مادام گفت: «چرا. نینا میخواست که ميلا باشد، تمام راه می خواست که باشد. حتا آب داغ کرد. با فرچه صورت میلا را کف صابونی کرد. ریشش را تراشید. آینه را جلو صورت میلا گرفت و گفت: "ببین؛ حالت بهتر شده." ادوکلن به صورت ميلا زد. اما صورت میلا داغ بود. صورتش را به پنجره یخ زده می چسباند. گرمای صورت، یخهای آن طرف را آب میکرد. آب میشد. صدای صندلی میلا بود. دست های میلا بود که مچ های دست نینا را رها کرد: "با من می آیی دشت مغان؟" كاش نگفته بود که با او میآید.
تمام زمستان مرا گرم کن
_ علی خدایی
تمام زمستان مرا گرم کن
_ علی خدایی