.
چی میشد الان مثلا صبحِ ۶۰ سال پیش بود
چشامو که وا میکردم تو همچین خونهای بیدار میشدم
میرفتم تو اون قوری گل سرخی روی سماور ذغالی چای دم میکردم و
دو تا میریختم یکی برا خودم یکی برا خودت
تو همون استکانای کمر باریک
مینشستیم کنار حوض چایمونو میخوردیم و
تو برام شعر می خوندی :
.
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم...
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود
و برای نخستین گناه...
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم...❤
.
دلم کمی قدیم میخواهد...
.
چی میشد الان مثلا صبحِ ۶۰ سال پیش بود
چشامو که وا میکردم تو همچین خونهای بیدار میشدم
میرفتم تو اون قوری گل سرخی روی سماور ذغالی چای دم میکردم و
دو تا میریختم یکی برا خودم یکی برا خودت
تو همون استکانای کمر باریک
مینشستیم کنار حوض چایمونو میخوردیم و
تو برام شعر می خوندی :
.
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم...
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود
و برای نخستین گناه...
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم...❤
.
دلم کمی قدیم میخواهد...
.