ببخشید بابا که دو روز مدرسه نرفتی!
دخترم بهار!
دو روز به بهانه آلودگی هوا در هفت سالگی به مدرسه؛ جایی که دوستش داری و آنها تو و تو آنها را جدی میگیری؛ نرفتی. دو روز از یادگیرندهترین روزهای زندگیت را در کنار همکلاسیها و معلم دانا و مهربانت نبودی چراکه هم هوای شهر مناسب نفسکشیدنهای معصومانه و خواهندۀ تو نبود و هم، رفتن و آمدنت با سرویس بنزین-سوز مدرسه، فضای این شهر را پژمردهتر میکرد.
دخترم! من برای این دردمندی و بلای بزرگ که از جانب ما به تو وارد شده است پوزش میطلبم و درک میکنم که با این اتفاق چه «حق» بزرگی از تو ضایع شده است. درک میکنم که سه روز یادگیری در سال اول دبستان برای اندیشه و ذهن پویا و پرسشگر تو معادل چندین و چند سال از عمر من است و من اگر به این گناه بزرگ اعتراف نکنم کمترین وظیفه خود را به جا نیاوردهام.
دخترم، من و امثال من، که مادران و پدران تو و امثال تو هستیم، هنوز در سن چهل سالگی غالبا این امکان را نیافتهایم که به عرصۀ مدیریت شهر و کشور و اندیشیدن به کلان-مسالهها و کلان-روندهای اجتماعی و ظرافتهای حکمرانی و شهریاری وارد شویم تا شخصا در برابر ظلمی که با این اتفاق بر تو رفته است، مسئول بوده و دست کم با لکنت زبان از تو عذرخواهی کنیم اما آنان که اهالی تدبیر و حکمرانی این مرز و بوم اند به یقین اعتراف میکنند که چه ندانمکاریها و نابخردیهای خُرد و کلانی این وضعیت را برای تو رقم زده است.
دخترم! به یادگار از پدرت بشنو که مساله محیط زیست، بی آبی، خشکسالی، ترافیک، آلودگی هوا و همه این دست مشکلات که این روزها، سوز سرمایش از درز پنجرۀ کتمانکاریها و شعارزدگیهای ما بیرون زده است ابداً مسائلی جزئی، محدود و تک افتاده نیستند بلکه این مسائل نمونههای کتمانناپذیر #بحران_فرهنگی و نتیجۀ ولنگاری در مدیریت و سیاستگذاری منابع طبیعی و انسانی کشور اند.
امیدوارم در نسل تو کوشش خستگیناپذیر برای رفع این بحرانها به کوشش فراگیر و اجتماعی برای ترمیم فرهنگ در کلیت آن منتهی گردد.
با عشق به روی ماهت
بابا
29 آذر ماه 1396
حامد صفایی پور
@ofogh_digar