سید محمد بهشتی


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


کانال رسمی گفتگوها و یادداشتهای سید محمد بهشتی

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🎙 «صلح حاصل عدل است اما کدام عدل؟»
سخنرانی در نشست «فرهنگ صلح و تنوع فرهنگی»، پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی، ۴ دی ۱۳۹۶.

@seyedmohammadbeheshti


🎙 «صلح حاصل عدل است اما کدام عدل؟»
سخنرانی در نشست «فرهنگ صلح و تنوع فرهنگی»، پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی، ۴ دی ۱۳۹۶. 👇

@seyedmohammadbeheshti


📝دربارۀ کتاب «نزدیک داستان» اثر علی خدایی

«در همۀ تصویرهایی که این کتاب در ذهنم باز می‌کند» از سینی‌های مسی بزرگ پر از آجیل تا سینما مایاک اصفهان و دیوان الفت و مارمالادِ قنادی هشت‌بهشت و تویوتای قهوه‌ای زاون قوکاسیان چیز مشترکی هست که مدتها بود در کمتر کتابی یافته بودم. البته داستان همان داستان‌های همیشگی است؛ داستان بیماری و مرگ، عشق و ازدواج، سرنوشتهای تلخ و شیرین و ... . شخصیتها هم همان شخصیتهای همیشگی‌اند؛ مادر و مادربزرگ و پدربزرگ. خوب مگر قصه چیست جز بازی کردن با رویدادها و اشخاص و شاخ و برگ دادن به آنها. اما شاید دهه‌ها بود که کمتر پیش می‌آمد قصه‌ای مزه‌ای بیاورد زیر زبانم و من بی‌آنکه برایم مهم باشد که بالاخره کی با کی ازدواج کرد و یا کی سرنوشتش چطور رقم خورد، آرام‌آرام قصه را بچشم و کیف کنم؛ مهم هم نباشد که سینما مایاک رفته باشم، سنم به دیدن فروشگاه فردوسی قد دهد یا نه، مادربزرگم شب یلدا آش دوشوار پخته باشد و یا ... . اصلا چند دهه‌ای بود که مادر، محبت، دوست، زیارت و حتی اصفهان و طبس از قصه‌ها غایب بود، نه اینکه نباشد، بود؛ ولی انگار چیزی کم داشت. انگار در رگ کاراکترهای قصه خون جریان نداشت، درِ خانه‌ها که باز می‌شد بوی برنج دم‌کشیده نمی‌آمد، در چارباغش خبری از «مسافران تازه‌واردی که عابرین را دید می‌زدند» نبود. شب‌ها و روزها تفاوتی نداشت؛ شب قدرش قدری نداشت و شب یلدا همان سی‌ام آذرِ تقویم بود و تفأل زدن به حافظ هم کلیشه‌ شده بود. انگار نه انگار که برای همۀ ما بالاخره پیش آمده که یلداهایی حافظ را فراموش کرده باشیم و بعدش دلمان سوخته باشد، و یا مثل نویسنده وقتی بچه بودیم دیوان را در حوض انداخته باشیم و ازقضا همین‌ها هم بوده که از آن شب، یلدایی فراموش نشدنی ساخته. شب یلدای این داستان مثل شبهای یلدای کودکی خودمان است، نه اینکه عینا همان باشد، ولی با خواندش وارد «لحظۀ مشترکی» با نویسنده می‌شویم. علتش این است که «زندگی» با همۀ تفاوتهایش امری مشترک است. چیزیکه فرق دارد «تفالۀ زندگی» است، که اتفاقا «زندگی» نیست و فقط «زنده بودن» است. مرگ، زنده بودن را تهدید می‌کند و نه زندگی را. زندگی آن عصارۀ ماندگار و مشترک است، تصویری که به چنگ نمی‌آید ولی تماشایی است و مبهوتمان می‌کند؛ مثل تصاویری که می‌افتد در آینه‌کاریِ حرم حضرت رضا و «در آینه‌ها همه هستیم، ولی تا می‌خواهی دست بزنی و بپرسی: پس کجایید، نیستید! می‌روند در تراش آینه‌ای دیگر می‌لغزند». آینه‌کاری از همۀ تکثر پیش رویش مجلسی پرتلالو و مواج و رقصنده می‌سازد که پنداری همه، نامدگان و رفتگان، در آن حاضرند. آینه‌کاری مثل گرفتن گلاب از گل است. حقیقتِ داستان هم عصّاریِ زنده بودن است برای گزارش کردنِ زندگی. قصه گفتن سخت است چراکه زندگی سیال و به بیان نیامدنی است و مدام از دستمان سُر می‌خورد ولی به قول عطار شروع قصه از جایی است که برمی‌آشوبیم و عزم گفتن ناگفتنی‌ها می‌کنیم. در «زندگی» ورای مادرها که سمیه‌اند یا زهرا یا مریم، «مادرانگی» مشترک است؛ یعنی عصاره‌ای محبت‌آمیز. نویسنده با خواندن «سوگ مادر» مسکوب، «مادرانگی» را مرور کرده و ما نیز با خواندن «نزدیک داستان» مادرانگی را دوباره در مادرمان می‌یابیم، حتی اگر دیگر نباشد. نه فقط مادری که دوستی را هم در دوستی او با زاون مرور می‌کنیم. ما دوست زاون نبوده‌ایم ولی مهم نیست؛ تاریخ سینما و دغدغه‌های زاون، آنطور که نویسنده تعریف می‌کند، می‌شود دریچۀ ملاقات ما با زاون «از نزدیک». اصفهان و مشهد را هم همینطور باید «از نزدیک» شناخت. چه فرقی می‌کند که با اتوبوس به اصفهان برویم یا قطار، در هتل اقامت کنیم یا خانۀ اقوام، اصلا اصفهان برویم یا نرویم، مهم این است که بفهمیم چیست که اصفهان را اصفهان کرده؛ آن چارباغ و عکاسی‌ها و خیاطی‌هایش، آن نقش‌جهان و چادرهایش و به قول نویسنده آن «شیشه‌های رنگی اصفهانی‌اش که در آن می‌شود اصفهان را هر جور که بخواهیم تماشا کنیم که پر از آقای حقوقی، گلشیری و الفت است. پر است از هشت‌بهشت و چهارباغ، پر از حمام و قبرستان». این اصفهان است که هم صفوی است و هم قاجاری و هم امروزی. هم دورنمای اصفهان شاردن است و هم عکسهای هولتسر و هم نقشۀ سیدرضا خان. برای چشیدن این عصاره واسطه‌ای اصفهانی نیازست؛ کسی که اهل اصفهان باشد، نه فقط زادۀ اصفهان یا ساکن اصفهان. باید با دلش به دلِ اصفهان راه برده باشد و آن را ملاقات کرده باشد و الحق نویسنده کتاب چنین است. من هم معتقدم که کتاب «نزدیک داستان» اثر علی خدایی، داستان نیست عین زندگی است، برای همین از هر داستانی به حقیقتِ داستان نزدیک‌ترست که انقدر خوب می‌تواند ما را «هم‌داستان» کند. من به سهم خود این کتاب را برای همۀ کسانی که می‌خواهند حالشان خوب شود تجویز می‌کنم؛ نزدیک داستان به قلم علی خدایی و با صدای علی خدایی.
@seyedmohammadbeheshti


