#یکشنبه_های_سینمای_شاعرانه
#علیرضا_وحیدزاده
#مکتب_های_سینمایی
#غلامرضا_معدنی_پور
#انتشارات_کتاب_آبان
🖌🖌هفته ی گذشته در یکشنبه های سینمای شاعرانه در رابطه با پیدایش رئالیسم شاعرانه در فرانسه صحبت کردیم. این بار اما در رابطه با افول و پایان رئالیسم شاعرانه سخن می گوییم وچه منبعی بهتر از کتاب ارزشمند مکتب های سینمایی جناب غلامرضا معدنی پور. متن زیر از بخش پایانی فصل هفتم این کتاب و از مدخل رئالیسم شاعرانه انتخاب شده است.
پایان رئالیسم شاعرانه را آغاز جنگ جهانی دوم رقم زد. فرانسه در سال ۱۹۳۹ وارد جنگ با آلمان شد؛ در سال ۱۹۴۰، پاریس سقوط کرد و ارتش نازی با رژه در پاریس نمایش قدرت داد ( این رژه به انتقام از قرارداد ورسای در جنگ جهانی اول، که آلمان را بی قید و شرط تسلیم متفقین کرد و برای آلمانی ها داغی ننگین بر پیشانی غرور ملی بود انجام شد-- نمود این شکست غرور ملی و تبعات آن در اکسپرسیونیسم آلمان همان گونه که گفته و نوشته شد. خود را نشان دارد و آشکار شد). بدیهی است امکانی برای ساخت فیلم مهیا نبود. بعد از پایان جنگ، فیلم سازان بزرگ فرانسوی و به ویژه فیلم سازان رئالیسم شاعرانه--که بیشترشان مهاجرت کرده بودند--به فرانسه بازگشتند. اما شرایط اجتماعی و هنری برای ساخت فیلم هایی از جنس آثار پیش از جنگ دیگر فراهم نبود. ذائقه و میل تماشاگران به سوی نوعی دیگر از سینما تمایل پیدا کرد و فیلم های نئورئالیستی از یک سو و فیلم های سرگرم کننده و سطحی از سویه ای دیگر، به خصوص محصولات سینمای آمریکایی که متکی بر نظام ستاره ساز، تماشاگران زیادی را جذب می کرد، بازار فیلم فرانسه را در دست گرفتند.
سینمای رئالیسم شاعرانه بر دو گونه از سینمای بعد از خود تاثیر فراوانی داشت: سینمای نوآر آمریکا، از مولفه های سینمای رئالیسم شاعرانه بسیار بهره برد. وجود عناصری هم چون «زن اغواگر» و حال و هوایی سیاه و تلخ در فیلم های نوآر، وام دار سینمای رئالیسم شاعرانه ی فرانسه است. هم چنین بزرگان موج نوی فرانسه در دهه ی پنجاه (هم چون بازن، تروفو و دیگران) رویکردی دقیق به بررسی آثار بزرگان سینمای فرانسه ی پیش از جنگ و به ویژه رنوار، کارنه و «کوکتو» داشتند و می توان ادعا کرد که در کنار توجه به مولفه های سبکی این فیلم سازان و بررسی آثار کارگردان های بزرگ آمریکا، هم چون هیچکاک و هوارد هاکس و عواملی دیگر، مکتب موج نو در فرانسه پدیدار شد.
🎥🎥🎥
@Poetry_Sublime
#علیرضا_وحیدزاده
#مکتب_های_سینمایی
#غلامرضا_معدنی_پور
#انتشارات_کتاب_آبان
🖌🖌هفته ی گذشته در یکشنبه های سینمای شاعرانه در رابطه با پیدایش رئالیسم شاعرانه در فرانسه صحبت کردیم. این بار اما در رابطه با افول و پایان رئالیسم شاعرانه سخن می گوییم وچه منبعی بهتر از کتاب ارزشمند مکتب های سینمایی جناب غلامرضا معدنی پور. متن زیر از بخش پایانی فصل هفتم این کتاب و از مدخل رئالیسم شاعرانه انتخاب شده است.
پایان رئالیسم شاعرانه را آغاز جنگ جهانی دوم رقم زد. فرانسه در سال ۱۹۳۹ وارد جنگ با آلمان شد؛ در سال ۱۹۴۰، پاریس سقوط کرد و ارتش نازی با رژه در پاریس نمایش قدرت داد ( این رژه به انتقام از قرارداد ورسای در جنگ جهانی اول، که آلمان را بی قید و شرط تسلیم متفقین کرد و برای آلمانی ها داغی ننگین بر پیشانی غرور ملی بود انجام شد-- نمود این شکست غرور ملی و تبعات آن در اکسپرسیونیسم آلمان همان گونه که گفته و نوشته شد. خود را نشان دارد و آشکار شد). بدیهی است امکانی برای ساخت فیلم مهیا نبود. بعد از پایان جنگ، فیلم سازان بزرگ فرانسوی و به ویژه فیلم سازان رئالیسم شاعرانه--که بیشترشان مهاجرت کرده بودند--به فرانسه بازگشتند. اما شرایط اجتماعی و هنری برای ساخت فیلم هایی از جنس آثار پیش از جنگ دیگر فراهم نبود. ذائقه و میل تماشاگران به سوی نوعی دیگر از سینما تمایل پیدا کرد و فیلم های نئورئالیستی از یک سو و فیلم های سرگرم کننده و سطحی از سویه ای دیگر، به خصوص محصولات سینمای آمریکایی که متکی بر نظام ستاره ساز، تماشاگران زیادی را جذب می کرد، بازار فیلم فرانسه را در دست گرفتند.
سینمای رئالیسم شاعرانه بر دو گونه از سینمای بعد از خود تاثیر فراوانی داشت: سینمای نوآر آمریکا، از مولفه های سینمای رئالیسم شاعرانه بسیار بهره برد. وجود عناصری هم چون «زن اغواگر» و حال و هوایی سیاه و تلخ در فیلم های نوآر، وام دار سینمای رئالیسم شاعرانه ی فرانسه است. هم چنین بزرگان موج نوی فرانسه در دهه ی پنجاه (هم چون بازن، تروفو و دیگران) رویکردی دقیق به بررسی آثار بزرگان سینمای فرانسه ی پیش از جنگ و به ویژه رنوار، کارنه و «کوکتو» داشتند و می توان ادعا کرد که در کنار توجه به مولفه های سبکی این فیلم سازان و بررسی آثار کارگردان های بزرگ آمریکا، هم چون هیچکاک و هوارد هاکس و عواملی دیگر، مکتب موج نو در فرانسه پدیدار شد.
🎥🎥🎥
@Poetry_Sublime