سلام من کوکاکوآلا هستم و اینجا استودیوی منه! ما برگشتیم با یک #آشتی_کنون دیگه و مهمانان برنامه ی امروز ما میکاسا اکرمن و کفتر یگر هست
ارن: حس نمیکنی شوخی کفتر قدیمی شده؟
کاکو: مگه هویت آدم قدیمی میشه؟
میکاسا: به کبوتر عاشق من توهین نکن
ارن: خفه شو زنیکه
کاکو: دوستان شما اومدید اینجا باهم آشتی کنید چرا دعوا میکنید...بیایند انار دون کرده بخورید شب یلداتونم مبارک
ارن: میکاسا...میکاسا..انار هارو بنداز با نوکم بگیرم
کاکو: خب از اول شروع میکنیم...میکاسا تو که عاشق ارن بودی چرا وقتی فرصت داشتی بهش اعتراف کردی بهش گفتی تو مثل داداشمی مگه نمیدونی فرصت شتری هست که رو همه میخوابه
ارن: اون مرگه
کاکو: آره رو توهم خوابید
میکاسا: الان به من گفتی شتر
ارن: چطور به میکاسا جرات کردی بگو شتر
کاکو: به من چه میکاسا رو تو میخوابه...
ارن: چی بگم...اگه میکاسا اصلا با من میخوابید که من مشکلی نداشتم
میکاسا: من باهات خوابیدم
ارن: دروغ نگو تا صبح بیدار بودی
کاکو: واقعا برات متاسفم میکاسا نه تنها میری با یکی دیگه بلکه دروغ هم میگی
ارن: میبینی تورو خدا
کاکو: ارن تو که میکاسا رو دوست داشتی بهش اعتراف میکردی شاید اونم حقیقت رو بهت میگفت
ارن: آخه میکاسا جای خواهرم بود
کاکو: خب دیگه مشکل چی بود پس چرا خودت رو با میکاسا تصور میکردی
ارن: stepsister.
کاکو: brazzers
ارن: من یه دستگاه ماشین لباسشویی ال جی خریدم ولی اون هیچوقت خمنشد تا لباس ها رو برداره
کاکو: خب ارن چرا بعدش رامبلینگ کردی..بابا خب میرفتی دست میکاسا رو میگرفتی باهم زندگی تون رو بکنید
ارن: من این کارکردم ولی فکر نمیکردم میکاسا من رو بکشه
کاکو: چیه نکنه توقع داشتی دست بزنه برات
ارن: حداقل بعدش توقع نداشتم بره با جان ازدواج کنه
کاکو: بابا نمیتونست که هفتاد سال عزادارت باشه...اصلا راست بگو میکاسا چند سال عزادار ارن بودی
میکاسا: ۴۰
کاکو: ماشالله ۴۰سال عزادارت بوده
میکاسا: سال نه
کاکو: ماه؟
میکاسا: نه
کاکو: روز؟
میکاسا: نه
کاکو: خب یعنی چی دیگه
میکاسا: آخه تو مراسم ختم ارن جان بهم پیشنهاد داد
کاکو: ارن برا میکاسا جان داد ولی میکاسا رفت به جان داد
ارن: دیدی اصلا صبر نکرده بود
کاکو: مهم اینه قلبش باتو بود و اون شالگردن رو تا ابد و ناس داشت حتی وقتی پیر شده بود
ارن: راست میگی
میکاسا: اونکه تجزیه شد دوماه بعد...کردمش دستمال آشپزخانه
کاکو: نکته مثبت...هروقت غذا درست میکرد به یاد تو بود
ارن: راست میگی
میکاسا: البته فهمیدم روغن جذب نمیکنه پس شستمش
کاکو: ببین یادش بود تورو شستت
ارن: راست میگی
میکاسا: بعد دادم جان بزاره تو جیبش به عنوان دستمال استفاده کنه
ارن: اینو میخوای چی بگی ها؟ شدم دستمال عن دماغی شوهر عشقم
کاکو: جان هربار که تورو میبینه و نفس میکشه یادش میوفته زنش یه صاحاب داره
ارن: راست میگی
کاکو: حالا که عاشق همید هم رو بغل و بوس کنید
میکاسا: شوهرم غیرتی میشه
ارن: داداش من یه گاز خودم رو بگیرم
کاکو: نهههههه
The end...