nuage


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


_ _ _
синее сердце ;
.
「君の名を呼ぶ、;
それだけで二人の絆は永遠なんだ」
‌.
𝙐𝙣𝙠𝙣𝙤𝙬𝙣– http://t.me/HidenChat_Bot?start=5442280257

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


Secondddddd


Forward from: 𝘚𝘢𝘮𝘦𝘖𝘭𝘥𝘚𝘩𝘪𝘵𝘴;
•. یه چالش ریز دیگه؛ دوست دارید فور کنید بهتون بگم اگر ناراحت بودید، چطور و یا با چی آروم و حالتون رو بهتر می کردم .


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
افسردگی و با زندگی بد اشتباه نگیرید.


Forward from: ࣪ ִֶָ 𝐕𝐢𝐞
                    › ࣪ .𖦹︎  𝖠𝗀𝖾 : 𝟣𝟪
📁 : مغموم، خاکستری، نیمه شب.

    ◜ t.me/Poteryyal


این بغض بی صاحب، چرا از تو ندارد پیروی ..!؟


گاهی حتی خودمم ،از درون خودم میترسم.


چقدر بده این اخلاقی که خیلی یهویی ی کسایی از چشمت میوفتن که حتی خودتم اون لحظه خودتو درک نمیکنی که چطور ذهنت در عرض چند ثانیه تمام ذهنیت روشنش نسبت به اون فرد رو از دست میده و به خاموشی میرسه.






زندگی من ،مال منه.حق منه.انتخاب منه.
و اگر خیلی علاقه به داشتن زندگی عالی و بی نقص داری برای زندگی خودت ی گهی بخور و سرتو از زندگی من بکش بیرون ،چون من با همین گوه‌دونی که تو خیال توعه هیچ مشکلی ندارم.


متنفرم ازین آدمایی که سکوتتو به معنی رضایت و مشکلی نداشتن میبینن ،و به دخالت هاشون ادامه میدن.


از دستِ کمک، نرسید به کردن سرتون تو کون زندگی بقیه.


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


حقیقتا نه جسمم نه روحم توانایی مقابله با یک بحران بزرگ دیگه رو نداره.






Forward from: 𝘚𝘢𝘮𝘦𝘖𝘭𝘥𝘚𝘩𝘪𝘵𝘴;
۲۹ نوامبر؛ حتی اگر روزی، حافظه‌ام رو از دست بدم. با بارش هر قطره باران یاد تو میوفتم.‌ اوایلِ آخرینِ پاییز، نوایِ کلاویه‌هایِ پیانو. لابه‌لای طنین غم زده‌اش، شکسته خاطراتی یادآور طلوع یخ‌زده صبحِ وسط هفته، قسمتی از وجودم رو گرم می‌کرد. اما هیچ‌چیز نمی‌تونست به گرمیِ وجودت، حضورِ لبخند زده‌ات. دلِ این گلِ یخی رو نرم کنه. می‌خندیدی. و من آرزو می‌کردم کاش می‌تونستم با صدای بلندتری دوستِت داشته باشم. و از روز اول می‌دونستم، می‌شناختمت. انگار که در زندگی دیگری، در ناشناخته‌ترین‌ کافه‌یِ خیابون بارون زده‌ی فرانکفورت، به لیوان قهوه‌ای دعوتت کردم.


بعضی وقت ها به حدی از ناراحتی میرسه که حتی نمی‌تونه گریه کنه، توی سکوت غرق میشه به طوری که وقتی ناگهان حرف میزنه صدای خودش براش غریبه میشه. فکر کردن زیاد همه‌ی توانش رو ازش میگیره و میمونه که برای کدوم یک از درد هاش سوگواری بکنه.
-پاره ای از دلنوشته های نوشته نشده او.


HBD ; Blue moon.🌑💙

20 last posts shown.

27

subscribers
Channel statistics