اندکی صبر، صبح چندان دور نیست!
🖊#محمد_رحمانی_فر
📝چگونه از من انتظار دارید که رأی به همکاری و همراهی با گروههایی بدهم که بند نافشان را با #نژادپرستی و خودبرتربینی بریدهاند؟ گروههایی که از استادیومهای ورزشیشان گرفته تا روزنامهها و رسانههای مجازی و غیر مجازیشان هر شبانهروز بوی تعفن نژادپرستی و توهینهای قومیتی بلند میشود. گروههایی دیگرستیز که، حتی برای تأمین منافع خودشان هم که شده، هنوز هم حاضر نیستند گامی در راستای تعامل مبتنی بر احترام متقابل و شناخت واقعیت جدید شکلگرفته در #آذربایجان سرافراز بردارند.
📝 اشتباه نکنید! مشکل ما فقط دولت و حکومت مرکزی نیست. مشکل ما این است که نژادپرستی در اعماق وجود این به ظاهر هموطنانمان نهادینه شدهاست. مشکل ما این است که اینها تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند #هویت و #موجودیت واقعی ما را بپذیرند. مشکل ما این است که اینها به ما به چشم نوکران بیجیره و مواجبی مینگرند که همواره باید در بزنگاههای تاریخی به دادشان برسیم و جانمان را فدایشان کنیم و آنگاه که تاریخ مصرفمان تمام شد به بدترین نحو ممکن کنار نهادهشویم. سرنوشت غمبار #ستارخان بارزترین مصداق سخنان من است. هر چند این سرنوشت غمبار مختص ستارخان نبوده و مصادیق فراوانی دارد تا جایی که شخصیتی مانند #استاد_شهریار که عمرش را صرف اعتلای زبان فارسی کرد، سرنوشت بهتری پیدا نکرد.
📝من هم میدانم که #اوضاع_اقتصادی مردم اسفبار است. #سکوت من و دعوت من به سکوت هرگز از سر بیخبری از اوضاع مردم نیست. شاید وضع اقتصادی من چندان هم فاجعهبار نباشد ولی به هیچ وجه با مشکلات کمرشکن اقتصادی و معیشتی بیگانه نیستم. وانگهی برای درک اوضاع معیشتی مردم لازم نیست حتما خودمان فقیر باشیم.
📝همسر من سالهاست به انتخاب خود در یکی از محرومترین مناطق #تبریز به شغل معلمی میپردازد. در این سالها، خاطراتی که او از وضعیت معیشتی دانشآموزانش بازگو کرده، بارها اشک را از چشمانم سرازیر کردهاست. آری من میدانم که در همین تبریز خانوادههایی هستند که گاهی اوقات حتی توان خرید یک نان بربری و اندکی پنیر برای صبحانه دختران عزیزتر از جانشان ندارند. من میدانم که در همین تبریز وقتی دختری یک جفت کفش دست دوم از معلمش هدیه میگیرد، آنچنان غرق شادی به این سو و آن سو میپرد که چشمان معلمش غرق اشک میشود. من میدانم که در همین تبریز دانشآموزانی وجود دارند که غالب اوقات روزانه حتی یک وعده غذای گرم نمیخورند. دخترکانی که غذای نذری معلم خود را در کیف مدرسهشان میگذارند و میگویند خواهرم دو روز است غذای گرم نخورده، میبرم خانه باهم بخوریم.
📝مرا متهم به بیخبری نکنید. با اینکه دو ماشین (البته یکی باکلاس و دیگری بیکلاس) در خانه داریم سعی میکنم غالب اوقات از تاکسی استفاده کنم. برای همین هم به خوبی از وضعیت معیشتی اسفبار رانندگان تاکسی باخبرم. بماند که همین هفته پیش در داخل یک تاکسی، به قول ما ترکها، گوشهایم مهمان پچ پچ دو خانم میانسال شد که از بیکاری جوانان تحصیلکرده و خانهنشین خود مینالیدند...
📝سخت است بتوان خانوادهای را در آذربایجان پیدا کرد که جوان یا جوانان بیکاری در خانه نداشتهباشد. اکثریت قریب به اتفاق دوستانی که به طور مداوم با آنها در ارتباط هستم یا از بیکاری مینالند یا از اوضاع وخیم کسب و کار اقتصادی. یعنی حتی آنهایی هم که کار دارند، توان اداره مخارج سرسامآور زندگی را ندارند. در این چند سال اخیر از مهندسان با تجربه گرفته تا اصنافیان و بازاریان همواره در دیدارهایمان از وضع فجیع اقتصادی خویش نالیدهاند.
📝من همه اینها را میدانم ولی یک چیز دیگر را هم میدانم. آن هم این است که تاریخ را نمیتوان دور زد. فرایندهای تاریخی را نمیتوان کوتاهتر کرد. #اقدامات_هیجانی، عجولانه و زودگذر نمیتوانند #نتایج_پایدار و بلند مدت ایجاد کنند. حیف که محدودیتهای فضای مجازی و حوصله تنگ شما عزیزان امکان نمیدهد مثالهای متعددی از دور زدنهای تاریخ و نتایج شوم آن بازگو نمایم ولی دوست دارم بدانید که ما به عنوان دلسوزان جامعه، مسوولیت سنگینی بر عهده داریم و اجازه نداریم ملت زجرکشیده آذربایجان را فدای بیتجربگی خودمان بکنیم. ما به دنبال تحقق کامل حقوق و کرامت انسانی تمامی افراد جامعه خویش هستیم و نمیتوانیم به بهانه نیل به یکی از این حقوق، باقی آنها را فدا یا تعطیل کنیم و البته مطمئن باشید که هیچ یک از این حقوق به تنهایی قابل تامین نخواهد بود.
