از : Ar𐂂
به : وحشی
Word : آزادی
+ خب این بار برام از آزادی بگو .
- آزادای دکتر ؟
آزادی یعنی رهایی ، تا حالا زندانی بودی دکتر ؟ منظورم زندانی تو یه چهار دیواری نیستا ، نه منظورم زندانی تو گذشتس تو افکار تو خاطرات . فقط کسایی معنی آزادی رو میفهمن که معنی حبس و درک کرده باشن که زندانی شده باشن ، من زندانی بودم دکتر من توی سرم زندانی بودم . لامصب راه فرارم نداشت دکتر از هر طرفی میومدم فرار کنم یه خاطره میومو راهمو سد میکرد ، دکتر نمیدونی چه قدر التسماسشون کردم که بزارن من برم منو آزاد کنن برم یه بار دیگه ببینمش ولی بی وجدانا آزادم نکردن دکتر گفتن تو محکومی به همینا نمیتونی آزاد بشی آخه دکتر محکوم به چی ؟ محکوم به ندیدنش ؟ محکوم به گوش نکردن صدای نقرهایش ؟ محکوم به ندیدن چشمای آهوش ؟ دکتر نمیدونی یار من چه قدر قشنگه دکتر مثل پری میمونه ماه ماه . ولی دکتر الان آزادم آزاد آزاد .
+ چطوری ؟
- دکتر سوالا میپرسیا مثلا دکتر مملکتی یعنی من به این واضحی رو جلوت نمیبینی ؟ ایناهانم روی دیوار خونه رو به رو نشستم دارم نگات میکنم .
+ اون پرنده رو میگی ؟
- پرنده کیه دکتر اون منم ببین الان آزاد آزادم رهام ببین دکتر چه خوشحالم صبح به صبح میرم میشینم لب پنجرش براش آواز میخونم بلکه یکی از خنده هاشو نصیب ما هم بکنه دکتر دیروز اومد دست کشید رو سرم برام دونه ریخت نمیدونه آزاد شدم اومدم به دیدنش وگرنه با همون دست گل قشنگا میومد به دیدنم نه دکتر ؟ حتما میومد آخه همیشه متنظرم میشست ..... ای بابا دکتر الان یادم اومد یار ما که دیگه یار ما نیست شده یار یکی دیگه اشکال نداره بازم من براش گنجشک میشم بهش سر میزنم اخه ما که مثل اون نیستیم دلمون براش تنگ میشه دکتر .
زل زد به لبه دیوار و با لبخند به خودش نگاه میکرد و میگفت برو برو پیش اون چرا اینجا نشستی
دکترم در همین حین کاغذ انتقالی اون به تیمارستان و پر کرد .
به : وحشی
Word : آزادی
+ خب این بار برام از آزادی بگو .
- آزادای دکتر ؟
آزادی یعنی رهایی ، تا حالا زندانی بودی دکتر ؟ منظورم زندانی تو یه چهار دیواری نیستا ، نه منظورم زندانی تو گذشتس تو افکار تو خاطرات . فقط کسایی معنی آزادی رو میفهمن که معنی حبس و درک کرده باشن که زندانی شده باشن ، من زندانی بودم دکتر من توی سرم زندانی بودم . لامصب راه فرارم نداشت دکتر از هر طرفی میومدم فرار کنم یه خاطره میومو راهمو سد میکرد ، دکتر نمیدونی چه قدر التسماسشون کردم که بزارن من برم منو آزاد کنن برم یه بار دیگه ببینمش ولی بی وجدانا آزادم نکردن دکتر گفتن تو محکومی به همینا نمیتونی آزاد بشی آخه دکتر محکوم به چی ؟ محکوم به ندیدنش ؟ محکوم به گوش نکردن صدای نقرهایش ؟ محکوم به ندیدن چشمای آهوش ؟ دکتر نمیدونی یار من چه قدر قشنگه دکتر مثل پری میمونه ماه ماه . ولی دکتر الان آزادم آزاد آزاد .
+ چطوری ؟
- دکتر سوالا میپرسیا مثلا دکتر مملکتی یعنی من به این واضحی رو جلوت نمیبینی ؟ ایناهانم روی دیوار خونه رو به رو نشستم دارم نگات میکنم .
+ اون پرنده رو میگی ؟
- پرنده کیه دکتر اون منم ببین الان آزاد آزادم رهام ببین دکتر چه خوشحالم صبح به صبح میرم میشینم لب پنجرش براش آواز میخونم بلکه یکی از خنده هاشو نصیب ما هم بکنه دکتر دیروز اومد دست کشید رو سرم برام دونه ریخت نمیدونه آزاد شدم اومدم به دیدنش وگرنه با همون دست گل قشنگا میومد به دیدنم نه دکتر ؟ حتما میومد آخه همیشه متنظرم میشست ..... ای بابا دکتر الان یادم اومد یار ما که دیگه یار ما نیست شده یار یکی دیگه اشکال نداره بازم من براش گنجشک میشم بهش سر میزنم اخه ما که مثل اون نیستیم دلمون براش تنگ میشه دکتر .
زل زد به لبه دیوار و با لبخند به خودش نگاه میکرد و میگفت برو برو پیش اون چرا اینجا نشستی
دکترم در همین حین کاغذ انتقالی اون به تیمارستان و پر کرد .