Forward from: دنیای یشمی یک دختر.
زد زیر خنده.
یهو دید خیلی صدای خندههاش بلنده.
خندیدنشو قطع کرد.
خندش و لبش ماسید.
خودشو جمع و جور کرد و رفت تو خودش.
اشکش از رو گونهاش سر خورد پایین.
گریه میکرد.
همهچیز توی ۳۰ ثانیه تغییر کرد.
یهو دید خیلی صدای خندههاش بلنده.
خندیدنشو قطع کرد.
خندش و لبش ماسید.
خودشو جمع و جور کرد و رفت تو خودش.
اشکش از رو گونهاش سر خورد پایین.
گریه میکرد.
همهچیز توی ۳۰ ثانیه تغییر کرد.