🖊#محمد_رحمانی_فر
📝چگونه از من انتظار دارید که رأی به همکاری و همراهی با گروههایی بدهم که بند نافشان را با #نژادپرستی و خودبرتربینی بریدهاند؟ گروههایی که از استادیومهای ورزشیشان گرفته تا روزنامهها و رسانههای مجازی و غیر مجازیشان هر شبانهروز بوی تعفن نژادپرستی و توهینهای قومیتی بلند میشود. گروههایی دیگرستیز که، حتی برای تأمین منافع خودشان هم که شده، هنوز هم حاضر نیستند گامی در راستای تعامل مبتنی بر احترام متقابل و شناخت واقعیت جدید شکلگرفته در #آذربایجان سرافراز بردارند.
📝 اشتباه نکنید! مشکل ما فقط دولت و حکومت مرکزی نیست. مشکل ما این است که نژادپرستی در اعماق وجود این به ظاهر هموطنانمان نهادینه شدهاست. مشکل ما این است که اینها تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند #هویت و #موجودیت واقعی ما را بپذیرند. مشکل ما این است که اینها به ما به چشم نوکران بیجیره و مواجبی مینگرند که همواره باید در بزنگاههای تاریخی به دادشان برسیم و جانمان را فدایشان کنیم و آنگاه که تاریخ مصرفمان تمام شد به بدترین نحو ممکن کنار نهادهشویم. سرنوشت غمبار #ستارخان بارزترین مصداق سخنان من است. هر چند این سرنوشت غمبار مختص ستارخان نبوده و مصادیق فراوانی دارد تا جایی که شخصیتی مانند #استاد_شهریار که عمرش را صرف اعتلای زبان فارسی کرد، سرنوشت بهتری پیدا نکرد.
📝من هم میدانم که #اوضاع_اقتصادی مردم اسفبار است. #سکوت من و دعوت من به سکوت هرگز از سر بیخبری از اوضاع مردم نیست. شاید وضع اقتصادی من چندان هم فاجعهبار نباشد ولی به هیچ وجه با مشکلات کمرشکن اقتصادی و معیشتی بیگانه نیستم. وانگهی برای درک اوضاع معیشتی مردم لازم نیست حتما خودمان فقیر باشیم.
📝همسر من سالهاست به انتخاب خود در یکی از محرومترین مناطق #تبریز به شغل معلمی میپردازد. در این سالها، خاطراتی که او از وضعیت معیشتی دانشآموزانش بازگو کرده، بارها اشک را از چشمانم سرازیر کردهاست. آری من میدانم که در همین تبریز خانوادههایی هستند که گاهی اوقات حتی توان خرید یک نان بربری و اندکی پنیر برای صبحانه دختران عزیزتر از جانشان ندارند. من میدانم که در همین تبریز وقتی دختری یک جفت کفش دست دوم از معلمش هدیه میگیرد، آنچنان غرق شادی به این سو و آن سو میپرد که چشمان معلمش غرق اشک میشود. من میدانم که در همین تبریز دانشآموزانی وجود دارند که غالب اوقات روزانه حتی یک وعده غذای گرم نمیخورند. دخترکانی که غذای نذری معلم خود را در کیف مدرسهشان میگذارند و میگویند خواهرم دو روز است غذای گرم نخورده، میبرم خانه باهم بخوریم.
📝مرا متهم به بیخبری نکنید. با اینکه دو ماشین (البته یکی باکلاس و دیگری بیکلاس) در خانه داریم سعی میکنم غالب اوقات از تاکسی استفاده کنم. برای همین هم به خوبی از وضعیت معیشتی اسفبار رانندگان تاکسی باخبرم. بماند که همین هفته پیش در داخل یک تاکسی، به قول ما ترکها، گوشهایم مهمان پچ پچ دو خانم میانسال شد که از بیکاری جوانان تحصیلکرده و خانهنشین خود مینالیدند...
📝سخت است بتوان خانوادهای را در آذربایجان پیدا کرد که جوان یا جوانان بیکاری در خانه نداشتهباشد. اکثریت قریب به اتفاق دوستانی که به طور مداوم با آنها در ارتباط هستم یا از بیکاری مینالند یا از اوضاع وخیم کسب و کار اقتصادی. یعنی حتی آنهایی هم که کار دارند، توان اداره مخارج سرسامآور زندگی را ندارند. در این چند سال اخیر از مهندسان با تجربه گرفته تا اصنافیان و بازاریان همواره در دیدارهایمان از وضع فجیع اقتصادی خویش نالیدهاند.
📝من همه اینها را میدانم ولی یک چیز دیگر را هم میدانم. آن هم این است که تاریخ را نمیتوان دور زد. فرایندهای تاریخی را نمیتوان کوتاهتر کرد. #اقدامات_هیجانی، عجولانه و زودگذر نمیتوانند #نتایج_پایدار و بلند مدت ایجاد کنند. حیف که محدودیتهای فضای مجازی و حوصله تنگ شما عزیزان امکان نمیدهد مثالهای متعددی از دور زدنهای تاریخ و نتایج شوم آن بازگو نمایم ولی دوست دارم بدانید که ما به عنوان دلسوزان جامعه، مسوولیت سنگینی بر عهده داریم و اجازه نداریم ملت زجرکشیده آذربایجان را فدای بیتجربگی خودمان بکنیم. ما به دنبال تحقق کامل حقوق و کرامت انسانی تمامی افراد جامعه خویش هستیم و نمیتوانیم به بهانه نیل به یکی از این حقوق، باقی آنها را فدا یا تعطیل کنیم و البته مطمئن باشید که هیچ یک از این حقوق به تنهایی قابل تامین نخواهد بود.