هاتفی از گوشۀ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش
مژدۀ رحمت برساند سروش
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکتۀ سربسته چه دانی خموش
گوش من و حلقۀ گیسوی یار
روی من و خاک در مِیفروش
رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه عیبپوش
داور دین شاهشجاع آن که کرد
روح قدس حلقۀ امرش به گوش
ای ملکالعرش مرادش بده
و از خطر چشم بدش دار گوش
@Ghazalak1
گفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش
مژدۀ رحمت برساند سروش
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکتۀ سربسته چه دانی خموش
گوش من و حلقۀ گیسوی یار
روی من و خاک در مِیفروش
رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه عیبپوش
داور دین شاهشجاع آن که کرد
روح قدس حلقۀ امرش به گوش
ای ملکالعرش مرادش بده
و از خطر چشم بدش دار گوش
@Ghazalak1