دازای: بچه ها بچه کریسمستون مبارک صد سال به این سال ها
کونیکیدا: تو مادرت مسیحی بوده یا پدرت؟
دازای: ماد..میدونی چیه جشن گرفتن که عیب نیست
کونیکیدا: زودباش سفره کریسمس بچین
آتسوشی: کونیکیدا سان اینم اون کنجد هایی که گفتید برای سفره
کونیکیدا: وایسا منم اولم ک داره منم بشینم تو سفره
چویا: این تقلبه..
اکوتاگاوا: کتاب آوردم گفتید یه چیز بیارید اولش ک باشه
دازای: اینکه قرآنه..چه ربطی داره
اکوتاگاوا: چه فرقی داره کتاب کتابه...
آتسوشی: من برای کریسمس شله زرد پختم
فوکوزاوا: چرا ی نذاشتی
موری: چی نوشته؟
فوکوزاوا: ک.یر سمی تون مبارک
فیودور: من برای سفره تون یدونه حباب ساز آوردم
دازای:این کجاش ک داره؟
فیودور: این حباب ها مال کنجی ان
آتسوشی: آتسوشی یه فاتحه بفرستیم...
دازای: میشه منم توی سفره یه چیزی بزارم؟
چویا: فکرش هم نکن
دازای: اون چیزی که فکر میکنی نیست
چویا: نه نمیشه
فوکوزاوا: چی میخوای بزاری؟
دازای: کیریستیانو رونالدو
فوکوزاوا: اینکه چیز بدی نیست چرا انقدر مخالفت؟
چویا: چون عشق یعنی مسی
دازای فیگور رونالدو میزاره تو سفره
کونیکیدا یکهو مداحی پخش میکنه
آتسوشی: دارید چیکار میکنید؟
کونیکیدا: بابا یه اهنگی...چیزی...یه اخ تو کریسمس منی...کریزی دوست داشتنی لبای تو رنگ بلاده..درخت کاج سبزی اش کم میاره
آتسوشی: .....