Video is unavailable for watching
Show in Telegram
روى اجاقْ، اندوه سر مى رفت
ذهنم خيالت را قدم مى زد
يخچال معناى ويارم بود
كفگير حالم را به هم مى زد
تمكينى از ممكن ترين نفرت
همواره مى رقصيد سازش را
با بوسه ى سرد هوس مى بست
پيراهنى پايانِ بازش را
تا رويد از جانش زبانى سرخ
در تابه ها مى ريخت سبزى را
رويا به رويا زيرو رو مى كرد
شب هاى دنياى مجازى را
از اسب نه از اصل و چشم افتاد
مردى كه نامردى مرامش بود
آن زن كه باران بود دنيايش
در كاغذى كاهى به نامش بود
دنيا سرانجامى دروغين داشت
در نااميدى ها اميدى نيست
ما قهوه هاى تلخِ قاجاريم
در فال ما سالِ سفيدى نيست
#فاطمه_مشاعى
@AvayeEhsas1
ذهنم خيالت را قدم مى زد
يخچال معناى ويارم بود
كفگير حالم را به هم مى زد
تمكينى از ممكن ترين نفرت
همواره مى رقصيد سازش را
با بوسه ى سرد هوس مى بست
پيراهنى پايانِ بازش را
تا رويد از جانش زبانى سرخ
در تابه ها مى ريخت سبزى را
رويا به رويا زيرو رو مى كرد
شب هاى دنياى مجازى را
از اسب نه از اصل و چشم افتاد
مردى كه نامردى مرامش بود
آن زن كه باران بود دنيايش
در كاغذى كاهى به نامش بود
دنيا سرانجامى دروغين داشت
در نااميدى ها اميدى نيست
ما قهوه هاى تلخِ قاجاريم
در فال ما سالِ سفيدى نيست
#فاطمه_مشاعى
@AvayeEhsas1