اینجا‌بدون‌من


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


نمیدونم تا کجا
جهت ابراز سخنان گوهر بار شما🫀:
من :
http://t.me/HidenChat_bot?start=1214158378
غزل :
https://t.me/uSendBot?start=u_pHQT3s_1lo

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter




همیشه میگفت لیوانش نیمه پر نداره و خالیه اما هیچ وقت به کاسه ی صبرش که لبریز شده بود توجهی نداشت–


꒷🫀 @orangenotes
꒷🌙 @lovepetricher
꒷🌊 @highonmarijuana
꒷🌵 @hzist
꒷🏹 @Celare_kawel
꒷🔥 @hadaf_v_digar_hich


#پادکست 🪞🪨
شاهنامه خوانی]
"قسمت هفتم"


–هنوزم امید تو چشماش که از حرکت وایستاده بودن دیده میشد ، تلاش هایی که کرده بود تا ابد تو چشماش معلوم بودن ، حتی اگه زندگی چشماشو از بین ببره بازم حسی که تو چشماش موج میزد در یادم میمونه ، چطور میشه تلاش هایی که یک انسان عمرش رو پاشون گذاشته رو فراموش کرد؟ بدون هیچ تردیدی ، شکی و ترسی تا ابد در خاطرم جاودانه میمونه ✨


دلش برای ماهی بزرگی که صید کرده بود سوخت. با خود گفت که این ماهی، ماهی عالی و عجیبی است و می داند که من چقدر پیرم. تا به حال ماهی به این پر زوری نگرفته ام، ماهی به این غریبی نگرفته ام. شاید می داند که نباید از آب بیرون بپرد. اگر پرید یا وحشیگری درآورد بیچاره ام می کند. اما شاید هم پیش از این چند بار به قلاب افتاده، می داند که راه جنگیدنش همین است. از کجا می داند که فقط با یک نفر طرف است، یا آنکه طرفش پیرمرد است؟ اما عجب ماهی بزرگی است، اگر گوشتش خوب باشد در بازار خیلی پول می شود. طعمه را هم مثل ماهی نر خورد، کشیدنش هم به ماهی نر می ماند، در جنگیدنش هم نشانی از ترس نمی بینم. نمی دانم نقشه دارد یا او هم مثل من وامانده است؟

– پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی


🧚‍♀🍂


𝙤𝙣 𝙩𝙝𝙚 𝙗𝙤𝙧𝙙𝙚𝙧𝙨 𝙤𝙛 𝙨𝙖𝙛𝙚𝙩𝙮
𝙏𝙝𝙖𝙩'𝙨 𝙬𝙝𝙚𝙧𝙚 𝙄 𝙛𝙞𝙣𝙙 𝙥𝙚𝙖𝙘𝙚
𝙬𝙝𝙚𝙧𝙚 𝙩𝙝𝙚 𝙗𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙨𝙖𝙣𝙙
𝙈𝙚𝙚𝙩𝙨 𝙩𝙝𝙚 𝙧𝙖𝙜𝙞𝙣𝙜 𝙨𝙚𝙖𝙨
𝙄 𝙨𝙚𝙚 𝙩𝙝𝙚 𝙛𝙤𝙧𝙘𝙚𝙨
𝙁𝙤𝙧 𝙬𝙝𝙖𝙩 𝙩𝙝𝙚𝙮 𝙩𝙧𝙪𝙡𝙮 𝙖𝙧𝙚
𝙮𝙚𝙩 𝙄'𝙢 𝙧𝙚𝙢𝙞𝙣𝙙𝙚𝙙
𝙤𝙛 𝙢𝙮 𝙗𝙚𝙖𝙩𝙞𝙣𝙜 𝙝𝙚𝙖𝙧𝙩➷


-وسط جاده ی خاکیه زندگی ایستاده بود ، زانوهاش خم شده بود و توان ایستادن نداشت و از دویدن خسته بود ، باد خنکی وزید و برگه های بهم چسبیده ی هستی را برد ، همه چیز تموم شده بود ، تمام داشته هایش را باد برد و کاری نمیتوانست بکند ، ابر سیاه پشیمانی بر خاک خشک عمرش بارید ، مبهوت به اطرافش نگاه کرد اما کم نیاورد ، خسته و درمانده بود اما ادامه داد و بعد گیاهان سبز و تازه ای از خاک باران خورده ی عمرش رویید=`]


خوشحال بود که نقشه هاش بی عیب و نقصه ولی زندگی از لای درزشون کلاه گیس کشید بیرون~




کیخسرو.pdf
2.2Mb
[کیخسرو]
••اون موقعی که شروع کردم به گذاشتن پادکستای شاهنامه گفته بودم یکم بریم جلوتر قرار یه چیز دیگه ام دررابطه با این موضوع بذارم براتون ، کتاب کیخسرو به قلم آرش حجازی ، به کسایی که به اینجور سبکا علاقه دارن به شدت پیشنها میکنم و مطمئنم خوشتون میاد داستانش خیلی گیراست و از خوندنش پشیمون نمیشید ،
بهترین گزینه برای پرکردن اوقات فراغتتونه ••
امیدوارم لذت ببرید :)))🫀.




꒷°• @harfhayenagofteeyeeamm ➿ °•꒷




زندگیشو با پارچه ای از جنس ابریشم ساخت ، همه چی خوب بود تا اینکه به یه اشتباه گیر کرد و زندگیش نخ کش شد `


"کنار تنگ ماهیا گربه رو نازش میکنن"
"سنگ سیاه حقه رو مهرِ نمازش میکنن"
"آخر خط که میرسیم خط و درازش میکنن"
"آهای فلک گردنت از هممون بلندتره"
"به ما که خسته ایم بگو خونه باهار کدوم وره"🌝✨🍀


شبا زود میخوابید که زودتر از حقیقت بیدار شه~۰


از وقتی که تو علی چپ مسکن داره خر شیطون بهش سواری نداده.

19 last posts shown.

136

subscribers
Channel statistics