وقتی داشتم وسط گشنگیام مشت مشت چیپس میخوردم، به خودم گفتم: پدر این معدرو دراوردی بابا
حداقل اگه زبون داشت هربار بلا سرش میوردی فشت میداد به غرورت برمیخورد نمیکردی
یا چشات هربار که تو تاریکی به این گوشی لامصب زل میزنی درمیومدن میگفتن:
نکن (فش آبدار) نکنننن
حالیت میشد
بعد یهو به خودم اومدم، گفتم نه باباااا چه کاریههه چه عذابیههه
همین مغزمون ورای خواستمون حرف میزنه واسه هف پشتمون بسه، سرویس کرده
دیگه اونام میومدن واویلا
همین وضعمون خوبه.
حداقل اگه زبون داشت هربار بلا سرش میوردی فشت میداد به غرورت برمیخورد نمیکردی
یا چشات هربار که تو تاریکی به این گوشی لامصب زل میزنی درمیومدن میگفتن:
نکن (فش آبدار) نکنننن
حالیت میشد
بعد یهو به خودم اومدم، گفتم نه باباااا چه کاریههه چه عذابیههه
همین مغزمون ورای خواستمون حرف میزنه واسه هف پشتمون بسه، سرویس کرده
دیگه اونام میومدن واویلا
همین وضعمون خوبه.