مصاحبه امرالله صالح (معاون اول سابق ریاست جمهوری افغانستان) با اندری سرینکو از روزنامه "نیزاویسما" روسیه
امرالله صالح در این مصاحبه برای اولین بار در مورد اپیزودهای نامعلوم روابط افغانستان و آمریکا صحبت کرد که بلافاصله قبل از سقوط حکومت جمهوری در کابل و به قدرت رسیدن جنبش طالبان (یک سازمان تروریستی ممنوع شده در فدراسیون روسیه) اتفاق افتاده بودند. امرالله صالح سیاست واشنگتن در قبال متحد افغان خود را خائنانه می خواند و متاسف است که تیم رئیس جمهور اشرف غنی که به گروگان دسیسه های آمریکایی تبدیل شده بود، با امتناع از حمایت از طرح های روسیه در زمینه حل و فصل صلح افغانستان، فرصت نجات کشور را از دست داد.
- آقای صالح، شاید یکی از رازهای اصلی تاریخ معاصر افغانستان سقوط سریع رژیم جمهوری در ماه اگست سال ۲۰۲۱ میلادی و انتقال قدرت در این کشور به دست طالبان باشد. چرا چنین چیزی امکان پذیر شد؟ چرا رژیم جمهوریت که حدود بیست سال در افغانستان وجود داشت، همانند یک خانه کاغذی فرو ریخت؟ به معنای واقعی کلمه اگر در چند ساعت نه، بلکه در چند روز؟
آقای آندری، من می خواهم بعضی از داستان هایی را برای شما بازگو کنم که کمک می کند دقیق تر قضاوت کنید که در اگست سال ۲۰۲۱ میلادی در افغانستان چه اتفاقی افتاده است. اما من بلافاصله موافق نیستم که سیستم جمهوریت ناگهان، یک شبه و مثل یک خانه کاغذی فرو ریخت. نخیر، این یک روند بسیار طولانی بود، اگرچه همیشه برای تحلیل گران از بیرون قابل فهم نیست.
این در بهار سال ۲۰۱۱ میلادی آغاز شد. تقریبا بلافاصله پس از اینکه آمریکایی ها اسامه بن لادن رهبر القاعده (این سازمان در فدراسیون روسیه ممنوع است-نیزاویسما) را در پاکستان کشتند. در آن زمان بود که ایالات متحده وارد اولین مذاکرات با طالبان شد که در نهایت در فبروری سال ۲۰۲۰ میلادی با امضای توافق آمریکا و طالبان در دوحه به پایان رسید و تقریبا ده سال این روند بسیار ملایم و تدریجی جریان داشت.
این جریان پس از حوادث کریمه (جمهوری کریمه مربوط فدراسیون روسیه) در سال ۲۰۱۴ میلادی شتاب بیشتری دریافت کرد. من می توانم فرض کنم که طالبان و آمریکایی ها هر هفته بعد از آن شروع به ملاقات کردند و در نهایت آمریکا تصمیم گرفت از افغانستان خارج شود. وقایع کریمه نقش بسیار مهمی در این قصد واشنگتن ایفا کرد. به هر حال، آمریکایی ها اکنون کاملا آشکارا در مورد این موضوع صحبت می کنند و توطئه های افغانستان و اوکراین را به هم پیوند می دهند.
آن وقت، در همان ابتدای روند مذاکره با طالبان، ایالات متحده دو گزینه برای تکمیل ماموریت طولانی مدت افغانستان خود داشت. گزینه اول حفظ نظام جمهوریت و دفاع از دولت کثرت گرا در افغانستان است. اما این گزینه به منابع فراوان از واشنگتن نیاز داشت و باید برای این تصمیم قیمت نسبتا بالایی پرداخت میشد. آمریکایی ها نمی خواستند این کار را انجام دهند.
گزینه دوم فراموش کردن تجربه جمهوریت، پلورالیسم سیاسی و سپردن قدرت در افغانستان بدست یک گروه مسلح و خشن استبدادی یعنی طالبان بود. این سناریو کاملا با "دکترین کیسینجر" که قبلا توسط ایالات متحده برای افغانستان تجویز شده بود، سازگار است.
