دکتر تاج الدین صالحیان
اندیشکده روابط بین الملل: با فروپاشی شوروی سابق ، نظام بین الملل از حالت دوقطبی خارج شد و ایالات متحده بعنوان تنها ابرقدرت باقی ماند که با رشد اقتصادی ۲۷ درصد در دهه ی ۹۰ میلادی خود را بعنوان هژمونی جهانی مطرح ساخته و از آن پس بود که تلاش نموده است با مداخله در ابعاد مختلف نظم مستقر ، هژمونی خود را تداوم بخشید و به انحا مختلف از این برتری و رهبری حراست نماید.
اگرچه لیبرالها ابرقدرت باقیمانده را “هژمون لیبرال” می خوانند اما رئالیستها جریان باثبات اقتصاد بین الملل را مستلزم وجود یک قدرت برتر یا همان هژمون میدانند که از آن به “تئوری ثبات هژمونیک” یاد می کنند. از نظر آنها هژمون دارای قویترین ظرفیتهای اقتصادی ، امنیتی ، نظامی ، سیاسی و ایدئولوژیک است که حامی و پشتیبان نظم مستقر به حساب می آید.
باید توجه داشت که هژمون صرفا یک قدرت برتر است و نه یک امپراتور ! تفاوت ایندو در این است که امپراتور از چنان قدرتی برخوردار است که اجازه هیچ استقلالی به سایر بازیگران نمیدهد و در واقع سایر بازیگران تسلیم محض و فرمانبردار امپراتوری هستند ، اما هژمون اینگونه نیست و قدرت هژمون صرفا قدرتی است که نسبت به سایر قدرتها برتری دارد.به همین دلیل قدرت هژمون جهت حفظ جایگاه برتر و نقش رهبری باید بتواند رضایت سایر بازیگران را جلب نماید. در غیر اینصورت سرشت لایتغیر قدرت در طول تاریخ بار دیگر تکرار خواهد شد و آن تجمیع قدرت سایر بازیگران در کنار هم و ایجاد “موازنه قدرت بیرونی” در برابر هژمون خواهد بود..
نمونه تاریخی وجود هژمون در نظام بین الملل بریتانیای نیمه ی دوم قرن ۱۹ و آمریکای نیمه ی دوم قرن ۲۰ و اوایل هزاره ی سوم است..
در نظم بین الملل تحت رهبری هژمون ، اگرچه کشور ها از آزادی عمل برخوردارند اما قواعد نظم بین الملل را هژمون تعیین میکند و بازیگران اگر بخواهند برخلاف قواعد نظم مستقر حرکت کنند با مداخله ی قدرت هژمون مواجه خواهند شد.. https://www.irthink.com/p14349
اندیشکده روابط بین الملل: با فروپاشی شوروی سابق ، نظام بین الملل از حالت دوقطبی خارج شد و ایالات متحده بعنوان تنها ابرقدرت باقی ماند که با رشد اقتصادی ۲۷ درصد در دهه ی ۹۰ میلادی خود را بعنوان هژمونی جهانی مطرح ساخته و از آن پس بود که تلاش نموده است با مداخله در ابعاد مختلف نظم مستقر ، هژمونی خود را تداوم بخشید و به انحا مختلف از این برتری و رهبری حراست نماید.
اگرچه لیبرالها ابرقدرت باقیمانده را “هژمون لیبرال” می خوانند اما رئالیستها جریان باثبات اقتصاد بین الملل را مستلزم وجود یک قدرت برتر یا همان هژمون میدانند که از آن به “تئوری ثبات هژمونیک” یاد می کنند. از نظر آنها هژمون دارای قویترین ظرفیتهای اقتصادی ، امنیتی ، نظامی ، سیاسی و ایدئولوژیک است که حامی و پشتیبان نظم مستقر به حساب می آید.
باید توجه داشت که هژمون صرفا یک قدرت برتر است و نه یک امپراتور ! تفاوت ایندو در این است که امپراتور از چنان قدرتی برخوردار است که اجازه هیچ استقلالی به سایر بازیگران نمیدهد و در واقع سایر بازیگران تسلیم محض و فرمانبردار امپراتوری هستند ، اما هژمون اینگونه نیست و قدرت هژمون صرفا قدرتی است که نسبت به سایر قدرتها برتری دارد.به همین دلیل قدرت هژمون جهت حفظ جایگاه برتر و نقش رهبری باید بتواند رضایت سایر بازیگران را جلب نماید. در غیر اینصورت سرشت لایتغیر قدرت در طول تاریخ بار دیگر تکرار خواهد شد و آن تجمیع قدرت سایر بازیگران در کنار هم و ایجاد “موازنه قدرت بیرونی” در برابر هژمون خواهد بود..
نمونه تاریخی وجود هژمون در نظام بین الملل بریتانیای نیمه ی دوم قرن ۱۹ و آمریکای نیمه ی دوم قرن ۲۰ و اوایل هزاره ی سوم است..
در نظم بین الملل تحت رهبری هژمون ، اگرچه کشور ها از آزادی عمل برخوردارند اما قواعد نظم بین الملل را هژمون تعیین میکند و بازیگران اگر بخواهند برخلاف قواعد نظم مستقر حرکت کنند با مداخله ی قدرت هژمون مواجه خواهند شد.. https://www.irthink.com/p14349