֎ زندگی بدون ذات: زیستسیاست و قدرت درونماندگاری
زیستسیاست شکلی از قدرت است که خود زندگی را ابژهی خود قرار میدهد و بر آن حکم میراند. برخلاف میشل فوکو که زیستسیاست را یک تکنولوژی مدرن حکمرانی میدانست، به زعم جورجو آگامبن، زیستسیاست امر جدیدی نیست. آگامبن معتقد است که زیستسیاست از همان ابتدای تاریخ فلسفه و سیاست منطق حاکمیت را تشکیل میداده است. او در مقام فیلسوفی هایدگری میکوشد زیستسیاست را به متافیزیک و تاریخ آن پیوند بزند (هردو بر منفیت یا تعالی تکیه میکنند). پدیدهی محوری در زیستسیاست به زعم او عبارت است از «حیات برهنه». سیاست یا قدرت میکوشد تمام کیفیات زندگی انسانی را از آن بستاند تا آن را به زندگیای بدون هرگونه ویژگی، خاصیت یا ذات فروبکاهد؛ در نتیجه این زندگی طبیعیشده را دیگر نمیتوان «زندگی انسانی» نامید. زندگی برهنه دیگر واجد منزلتی حقوقی-سیاسی نیست بلکه صرفاً واقعیتی زیستی است بدون هیچ کیفیتی. بهترین نمونهی زندگی برهنه در نظر آگامبن چیزی نیست جز آنچه در اردوگاههای مرگ نازیها بر سر قربانیان میآمد.
این تصور آگامبن از جانب فلاسفهی مختلفی مورد انتقاد واقع شده است. ژاک دریدا در درسگفتار درخشان سبع و حاکم میگوید که تصور آگامبن از زیستسیاست فینفسه معیوب است. از جمله نکاتی که او بدان اشاره میکند خود تصوری است که آگامبن آن را پیشفرض گرفته تا بتواند زندگی برهنه و زیستسیاست را تعریف کند (که به زعم دریدا تصوری خطرناک است): تصور یک زندگی ناب، زندگیای زندهتر از خود زندگی. از سوی دیگر، آگامبن میکوشد تا نقش فیلسوفی را بازی کند که به تنهایی موفق شده این واقعیت را در تاریخ متافیزیک و سیاست کشف کند و بدین جهت گویی خود را برتر از دیگران و در جایگاهی «حاکمانه» نهاده است تا بتواند کل تاریخ فلسفه و سیاست را محکوم سازد. این بخش از نقد دریدا بسیار مهم است زیرا از این منظر، خود انگارهی ذات بدل به معضل میشود. به عبارت دیگر مشکل اصلی اندیشیدن به ذات یا صورت در مقام هستندهای متعال است که بر زندگی تحمیل میشود.
در نظر آگامبن اما انگارهی فرم یا شکل زندگی انگارهی مثبتی است. آگامبن آن را در برابر واقعیت محض زندگی برهنه قرار میدهد. در نتیجه زندگی برهنه چیزی جز زندگی بدون فرم یا شکل نیست. زندگی در اردوگاههای مرگ درواقع به واقعیت زیستشناختی صرف زیستن فروکاسته میشود، یعنی از هرگونه فرم یا شکلی تهی میشود. اگر هرگونه فرم یا شکل را از زندگی بزداییم آنچه باقی میماند واقعیت بیولوژیکی صرف زیستن است. از نظر آگامبن این منطق زیستسیاسی (یا به عبارت بهتر مرگسیاسی) در محدودهی اردوگاههای نازیها باقی نمیماند بلکه تبدیل به منطق تام سیاست در زمانهی ما شده است. این زندگیای است که میتوان در هر لحظه آن را از پا درآورد بدون آنکه قتل مزبور جنایت محسوب شود (هومو ساکر). ریشهی این وضعیت به خود متافیزیک غربی و پدیدار زبان بازمیگردد (زبان انسان به واسطهی منفیت یا «سکوتی» خاص ممکن شده است: زبان متکی بر همان بنیان منفیای است که در الاهیات سلبی یا تنزیهی مشاهده میکنیم، که سکوت را بنیان لوگوس یا سخن قرار میدهد. منفیت تعالی مقوم بیبنیادی ذات انسان است. در نتیجه انسانها میکوشند نوعی میتوس یا اسطوره برای هستی خود خلق کنند تا بتوانند این خلأ منفیت را پُر کنند. این سرآغاز زیستسیاست است: خلق اینهمانی یا هویتی برای خویشتن بالضروره متضمن کنش خشونتبار نفی دیگری در روند قربانی به مثابه کنش مقدس در معنای برتر آن است). ﴿کلیک کنید: متن کامل﴾
نویسنده: سروش سیدی ❖ ستون: کائوسموتیکس
