امید حتی از نبودنت هم ترسناکتر است. میدانی، هنوز امیدوارم، به یک اتفاق یکهو سرزده...یک تصادف در یک شهر...یک اتصال نگاهِ گرمت...
اشتباهی لبخند زدنت به من...
حتی وقتی کسی را مثل من، نگاه هم نمیکنی من امیدوارم میشوم،که شاید کسی نیست آن اسپرسوی خاص نگاهت را صاحب باشد...
پس امیدوارم میشوم به روزی که یک فنجان اسپرسوی نگاهت به همان گرما را روی میز چوبیه خانهی دلم بگذاری و دست زیر چانه لبخند هایت را تحویلِ منِ بی قرار دهی...
امیدوار بودنم هم مثل عاشق ماندنم دست خودم نبوده و نیست...
صد حیف که دست من نیست، وگرنه همهاش رویاهایم را منتهی به تو نمیبافتم...
آن وقت خیلی راحت تر دست از نامه نوشتن ها و صدایت را تکرار کردن میگذشتم...
دیگر به فکر دفن شدن در چال گونهات یا یکبار نوشیدن قهوهی نگاهت نبودم حتی دیگر سعی نمیکردم چشمانت را زور زورکی وسط انبوه کاغذ هایم بکشم...
اسمت دیگر تنها چیزی نبود که میتوانستم به زیبایی و با خطی خارقالعاده بنویسمش!
کاش امید نبود، کاش اصلا...احساسم به تو عشق نبود...کاش...
#مریم_صدر
☕️ @Mrym_sadr
اشتباهی لبخند زدنت به من...
حتی وقتی کسی را مثل من، نگاه هم نمیکنی من امیدوارم میشوم،که شاید کسی نیست آن اسپرسوی خاص نگاهت را صاحب باشد...
پس امیدوارم میشوم به روزی که یک فنجان اسپرسوی نگاهت به همان گرما را روی میز چوبیه خانهی دلم بگذاری و دست زیر چانه لبخند هایت را تحویلِ منِ بی قرار دهی...
امیدوار بودنم هم مثل عاشق ماندنم دست خودم نبوده و نیست...
صد حیف که دست من نیست، وگرنه همهاش رویاهایم را منتهی به تو نمیبافتم...
آن وقت خیلی راحت تر دست از نامه نوشتن ها و صدایت را تکرار کردن میگذشتم...
دیگر به فکر دفن شدن در چال گونهات یا یکبار نوشیدن قهوهی نگاهت نبودم حتی دیگر سعی نمیکردم چشمانت را زور زورکی وسط انبوه کاغذ هایم بکشم...
اسمت دیگر تنها چیزی نبود که میتوانستم به زیبایی و با خطی خارقالعاده بنویسمش!
کاش امید نبود، کاش اصلا...احساسم به تو عشق نبود...کاش...
#مریم_صدر
☕️ @Mrym_sadr