و با او چنين گفت:
« ای ارورو! تو به ياری مردوخ پهلوان، آدميان را و جانوران را آفريدی. اكنون نقشی بساز برابر گيلگمش؛ موجودی نيرومند مانند او، كه با اين همه از جانداران صحرا نباشد، چون زمان فرا رسد، بايد كه اين نيرومند به شهر اوروک درآيد. بايد كه با گيلگمش همچشمی كند. و بدينگونه، آرامش به اوروک باز خواهد آمد!»
ارورو اين همه می شنيد. پس در خيال خويش موجودی كرد بدان گونه كه خدای آسمان درخواسته بود.
دست های خود را بشست. گل به دست گرفت، با آب دهان مادر خدایی خويش تر كرد و انكيدو را بسرشت. و او را پهلوانی آفريد با دم و خون نی‌نيب، خدای پرخاشگر جنگ.
اينک انكيدوست. موی بر همه اندامش رسته. تنها در ميان دست ايستاده است، موی سرش چنان چون موی زنان، چين بر چين فرو ريخته است. موی سرش به سان گندم رسته است. از سرزمين و آدميان آگاه نيست، و پيكرش از پوست جانوران صحرا پوشيده است، چنان چون سوموكان، خدای رمه ها و كشتزاران. انكيدو با غزالان علف مرغزار می خورد. با جانوران بزرگ از يک آبدان می آشامد. با چين و شكن‌های آب، در نهر، دست و پا می زند.

ادامه دارد...

این داستان هرروز ساعت 16 در چنل قرار میگیره.

ترجمه به فارسی : دکتر داوود منشی زاده
تایپیست : Won


لایک و کامنت شما انرژی زیادی برای ادامه کار به تایپیست میده پس حمایت یادتون نره ❤️‍🔥

#The_Epic_of_Gilgamesh
#Story

@AnimeSekaiFate


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
francesca prelati 🛐


#edit

@AnimeSekaiFate

367 0 10 9 29

تو منی؟ نه من توعم...!

#meme

@AnimeSekaiFate


Forward from: SoniC | فولدر
⭐️ انیمه، هنتای، مانهوا و مانگا!
بهترین کانال‌های ممکنُ با یه کلیک داشته باش

😐 برای عضویت اینجا کلیک کن

گلچیـن ممنوعه و سکسی ترین کانال ها

لیستی از کانالای خیــس و صحـنه‌دار 🥵


Forward from: about_team.ir
دانلود کمیک\مانگا این 4 تا شاهکار میازاکی با ترجمه فارسی و بدون سانسور با بالاترین کیفیت (بالاخره پیداش کردی) 💀❤️‍🔥


✅لینک دانلود

Download Dark Solus 🌛

Download Blood Borne 🩸

Download Sekiro ⚔️

Download Elden Ring 😎

ری اکشن هارو بترکونید برای حمایت از ما که کاملا رایگان و به طور کامل در اختیارتون گزاشتیم ⚡️👑

➖➖➖➖➖➖➖➖
@aboutanimeirr ✔️


سلام و درود دوستان 🤝🏻
میخواستیم به محتوا روزانه چنل پستی اضافه کنیم. 🤗❤️‍🔥
می‌خوایم داستان [ حماسه گیلگمش ] رو به صورت چند پارت (Part) تو چنل قرار بدیم.
اگه موافق هستید ❤️‍🔥
اگه موافق نیستید ❤️

این پست تا فردا شب برقراره و پستی بعدش نمیاد پس صرفا فردا پستی نخواهیم داشت ❤️

766 0 8 28 120

Video is unavailable for watching
Show in Telegram
رکب زدی رین


#meme

@AnimeSekaiFate

628 0 10 3 72

Video is unavailable for watching
Show in Telegram
My favorite Shiki Waifu 🤗


#edit

@AnimeSekaiFate


واکنش صادقانه ممبرا به قبل و بعد زندگی‌نامه فرانچسکا پرلاتی:

#meme

@AnimeSekaiFate

659 0 10 20 64

💠 francesca prelati

💠 ادامه داستان زندگی:

در مقطعی قبل از جنگ در اسنوفیلد و پس از جنگ جام مقدس در طول Fate/Zero ، فرانچسکا ظاهراً به یک کشور ویران شده سفر کرده بود، پس از اینکه توسط انجمن Mage به دلیل تلاش برای مسلح کردن Magecraft نابود شد . ظاهر شدن در خرابه های کشور در حالی که هنوز جسد پسر جوانی را در اختیار داشت. فرانچسکا/فرانسوا در حالی که فکر می کرد و فکر می کرد که کشور پس از ویرانی چقدر ضعیف شده بود، با چند سرباز کودک بازمانده مواجه شده بود که از یک پناهگاه زیرزمینی بیرون می آمدند و بنابراین از ویرانی در امان بودند. فرانسوا با نشان دادن کمی ادب به آنها گفت که کشورشان تمام شده است و تمام "پیرمردهایی" که آنها را مجبور به سربازی می کردند مرده اند. یکی از پسرها نزد او آمد و از او پرسید که در جستجوی مادرشان هستند و علاقه نشان می دهند، فرانسوا با خوشحالی سر بریده "مادر" خود را به آنها نشان داد و به آنها گفت که مادرشان مرده است و با خوشحالی خندید. با دیدن واکنش های وحشتناک آنها با این حال فرانسوا دید که یکی از پسرها از قتل عام یا نشان دادن سر بریده به ظاهر بی توجه و بی آزار است، علاقه نشان داد و متوجه شد که او "بسیار لاغر و لاغر است" تصمیم گرفت فرصتی با پسر جوان بگیرد و تصمیم گرفت. به او بگوید که مادرش در کشوری به نام ژاپن در حالی که در جنگ جام مقدس می‌جنگید جان باخته است و بنابراین او را زیر بال خود می‌گیرد.

