"_ بهتره تمومش کنی...کوچولوی من !
ناخودآگاه و طبق عادت سابقش زیر گوش بکهیون زمزمه کرد و بکهیون برای چند ثانیه نفس کشیدن رو فراموش کرد، بدنش خشک شده بود و به سختی جلوی لرزش دستاش رو گرفت "کوچولوی من" از آخرین باری که شنیده بودش خیلی میگذشت پس چرا هنوز هم باعث پخش شدن حس عجیبی توی بدنش میشد ؟"
ناخودآگاه و طبق عادت سابقش زیر گوش بکهیون زمزمه کرد و بکهیون برای چند ثانیه نفس کشیدن رو فراموش کرد، بدنش خشک شده بود و به سختی جلوی لرزش دستاش رو گرفت "کوچولوی من" از آخرین باری که شنیده بودش خیلی میگذشت پس چرا هنوز هم باعث پخش شدن حس عجیبی توی بدنش میشد ؟"