پک داروهای مربوط به دیابتش رو با تشکر از مسئول داروخونه تحویل گرفت، اون مرد بعد از دیدن پروندهی پزشکیش حالت عجیبی به خودش گرفته بود. انگار چشمهاش برق زده بودن شاید هم اون اشتباه میکرد و اشتباه دیده بود. با احساس بدی از داروخونه خارج شد و به سمت پارکینگ رفت تا زودتر به خونه برسه، ناگهانی دردی توی سر و گردنش احساس کرد و بعد بیهوش شد. مسئول داروخونه اون رو سمت ماشین خودش برد، میون خاک توی صندوق عقب گذاشت و ماسک اکسیژن رو روی صورتش قرار داد. سمت جنگل حرکت کرد و بدن بیهوشش رو توی یکی از اون تابوتهای باز گذاشت. با استفاده از دارو اون رو به کمایقندی وارد کرده بود، با سرم غذایی بدنش رو زنده نگهمیداشت و حالا یک عضو جدید برای باغچهاش داشت. میذاشت قارچها روی بدنش رشد کنند و بعد به یکی از اون بدنهای زرد شده محل رشد هاگ تبدیل میشد. حق با خودش بود، واقعا چشمهاش درخشیده بود.
◜悲劇的な死 ✦ @Beallinorbenothingatall◞
◜悲劇的な死 ✦ @Beallinorbenothingatall◞