پیچک های تازه جان گرفته بالا تر آمدند
غنچه تازه باز شده
روی قلبش شکوفه زد
غنچه چقدر سنگین بود
سینه اش چقدر بی جان بود
استخوان هایش چقدر در مقابل تپش قلبش ضعیف بودند ...
چقدر آسمان به او نزدیک بود
زنجیر بیشتر کشیده شد
زمین زیر پایش ترک خورد
ترک ها بیشتر شد و کل دنیایش را فرا گرفت،
داشت نابود می شد.
غنچه تازه باز شده
روی قلبش شکوفه زد
غنچه چقدر سنگین بود
سینه اش چقدر بی جان بود
استخوان هایش چقدر در مقابل تپش قلبش ضعیف بودند ...
چقدر آسمان به او نزدیک بود
زنجیر بیشتر کشیده شد
زمین زیر پایش ترک خورد
ترک ها بیشتر شد و کل دنیایش را فرا گرفت،
داشت نابود می شد.