شاید باید تورا زودتر درآغوش میگرفتم تا قلبم از سنگ نشود
همگان چرا اینگونه نگاه میکنید؟ آعوش او امن ترین زندان دنیاست و استارت زیبا ترین تصویر از دوست داشتن در حوالی من است.
همگان فکر میکنید من میترسم؟ هرگز ، من پروایی ندارم از اینکه فریاد بزنم عاشق شده ام
همگان فکر میکنید من میترسم؟ بله میترسم
از اینکه جز در مقابل او از هیچکس نمیتوانم آزار ببینم میترسم
از اینکه شاید به فراموشی سپرده شوم میترسم
هرگاه اشک هایت مانند قطره ای با ارزش از چشم هایی که زیباترین تصویری که تا به حال دیده ام فرو میچکد، گویی هر کدامشان ضربه ای عمیق به قلبم میزنند و لعنتی به خود میفرستم که چگونه الهه ی کوچک زیبایی های خود را ازرده ام
الهه ی من؛
تو همان انگیزه بخش قلم خاک خورده ی من بودی
تو همان شخصی بودی که قلبم سنگی ام نرم کرد و در دستان خود گرفت و به من عشق ورزیدن را آموخت
تو همان کسی بودی که درون این کالبد هیولا مانند به ظاهر شاد و خودخواه را رام کردی و عاشقی را به من یاد دادی
همگان چرا اینگونه نگاه میکنید؟ آعوش او امن ترین زندان دنیاست و استارت زیبا ترین تصویر از دوست داشتن در حوالی من است.
همگان فکر میکنید من میترسم؟ هرگز ، من پروایی ندارم از اینکه فریاد بزنم عاشق شده ام
همگان فکر میکنید من میترسم؟ بله میترسم
از اینکه جز در مقابل او از هیچکس نمیتوانم آزار ببینم میترسم
از اینکه شاید به فراموشی سپرده شوم میترسم
هرگاه اشک هایت مانند قطره ای با ارزش از چشم هایی که زیباترین تصویری که تا به حال دیده ام فرو میچکد، گویی هر کدامشان ضربه ای عمیق به قلبم میزنند و لعنتی به خود میفرستم که چگونه الهه ی کوچک زیبایی های خود را ازرده ام
الهه ی من؛
تو همان انگیزه بخش قلم خاک خورده ی من بودی
تو همان شخصی بودی که قلبم سنگی ام نرم کرد و در دستان خود گرفت و به من عشق ورزیدن را آموخت
تو همان کسی بودی که درون این کالبد هیولا مانند به ظاهر شاد و خودخواه را رام کردی و عاشقی را به من یاد دادی