او به جام نیاز دارد، ظاهراً به چیزی در سطح آن نیاز دارد تا هم "هزارتوی بزرگ" خاصی را پیدا کند و هم با آن برخورد کند که حتی جستجوی ورود آن خطرناک است، تا بتواند "جهان صغیر جهان" را تسخیر کند. در داخل برای انجام این کار، او مایل است به آزمون و خطای ساده تکیه کند، با تکیه بر شانس خالص با هزاران، ده ها هزار بار تکرار آن تا زمانی که نسل بشر منقرض شود، همه برای آرزویش برای جام، که این است: حذف سحر و جادو از طریق پیشرفت تکنولوژی بشری، هر چند خواسته "کارفرمایان" او باید قبل از خواسته های او محقق شود. به دلیل وجود طولانی خود، او دانش زیادی در مورد دنیای Magecraft و افراد و رویدادهای آن، و همچنین روابط با بسیاری از سازمان ها، از جمله خانواده Scladio دارد.

💠 ظاهر :

فرانچسکا موهای رنگ روشنی به طول مچ پا دارد که دارای الگوهای جمجمه نزدیک انتهای آن است. او یک روبان تیره در موهایش دارد و یک تاپ راه راه عمودی با یک دامن کوتاه. او همچنین یک کمربند قابل رویت می‌پوشد که به جوراب‌هایی با طرح‌های استخوانی و چکمه‌هایی با طرح‌هایی مانند چشم و دندان که آن‌ها را تزئین می‌کند، می‌پوشد. در نهایت، او یک جفت دستکش بدون انگشت می‌پوشد که تا زیر شانه‌هایش بالا می‌رود و یک چتر با خود حمل می‌کند. توهین اورلاندو به او ممکن است به این معنی باشد که او بزرگتر از آن چیزی است که به نظر می رسد. ظاهراً روی بدن او یک دهانه زیپ مانند ساخته شده از دندان وجود دارد که از دنده تا زیر ناف او امتداد دارد.

سال‌ها پیش، در اولین ملاقاتش با سیگما ، فرانچسکا/فرانسوا در آن زمان نشان داده شد که بدن پسر جوانی را در اختیار گرفته و از آن استفاده کرده است که از نظر فیزیکی بسیار شبیه ظاهر فیزیکی و سن خدمتکارش ، کستر واقعی است .

💠 شخصیت :

فرانچسکا دختری به ظاهر دوستانه و دوست داشتنی و در عین حال حیله گر است که برای اولین بار با کف زدن به عنوان تبریک به سخنرانی اورلاندو ریو به سربازانش معرفی شد. او نگرش جدی او را غافلگیرکننده می‌داند و او را به خاطر این که معتقد است طرفش طرف خوب در این جنگ جام است، مسخره می‌کند، زیرا بازی در نقش یک شرور را آسان‌تر از یک قهرمان می‌داند، زیرا می‌تواند از این بهانه استفاده کند. از شرور بودن برای فرار از هر مرز اخلاقی. در واقع، او بعداً خود و خدمتکارش را به آیاکا و سیبر به‌عنوان «متفکران، کتاب‌فروشان، و مزاحم‌کنندگان همگی در یک جا جمع شده‌اند» معرفی می‌کند. او ادعا می کند که از حواریون مرده متنفر است و در کنار بشریت است، اما اورلاندو پاسخ می دهد که فقط با آنها بر سر غذا دعوا می کند.

@AnimeSekaiFate


💠 francesca prelati

💠 ادامه داستان زندگی:

گذشته او در هاله ای از رمز و راز پنهان شده است، اما آنچه که مشخص است این است که ارواح که به او مهارت های جادویی را آموزش دادند، خود شاگردان مرلین بودند . استادان و معلمان او ظاهراً هنوز در اطراف هستند، اما رمز و راز کافی در جهان باقی نمانده است تا آنها را وادار به ترک دریاچه خود در بریتانیا کند. آشکار می شود که پرلاتی فرزند الهه یونانی آته است که به عنوان واحدی از حماقت متولد شده است که نه انسان است و نه روح طبیعت.

