ما توشهرمون یدونه بیمارستان داریم که اونم خیلی بزرگه یعنی ازهمه نظر مجهزه
پارسال که بابام دوبار بخاطر آپاندیسش بردیم اونجا عمل کردیم وبعدش عموم هم عمل داشت من همش اونجا بودم ورابطمم با پرستارا ودکترای اونجاخیلی خوب شده بود
همش ازاونا درباره شغلشون وکنکورو اینا میپرسیدم وچون درکل پسر شوخ طبعی هستم رابطمون خوب بود
اونجا یه خانوم علیزاده بود که واقعا دیگ خیلییی دوسش داشتم البته متاهل بود و۲۸سال سن داشت یجورایی رفیق هم بودیم
این بیمارستانه نزدیک خونمونه یعنی هرجایی که بخوام برم باید از کنار بیمارستان رد شم وهمیشه میبینمش
حیاط بیمارستان دوسه تا درخت گوجه سبز کاشتن که الان رسیدن
همین یه ساعت پیش که ازاونجا رد میشدم دیدم پرستارا وهمون خانوم علیزاده دارن گوجه سبز میخورن😅 من که رد میشدم یهو منو دید صدام زد محمد خان همکارآینده بیا اینجا ببینم😂 وقتی گف همکار یه حس خیلی خوبی بهم داد
منم که خجالتی رفتم پیششون سلام دادمو اینا
نشستیم باهم گوجه سبز خوردیم یه گپ وگفتی درمورد کنکور ودرس واینام کردیم وبعدش برگشتم
وااای که چقد حس خوبی بود اون لحظه انقد که مهربون وبامرام بودن دمشون گرم
این لحظه هارو که تجربه میکنم اشتیاقم برا رسیدن به هدفم داره چند برابر میشه یجوری انگیزه مضاعفی بهم میده🙂
دلم میخواد هرچه زودتر بهش برسم به اون روپوش سفیده
میدونین بچه ها تواین شهرمون دکتر خیلییی شخصیت بزرگی داره البته همه شهرا اینجوریه ولی شهرمون بیشتربهش توجه میشه من هیچوقت بخاطر پول نمیخوام به پزشکی برسم چون واقعا از نظرمالی همین الانشم هیچ مشکلی ندارم
فقط بخاطر اون شخصیت واحترام وسربلندی خودم وخانوادمه که میخوام بهش برسم
دکتر تواین شهر یجوری حکم پادشاه رو داره
خدایا خودت یارو یاورمون تواین راه باش🥺🤍
یه تشکر ویژه هم از رفیق وهمکار خوبم خانوم علیزاده میکنم که تو کانالم هستن🥰

#محمد
#حرف_دل