www.baru.wiki ❖ t.me/Baruwiki
زیستسیاست شکلی از قدرت است که خود زندگی را ابژهی خود قرار میدهد و بر آن حکم میراند. برخلاف میشل فوکو که زیستسیاست را یک تکنولوژی مدرن حکمرانی میدانست، به زعم جورجو آگامبن، زیستسیاست امر جدیدی نیست. آگامبن معتقد است که زیستسیاست از همان ابتدای تاریخ فلسفه و سیاست منطق حاکمیت را تشکیل میداده است. او در مقام فیلسوفی هایدگری میکوشد زیستسیاست را به متافیزیک و تاریخ آن پیوند بزند (هردو بر منفیت یا تعالی تکیه میکنند). پدیدهی محوری در زیستسیاست به زعم او عبارت است از «حیات برهنه». سیاست یا قدرت میکوشد تمام کیفیات زندگی انسانی را از آن بستاند تا آن را به زندگیای بدون هرگونه ویژگی، خاصیت یا ذات فروبکاهد؛ در نتیجه این زندگی طبیعیشده را دیگر نمیتوان «زندگی انسانی» نامید. زندگی برهنه دیگر واجد منزلتی حقوقی-سیاسی نیست بلکه صرفاً واقعیتی زیستی است بدون هیچ کیفیتی. بهترین نمونهی زندگی برهنه در نظر آگامبن چیزی نیست جز آنچه در اردوگاههای مرگ نازیها بر سر قربانیان میآمد.
این تصور آگامبن از جانب فلاسفهی مختلفی مورد انتقاد واقع شده است. ژاک دریدا در درسگفتار درخشان سبع و حاکم میگوید که تصور آگامبن از زیستسیاست فینفسه معیوب است. از جمله نکاتی که او بدان اشاره میکند خود تصوری است که آگامبن آن را پیشفرض گرفته تا بتواند زندگی برهنه و زیستسیاست را تعریف کند (که به زعم دریدا تصوری خطرناک است): تصور یک زندگی ناب، زندگیای زندهتر از خود زندگی. از سوی دیگر، آگامبن میکوشد تا نقش فیلسوفی را بازی کند که به تنهایی موفق شده این واقعیت را در تاریخ متافیزیک و سیاست کشف کند و بدین جهت گویی خود را برتر از دیگران و در جایگاهی «حاکمانه» نهاده است تا بتواند کل تاریخ فلسفه و سیاست را محکوم سازد. این بخش از نقد دریدا بسیار مهم است زیرا از این منظر، خود انگارهی ذات بدل به معضل میشود. به عبارت دیگر مشکل اصلی اندیشیدن به ذات یا صورت در مقام هستندهای متعال است که بر زندگی تحمیل میشود.
در نظر آگامبن اما انگارهی فرم یا شکل زندگی انگارهی مثبتی است. آگامبن آن را در برابر واقعیت محض زندگی برهنه قرار میدهد. در نتیجه زندگی برهنه چیزی جز زندگی بدون فرم یا شکل نیست. زندگی در اردوگاههای مرگ درواقع به واقعیت زیستشناختی صرف زیستن فروکاسته میشود، یعنی از هرگونه فرم یا شکلی تهی میشود. اگر هرگونه فرم یا شکل را از زندگی بزداییم آنچه باقی میماند واقعیت بیولوژیکی صرف زیستن است. از نظر آگامبن این منطق زیستسیاسی (یا به عبارت بهتر مرگسیاسی) در محدودهی اردوگاههای نازیها باقی نمیماند بلکه تبدیل به منطق تام سیاست در زمانهی ما شده است. این زندگیای است که میتوان در هر لحظه آن را از پا درآورد بدون آنکه قتل مزبور جنایت محسوب شود (هومو ساکر). ریشهی این وضعیت به خود متافیزیک غربی و پدیدار زبان بازمیگردد (زبان انسان به واسطهی منفیت یا «سکوتی» خاص ممکن شده است: زبان متکی بر همان بنیان منفیای است که در الاهیات سلبی یا تنزیهی مشاهده میکنیم، که سکوت را بنیان لوگوس یا سخن قرار میدهد. منفیت تعالی مقوم بیبنیادی ذات انسان است. در نتیجه انسانها میکوشند نوعی میتوس یا اسطوره برای هستی خود خلق کنند تا بتوانند این خلأ منفیت را پُر کنند. این سرآغاز زیستسیاست است: خلق اینهمانی یا هویتی برای خویشتن بالضروره متضمن کنش خشونتبار نفی دیگری در روند قربانی به مثابه کنش مقدس در معنای برتر آن است). ﴿کلیک کنید: متن کامل﴾
نویسنده: سروش سیدی ❖ ستون: کائوسموتیکس
www.baru.wiki ❖ t.me/Baruwiki