- منظور تان استراتژی است که هنری کیسینجر در دهه ۸۰ تدوین کرد ؟
- بله، در همان اوایل دهه ۸۰ و قبل آن هنری کیسینجر، زبیگنیف برژینسکی و دیگر استراتژیست های آمریکایی به این فکر می کردند که ایالات متحده باید در افغانستان چه استراتژی را دنبال کند. جایی که نیروهای شوروی تازه وارد شده بودند. او معتقد بود که نه دولت پلورالیستی، بلکه برعکس با ماهیت رادیکال در افغانستان به منافع امنیت ایالات متحده خدمت خواهد کرد و سپس نوشت که چرا کمک به مجاهدین اپوزیسیون مسلح افغانستان ضروری است: برای آمریکا غیرممکن بود که آشکارا با اتحاد جماهیر شوروی بجنگد زیرا این منتج به جنگ جهانی سوم میشد. اما اگر ایالات متحده می خواست اتحاد جماهیر شوروی را شکست دهد، پس برای نیل به این هدف "بهتر است از حیاط خلوت عبور کنند." حیات خلوت اصطلاحی بود که به سرحدات جنوبی و نفوذ روسیه در حوزه آسیای مرکزی و قفقاز خطاب میشد.
آمریکایی ها به طور سنتی اوراسیا و آسیای مرکزی را به عنوان چنین "حیاط خلوت" ژئوپلیتیکی روسیه می بینند. بنابراین آنها گزینه دوم را در دهه ۸۰ انتخاب کرده و بعدا این انتخاب را در سال ۲۰۲۰ تکرار نمودند.
پس از حوادث که در جزیره کریمه اتفاق افتاد، ایالات متحده تصمیم گرفت که باید برای یک درگیری بزرگ احتمالی با مسکو آماده شود و برای این کار باید ماموریت افغانستان خود را محدود کند. علاوه بر این، در آن زمان از اهمیت افغانستان به واشنگتن کاسته شده بود.
امرالله صالح در این مصاحبه برای اولین بار در مورد اپیزودهای نامعلوم روابط افغانستان و آمریکا صحبت کرد که بلافاصله قبل از سقوط حکومت جمهوری در کابل و به قدرت رسیدن جنبش طالبان (یک سازمان تروریستی ممنوع شده در فدراسیون روسیه) اتفاق افتاده بودند. امرالله صالح سیاست واشنگتن در قبال متحد افغان خود را خائنانه می خواند و متاسف است که تیم رئیس جمهور اشرف غنی که به گروگان دسیسه های آمریکایی تبدیل شده بود، با امتناع از حمایت از طرح های روسیه در زمینه حل و فصل صلح افغانستان، فرصت نجات کشور را از دست داد.
- آقای صالح، شاید یکی از رازهای اصلی تاریخ معاصر افغانستان سقوط سریع رژیم جمهوری در ماه اگست سال ۲۰۲۱ میلادی و انتقال قدرت در این کشور به دست طالبان باشد. چرا چنین چیزی امکان پذیر شد؟ چرا رژیم جمهوریت که حدود بیست سال در افغانستان وجود داشت، همانند یک خانه کاغذی فرو ریخت؟ به معنای واقعی کلمه اگر در چند ساعت نه، بلکه در چند روز؟
آقای آندری، من می خواهم بعضی از داستان هایی را برای شما بازگو کنم که کمک می کند دقیق تر قضاوت کنید که در اگست سال ۲۰۲۱ میلادی در افغانستان چه اتفاقی افتاده است. اما من بلافاصله موافق نیستم که سیستم جمهوریت ناگهان، یک شبه و مثل یک خانه کاغذی فرو ریخت. نخیر، این یک روند بسیار طولانی بود، اگرچه همیشه برای تحلیل گران از بیرون قابل فهم نیست.
