درک نمیکنم خودمو
تا قبل از اینکه تصمیم بگیرم یه دیلی بزن که حرف هام داخلش باشه
کلیییییییی حرف از غم و درد و امید و ناامیدی و زندگی و شادی و ..... تو سرم شناور بود
ولی الان دقیقا حس کسی رو دارم که سر جلسه امتحان نشسته و ذهنش خالیه... سیاهی مطلقه
شماره صفحه یادشه ، موضوع هارو یادشه ولی جملات رو نه ... چرا اخه ؟
اون همه حرف کجا رفت؟ (・・;) ( البته از ۱۳۰ تا تکست ارسال نشده فاکتور میگیرم )
تا قبل از اینکه تصمیم بگیرم یه دیلی بزن که حرف هام داخلش باشه
کلیییییییی حرف از غم و درد و امید و ناامیدی و زندگی و شادی و ..... تو سرم شناور بود
ولی الان دقیقا حس کسی رو دارم که سر جلسه امتحان نشسته و ذهنش خالیه... سیاهی مطلقه
شماره صفحه یادشه ، موضوع هارو یادشه ولی جملات رو نه ... چرا اخه ؟
اون همه حرف کجا رفت؟ (・・;) ( البته از ۱۳۰ تا تکست ارسال نشده فاکتور میگیرم )