دستی کشید به روی زخم قدیمیش و رو به مرد گفت؛
این زَخم خوب شد و جاش بَرام یادگاری مونده
اشاره ایی به قلبش کرد و لَب زَد'
و اما زَخم اصلی که اَز تو روی اینجا اُفتاده بَعد گذشت هزار شب و روز هنوز خوب نشده،
و الان که تو رو به رویِ من نشستی ،داری باعث میشی خون ریزی این زَخم دیرینه بَند نیاد...
انگشت اشارشو تو هوا چرخوند و برگشت سمت پِسَرَک رو به روش
فقط چندثانیه بهت فُرصت میدم بری،وگرنه مجبور میشم به جای کارما خودم دَخلتو بیارم
یه قدم به سمتش برداشت و لب زد؛
و کاری کنم اشک چشمات به خون تبدیل بِشه!
این زَخم خوب شد و جاش بَرام یادگاری مونده
اشاره ایی به قلبش کرد و لَب زَد'
و اما زَخم اصلی که اَز تو روی اینجا اُفتاده بَعد گذشت هزار شب و روز هنوز خوب نشده،
و الان که تو رو به رویِ من نشستی ،داری باعث میشی خون ریزی این زَخم دیرینه بَند نیاد...
انگشت اشارشو تو هوا چرخوند و برگشت سمت پِسَرَک رو به روش
فقط چندثانیه بهت فُرصت میدم بری،وگرنه مجبور میشم به جای کارما خودم دَخلتو بیارم
یه قدم به سمتش برداشت و لب زد؛
و کاری کنم اشک چشمات به خون تبدیل بِشه!