فرانچسکا که در اصل مرد بود، بارها مرده و بدن خود را تغییر داده است، اما اولین مرگ با ثبت او به عنوان یک روح قهرمان به پایان رسید . نسخه Heroic Spirit هیچ خاطره ای از پس از مرگ اول ندارد. از میان تعداد زیادی از مرگ‌های او، هفت مورد وجود دارد که او بی‌حرف مانده یا غرق شده است، از جمله Kischur Zelretch Schweinorg ، Saint Germain ، "جادوگر افسانه‌ای که قبلا برای همیشه زندگی می‌کرد" ، Van-Fem ، Satsuki Kurogiri ، معلمانش در جادوگری، و توکو آئوزاکی به طور خاص، با توکو، فرانچسکا 13 بار پس از اینکه توکو را با نام مستعار خود "قرمز زخمی" صدا کرد، توسط او کشته شد، تا اینکه خانواده توکو در نهایت به دلیل درخواست کمک فرانچسکا از آنها مداخله کردند . توکو برای آخرین بار او را کشت و به او گفت "دیگر مدارهای جادویی پیچ خورده خود را دیگر در مقابل من نشان نده"

فرانچسکا پرلاتی اولین بار پس از آن که یک سازمان آمریکایی به او، مرد آن زمان، مأموریت داد تا در بحبوحه جنگ جهانی دوم، آن را تجزیه و تحلیل کند، درگیر جنگ های جام مقدس فویوکی شد ، زیرا به توصیه شخصی که با آنها کار می کرد، پایان یافت. به نظر می رسد هرگز نمی تواند روابط خود را قطع کند. او ابتدا مشتاق نبود، اما هنگامی که واقعاً جنگ جام مقدس را در فویوکی مشاهده کرد، با استفاده از آشنایان ، نگرش او کاملاً تغییر کرد. در طول چهارمین جنگ جام مقدس ، قتل وحشیانه یک ارباب برج ساعت ، از دست دادن جت های جنگنده، ظاهر شدن Ghost Liners ، درگیر شدن طلسم‌سازان و نقشه‌های کلیسای مقدس ، همگی توجه او را به خود جلب کردند، اما به‌خصوص دو چیز. آن را سیمانی کرد.

ظاهر دو چهره آشنا. اول احضار آرتوریا پندراگون بود ، پادشاهی که توسط معلم معلمانش راهنمایی می شد که او را در زمزمه های آب تماشاگر معلمانش دیده بود. اما این به او علاقه ای نداشت و در مقایسه با دومین فردی که می شناخت رنگ پرید: دوست عزیزش ژیل. وقتی او را دید، تمام پروژه های دیگر خود را رها کرد تا با عجله به صحنه برای ملاقات رو در رو با دوستش بپیوندد و تنها با لباس هایی که در پشت داشت، از قطب جنوب به ژاپن سفر کرد. اما او برای عدم آمادگی خود هزینه کرد، زیرا آشنایان او پیدا شده بودند اما عمداً توسط حشرات آشنای زوکن ماتو نادیده گرفته شده بودند . حشرات زیادی در طول مسیر او مستقر شده بودند و فرانچسکا در آن زمان پس از رهگیری توسط خود زوکن، در نهایت مجبور شد جسدش را دور بیندازد. بنابراین او خیلی دیر شده بود، جام ظاهراً قبل از اینکه فرصتی برای مداخله داشته باشد نابود شد و هرگز فرصتی برای ملاقات رو در رو با دوست قسم خورده اش پیدا نکرد.

او مصمم به مداخله در پنجمین جنگ جام مقدس بود، اما تعدادی از عوامل برای جلوگیری از او اتفاق افتاد: زوکن بخش های خود را در برابر بیگانگان تقویت کرد، به این معنی که او اصلا نمی توانست جنگ را مشاهده کند. کشیش کلیسای مقدس در مقابله با تهدیدات خارجی مهارت فوق العاده ای داشت. و هنگامی که او سعی کرد در طول دوره مقدماتی درباره فویوکی تحقیق کند، حضور عجیب و غریب حداقل هفت چشم عرفانی را که روی یک خط متمرکز شده بودند را احساس کرده بود و نمی توانست بی خیال به شهر نزدیک شود. آخرین نیش این بود که او در جریان قتل مکرر اجسادش توسط توکو آئوزاکی قرار داشت.

در نتیجه، فرانچسکا نمی دانست که چگونه پنجمین جنگ جام مقدس به پایان رسید. با این حال، فرانچسکا با صبر و حوصله عملکرد جام را مشاهده کرده بود، و اجزای مختلفی را گرد هم آورده بود، چنین تکه ای از انرژی جادویی جام بزرگ که به سختی توانسته بود قبل از شروع جنگ پنجم یا "لجن" خود به دست آورد. از خرابه‌های فاجعه فویوکی که در خلال چهارم رخ داده بود، کشف کرده بود و جام مقدس جعلی را در اسنوفیلد ساخته بود.

@AnimeSekaiFate

20 last posts shown.