از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب به جای میماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانهٔ من
روح سوزان و آه مرطو بت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رؤیاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم .. تو .. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو .. بار دیگر تو
#فروغ_فرخزاد
«از دوست داشتن ــ دفتر اسیر»
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب به جای میماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد دگر نشانهٔ من
روح سوزان و آه مرطو بت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته بر بال گرم رؤیاها
همره روزها سفر گیرم
بگریزم ز مرز دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم .. تو .. پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو .. بار دیگر تو
#فروغ_فرخزاد
«از دوست داشتن ــ دفتر اسیر»