🌸✨🌸
✨🌸
🌸
#استاد_و_دانشجوی_مغرور_و_شیطون_2
#پارت128
نفس پر حرصی کشیدم و لبم رو گاز گرفتم.
بیشعور واسه من غیرتی میشه!
سامیار پوزخند محوی زد و با سها سوار ماشینشون شدن و حرکت کردن.
فرهان با حرص چنگی به موهاش زد و کمی قدم زد تا حرصش خالی بشه.
من حسودی کردم دارم حرص میخورم تو چته؟
بعد چند دقیقه؛ اومد و سوار ماشین شد و استارت زد.
نفس عمیقی کشیدم و سرم رو به شیشه تکیه دادم و به بیرون خیره شدم.
بعد نیم ساعت؛ به دانشگاه رسیدیم.
کیفم رو برداشتم و از ماشین پیاده شدم.
فرهان هم ماشین رو جلوی دانشگاه پارک کرد و پیاده شد.
با هم داخل دانشگاه شدیم که با صدای جیغ دختری که اسمم رو صدا زد؛ متعجب به سمتش برگشتم:
-ترگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل؟
گلاره بود!
تک خندهای کردم که به سمتمون اومد.
فرهان گفت:
-باز این پر حرف پیداش شد! من میرم.
و بعد پا به فرار گذاشت!
زدم زیر خنده که گلاره بهم رسید و گفت:
-دختر هیچ معلوم هست تو کجایی؟ چرا چند روز نبودی؟
شونههام رو بالا انداختم و گفتم:
-یکم مریض شده بودم. راستی سلام!
زد زیر خنده و گفت:
-سلام چطوری؟
خندیدم و گفتم:
-مرسی. چخبرا؟
با هم حرکت کردیم و به سمت کلاسمون راه افتادیم که گفت:
-هیچی والا. از بیهم زبونی خسته شده بودم وقتی نبودی؛ همین شد که با یه دختر دوست شدم.
بهش نگاه کردم و گفتم:
-عه؟ کی هست حالا؟
کلاه کاپشنش رو روی سرش کشید و گفت:
-ام سها رادمنش!
با این حرفش؛ متعجب وایستادم.
سها؟!
بهم نگاه کرد و گفت:
-وا چرا وایستادی؟
به خودم اومدم و حرکت کردم.
زیر لب گفتم:
-هیچی همینطوری.
آهانی گفت و دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد.
داخل کلاسمون شدیم و به سمت ردیف آخر رفتیم.
کنار فرهان نشستم و گلاره هم پیشم نشست.
با شیطنت به فرهان نگاه کرد و گفت:
-سلام عرض میشه آق فری.
پقی زدم زیر خنده و با خنده به فرهان که از حرص قرمز شده بود نگاه کردم.
زیر لب بهم زهرماری گفت و به گلاره گفت:
-سلام خانوم پر حرف!
با این حرفش بلند تر زدم زیر خنده که سامیار و چند نفر دیگه برگشتن بهم نگاه کردن.
سامیار اخمی کرد و نگاهش رو ازم گرفت.
گلاره به فرهان چپ چپ نگاه کرد و گفت:
-خودتی آق فری.
بعد صاف نشست و زیر لب غر زد.
کل کلاشون بامزه بود...!
t.me/RoomaanKadeh
✨🌸
🌸
#استاد_و_دانشجوی_مغرور_و_شیطون_2
#پارت128
نفس پر حرصی کشیدم و لبم رو گاز گرفتم.
بیشعور واسه من غیرتی میشه!
سامیار پوزخند محوی زد و با سها سوار ماشینشون شدن و حرکت کردن.
فرهان با حرص چنگی به موهاش زد و کمی قدم زد تا حرصش خالی بشه.
من حسودی کردم دارم حرص میخورم تو چته؟
بعد چند دقیقه؛ اومد و سوار ماشین شد و استارت زد.
نفس عمیقی کشیدم و سرم رو به شیشه تکیه دادم و به بیرون خیره شدم.
بعد نیم ساعت؛ به دانشگاه رسیدیم.
کیفم رو برداشتم و از ماشین پیاده شدم.
فرهان هم ماشین رو جلوی دانشگاه پارک کرد و پیاده شد.
با هم داخل دانشگاه شدیم که با صدای جیغ دختری که اسمم رو صدا زد؛ متعجب به سمتش برگشتم:
-ترگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل؟
گلاره بود!
تک خندهای کردم که به سمتمون اومد.
فرهان گفت:
-باز این پر حرف پیداش شد! من میرم.
و بعد پا به فرار گذاشت!
زدم زیر خنده که گلاره بهم رسید و گفت:
-دختر هیچ معلوم هست تو کجایی؟ چرا چند روز نبودی؟
شونههام رو بالا انداختم و گفتم:
-یکم مریض شده بودم. راستی سلام!
زد زیر خنده و گفت:
-سلام چطوری؟
خندیدم و گفتم:
-مرسی. چخبرا؟
با هم حرکت کردیم و به سمت کلاسمون راه افتادیم که گفت:
-هیچی والا. از بیهم زبونی خسته شده بودم وقتی نبودی؛ همین شد که با یه دختر دوست شدم.
بهش نگاه کردم و گفتم:
-عه؟ کی هست حالا؟
کلاه کاپشنش رو روی سرش کشید و گفت:
-ام سها رادمنش!
با این حرفش؛ متعجب وایستادم.
سها؟!
بهم نگاه کرد و گفت:
-وا چرا وایستادی؟
به خودم اومدم و حرکت کردم.
زیر لب گفتم:
-هیچی همینطوری.
آهانی گفت و دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد.
داخل کلاسمون شدیم و به سمت ردیف آخر رفتیم.
کنار فرهان نشستم و گلاره هم پیشم نشست.
با شیطنت به فرهان نگاه کرد و گفت:
-سلام عرض میشه آق فری.
پقی زدم زیر خنده و با خنده به فرهان که از حرص قرمز شده بود نگاه کردم.
زیر لب بهم زهرماری گفت و به گلاره گفت:
-سلام خانوم پر حرف!
با این حرفش بلند تر زدم زیر خنده که سامیار و چند نفر دیگه برگشتن بهم نگاه کردن.
سامیار اخمی کرد و نگاهش رو ازم گرفت.
گلاره به فرهان چپ چپ نگاه کرد و گفت:
-خودتی آق فری.
بعد صاف نشست و زیر لب غر زد.
کل کلاشون بامزه بود...!
t.me/RoomaanKadeh