مثل تمام روز های دیگر از خواب بیدار شد، قهوه اش را نوشید، کتابش را ورق زد، دعای روز یکشنبه را خواند و به اتاق برگشت..
با جسم بی جان خود رو به رو شد.
او رفته بود، بی آنکه مرده باشد!
شاید سالهای درازی بود که زنده نبود..
با جسم بی جان خود رو به رو شد.
او رفته بود، بی آنکه مرده باشد!
شاید سالهای درازی بود که زنده نبود..