سلام دخترم ۱۹ سالمه
با ینفر رل زدم از همشهریام خیلی باشخصیت بود بعد من دیت اول رو با دوسم رفتم بیرون دیت دوم رو هم بازم یکی از دوستام بود پسره برگشت گفت اگه هرسری میخای دوستاتو بیای دیگه خودتم نیا بعد من دیت سوم رو تنها رفتم تو ماشین بودیم ک بهم پیشنهاد داد بریم خونه منم گفتم ن بعد گفت خب بریم دور بزنیم با ماشین بعدش رفتیم صندلی عقب ب زور میخاست دستشو کنه تو شلوارم نمیزاشتم بعد ک نزاشتم بهم دست بزنع گفت خو برام بمال تا ارضا بشم منم ادامه داستان
با ینفر رل زدم از همشهریام خیلی باشخصیت بود بعد من دیت اول رو با دوسم رفتم بیرون دیت دوم رو هم بازم یکی از دوستام بود پسره برگشت گفت اگه هرسری میخای دوستاتو بیای دیگه خودتم نیا بعد من دیت سوم رو تنها رفتم تو ماشین بودیم ک بهم پیشنهاد داد بریم خونه منم گفتم ن بعد گفت خب بریم دور بزنیم با ماشین بعدش رفتیم صندلی عقب ب زور میخاست دستشو کنه تو شلوارم نمیزاشتم بعد ک نزاشتم بهم دست بزنع گفت خو برام بمال تا ارضا بشم منم ادامه داستان