این در بهار سال ۲۰۱۱ میلادی آغاز شد. تقریبا بلافاصله پس از اینکه آمریکایی ها اسامه بن لادن رهبر القاعده (این سازمان در فدراسیون روسیه ممنوع است-نیزاویسما) را در پاکستان کشتند. در آن زمان بود که ایالات متحده وارد اولین مذاکرات با طالبان شد که در نهایت در فبروری سال ۲۰۲۰ میلادی با امضای توافق آمریکا و طالبان در دوحه به پایان رسید و تقریبا ده سال این روند بسیار ملایم و تدریجی جریان داشت.
این جریان پس از حوادث کریمه (جمهوری کریمه مربوط فدراسیون روسیه) در سال ۲۰۱۴ میلادی شتاب بیشتری دریافت کرد. من می توانم فرض کنم که طالبان و آمریکایی ها هر هفته بعد از آن شروع به ملاقات کردند و در نهایت آمریکا تصمیم گرفت از افغانستان خارج شود. وقایع کریمه نقش بسیار مهمی در این قصد واشنگتن ایفا کرد. به هر حال، آمریکایی ها اکنون کاملا آشکارا در مورد این موضوع صحبت می کنند و توطئه های افغانستان و اوکراین را به هم پیوند می دهند.
آن وقت، در همان ابتدای روند مذاکره با طالبان، ایالات متحده دو گزینه برای تکمیل ماموریت طولانی مدت افغانستان خود داشت. گزینه اول حفظ نظام جمهوریت و دفاع از دولت کثرت گرا در افغانستان است. اما این گزینه به منابع فراوان از واشنگتن نیاز داشت و باید برای این تصمیم قیمت نسبتا بالایی پرداخت میشد. آمریکایی ها نمی خواستند این کار را انجام دهند.
گزینه دوم فراموش کردن تجربه جمهوریت، پلورالیسم سیاسی و سپردن قدرت در افغانستان بدست یک گروه مسلح و خشن استبدادی یعنی طالبان بود. این سناریو کاملا با "دکترین کیسینجر" که قبلا توسط ایالات متحده برای افغانستان تجویز شده بود، سازگار است.
- منظور تان استراتژی است که هنری کیسینجر در دهه ۸۰ تدوین کرد ؟
- بله، در همان اوایل دهه ۸۰ و قبل آن هنری کیسینجر، زبیگنیف برژینسکی و دیگر استراتژیست های آمریکایی به این فکر می کردند که ایالات متحده باید در افغانستان چه استراتژی را دنبال کند. جایی که نیروهای شوروی تازه وارد شده بودند. او معتقد بود که نه دولت پلورالیستی، بلکه برعکس با ماهیت رادیکال در افغانستان به منافع امنیت ایالات متحده خدمت خواهد کرد و سپس نوشت که چرا کمک به مجاهدین اپوزیسیون مسلح افغانستان ضروری است: برای آمریکا غیرممکن بود که آشکارا با اتحاد جماهیر شوروی بجنگد زیرا این منتج به جنگ جهانی سوم میشد. اما اگر ایالات متحده می خواست اتحاد جماهیر شوروی را شکست دهد، پس برای نیل به این هدف "بهتر است از حیاط خلوت عبور کنند." حیات خلوت اصطلاحی بود که به سرحدات جنوبی و نفوذ روسیه در حوزه آسیای مرکزی و قفقاز خطاب میشد.
آمریکایی ها به طور سنتی اوراسیا و آسیای مرکزی را به عنوان چنین "حیاط خلوت" ژئوپلیتیکی روسیه می بینند. بنابراین آنها گزینه دوم را در دهه ۸۰ انتخاب کرده و بعدا این انتخاب را در سال ۲۰۲۰ تکرار نمودند.
پس از حوادث که در جزیره کریمه اتفاق افتاد، ایالات متحده تصمیم گرفت که باید برای یک درگیری بزرگ احتمالی با مسکو آماده شود و برای این کار باید ماموریت افغانستان خود را محدود کند. علاوه بر این، در آن زمان از اهمیت افغانستان به واشنگتن کاسته شده بود.