Forward from: “黑火˼
بوی یاس و بلوبری و باد خنک
بارونِ خون و مسیر جنگلیِ مه آلود تا بالای تپه های نسبتا گِلی تا میرسه به یه عمارتِ بس بزرگ که آجرای تیره رنگ رو به مشکی داره.
خانومایی که لباسای گوتیک به سبک ویکتوریایی به تن دارن و مردایی که تماما مشکی به تن میکنن با یه کت بلند و همشون پوستای رنگ پریده دارن و یه حس و حال یخ زدگی منتقل میکنن.
بوی قهوه ای که از اشپزخونه ی عمارت میاد با گالونای شرابی که توی انباریه در تضاده.
راه پله ی بس بزرگ که از دو طرف به طبقات بالا میرسه و به دو طرف عمارت هدایتت میکنه
یه راهروی باریک و نسبتا طولانی که تورو به یه اتاق مخفی میرسونه و اونجا میتونی انواع اقصام کتاب ها راجع به موجودات افسانه ای و انواع اسپلا گیر بیاری
و پشت کتاب خونه ی نسبتا خاک گرفتش یه اتاقک مخفی وحود داره که آزمایشگاهه و توش کلی گیاهای دارویی و وسایل مورد نیاز برای اسپلای مختلف گیرت میاد
صدای نواختنِ دیوانه وارِ پیانویی که از سالن بزرگ شنیده میشه،
در تضاد با اتاقکی با تمِ قهوه ای کرم با پنجره ی ترک برداشته که سکوت توش حکم فرماست و یه ویالونِ نسبتا خاک گرفته توش قرار داره.
اتاقکِ زیر شیروونی برای جیم زدن از مهمونیا و مخفی شدن توش، برای با خودت بودن؛
جایی که با کتاب و ورقه های زیادی احاطه شده
و یه فنجونِ سفید رنگ که ته مونده ی قهوه توش خشک شده روی میزه.
و پنجره ی گرد چوبیش که نیمه بازه و نمه بارون ورقه های دم پنجره رو نمدار کرده و بوی نم خاک تو اتاق زیرشیروونی پیچیده.
مشعلایی که تمام دیوارهای تیره ی عمارت رو به فاصله ی 5 قدم پر کردن.
یه عمارت پر از اسرار و آدمای مرموز و تودار.
جایی برای کشف کردن و لذت بردن
شاید هم مردن.
بارونِ خون و مسیر جنگلیِ مه آلود تا بالای تپه های نسبتا گِلی تا میرسه به یه عمارتِ بس بزرگ که آجرای تیره رنگ رو به مشکی داره.
خانومایی که لباسای گوتیک به سبک ویکتوریایی به تن دارن و مردایی که تماما مشکی به تن میکنن با یه کت بلند و همشون پوستای رنگ پریده دارن و یه حس و حال یخ زدگی منتقل میکنن.
بوی قهوه ای که از اشپزخونه ی عمارت میاد با گالونای شرابی که توی انباریه در تضاده.
راه پله ی بس بزرگ که از دو طرف به طبقات بالا میرسه و به دو طرف عمارت هدایتت میکنه
یه راهروی باریک و نسبتا طولانی که تورو به یه اتاق مخفی میرسونه و اونجا میتونی انواع اقصام کتاب ها راجع به موجودات افسانه ای و انواع اسپلا گیر بیاری
و پشت کتاب خونه ی نسبتا خاک گرفتش یه اتاقک مخفی وحود داره که آزمایشگاهه و توش کلی گیاهای دارویی و وسایل مورد نیاز برای اسپلای مختلف گیرت میاد
صدای نواختنِ دیوانه وارِ پیانویی که از سالن بزرگ شنیده میشه،
در تضاد با اتاقکی با تمِ قهوه ای کرم با پنجره ی ترک برداشته که سکوت توش حکم فرماست و یه ویالونِ نسبتا خاک گرفته توش قرار داره.
اتاقکِ زیر شیروونی برای جیم زدن از مهمونیا و مخفی شدن توش، برای با خودت بودن؛
جایی که با کتاب و ورقه های زیادی احاطه شده
و یه فنجونِ سفید رنگ که ته مونده ی قهوه توش خشک شده روی میزه.
و پنجره ی گرد چوبیش که نیمه بازه و نمه بارون ورقه های دم پنجره رو نمدار کرده و بوی نم خاک تو اتاق زیرشیروونی پیچیده.
مشعلایی که تمام دیوارهای تیره ی عمارت رو به فاصله ی 5 قدم پر کردن.
یه عمارت پر از اسرار و آدمای مرموز و تودار.
جایی برای کشف کردن و لذت بردن
شاید هم مردن.