من همیشه منتظر ۲۱ سالگیم بودم، همیشه یه سن رویایی بود برام که فکر میکردم خاصه
الان که دارم ماه آخرش رو میگذرونم تا الان برام هیچ چیزی نداشته
خالی و پر از دره مواجه شدن با چالشهای روحی…
تنها نقطهی روشن و جدیدش آشنایی با مانستا بوده، بعضاً میگم چقدر عجیب که یک انسان بگه بهترین اتفاق توی ۲۱ سالگیش همچین چیزیه، ولی خب این هم زندگیِ منه و همین که این اتفاق افتاده خوشحالم میکنه هر چقدر که از بیرون جور دیگهای به نظر برسه یا بابتش مسخره شم
باعث میشه که هنوز شور رو تو وجودم ببینم.
الان که دارم ماه آخرش رو میگذرونم تا الان برام هیچ چیزی نداشته
خالی و پر از دره مواجه شدن با چالشهای روحی…
تنها نقطهی روشن و جدیدش آشنایی با مانستا بوده، بعضاً میگم چقدر عجیب که یک انسان بگه بهترین اتفاق توی ۲۱ سالگیش همچین چیزیه، ولی خب این هم زندگیِ منه و همین که این اتفاق افتاده خوشحالم میکنه هر چقدر که از بیرون جور دیگهای به نظر برسه یا بابتش مسخره شم
باعث میشه که هنوز شور رو تو وجودم ببینم.