پسرکوچکتر همونطور که پاهاشو با ظرافت به دو طرف بدن مردش قرار میداد پایین تنشو در موازات پای مرد شروع به حرکت دادن کرد و در همون حین با چنگ زدن به پیرهن تیره ی شخص رو به روش بی قرار شروع به نفس نفس زدن کرد و با همون حال لب هاشو به نرمی روی پوست خوش رنگ پسر بزرگتر کشید،مرد رو به روش بدون مکثی دست هاشو دو طرف پارچه ی تیشرت سفید رنگ پسرش قرار داد و با پاره کردنش در ثانیه هجوم احساساتی که توی لب هاش جمع شده بود رو سمت پوست شیری رنگش برد و....