قصه چیست از مشکلی آشفتنست
آنچه نتوان گفت هرگز گفتنست (عطار)

یادداشتی دربارۀ کتاب «نزدیک داستان» اثر علی خدایی
روزنامۀ اعتماد، دوازدهم دی‌ ۱۳۹۶. 👇

@seyedmohammadbeheshti


🎙 «روز مبادا چه روزی است؟»
سخنرانی در نشست «زلزله و میراث فرهنگی»، پژوهشگاه میراث فرهنگی، ۵ دی ۱۳۹۶.

@seyedmohammadbeheshti


🎙 «روز مبادا چه روزی است؟»
سخنرانی در نشست «زلزله و میراث فرهنگی»، پژوهشگاه میراث فرهنگی، ۵ دی ۱۳۹۶ 👇

@seyedmohammadbeheshti


🎙 مقصر نسیان است؛
سخنرانی در آیین رونمایی اکران مستند «نسیان»، ۴ دی ۱۳۹۶.

@seyedmohammadbeheshti


🎙 مقصر نسیان است؛
سخنرانی در آیین رونمایی اکران مستند «نسیان»، ۴ دی ۱۳۹۶ 👇

@seyedmohammadbeheshti


🎙 شهر؛ مراحل خروج از تاریکی به روشنایی
سخنرانی در مراسم رونمایی طرح جامع مشهد، ۱۹ آذر ۱۳۹۶ 👇

@seyedmohammadbeheshti


🎙 شهر؛ مراحل خروج از تاریکی به روشنایی
سخنرانی در مراسم رونمایی طرح جامع مشهد، ۱۹ آذر ۱۳۹۶ 👇

@seyedmohammadbeheshti


📝 «همی دانم که رنج خود فزایم / که چیزی آزموده آزمایم»

درس‌هایی که از «کتابچه » می‌آموزیم؛ درس چهارم
روزنامۀ اعتماد، ۵ دی ۱۳۹۶:
در بررسی کتابی که اخیراً با عنوان «کتابچه جمع و خرج سنة ۱۳۰۴» به همت جناب بهمن بیانی تصحیح و توسط انتشارات مجلس منتشر شد، و تفریق بودجة دولت در دوره ناصرالدین شاه قاجار را به تفصیل بیان می‌کند، درباره مرزهای اصیل و تصنعی در نظام تقسیمات کشوری سخن گفتیم.
این تقسیمات، وقتی «کتابچه» مکتوب می‌شد، در نسبت با زمینه‌اش از اصالت و واقعیت برخوردار بود. حال آنکه همان زمان سرزمین‌هایی بود که مصنوعاً، و بر اساس چند مولفه اعتباری و قراردادی، مرزبندی می‌شد؛ همچون فتوحات استعمارگران اروپایی در آسیا و آفریقا و ... . غافل از آنکه چنین رفتاری تنها با یک لوح سپید ممکن است که هیچ معیار پیش‌داده‌ای برای مرزبندی ندارد. وقتی در بستری با موجودیت‌ها و مرزهای اصیل به خود اجازه می‌دهیم به سراغ تقسیمات اعتباری و ارادی برویم، در واقع به زبان بی‌زبانی معترفیم آن «جا» را در نتیجه به سر بردن در تاریکی «به جا» نیاورده‌ایم و معرفتی درباره‌اش نداریم؛ همچون مهاجرین بیگانه و تازه واردی که طی پیشروی آمرانه و سلطه‌جویانه خود در خاک ایالات متحده آمریکا با گونیا و خط‌کش مرزهایی عمودی و صاف میان قلمروی خود ترسیم کردند.
آن سرزمین هرچند برای تازه‌واردان ناشناخته و تاریک بود ولی آسان نیز تن به تقسیم‌بندی‌های اعتباری نمی‌داد؛ چنانکه در قرنِ نوزدهم، وقتی کمی از تثبیت تمدن در ایالات متحده گذشت، مشکلات سربرآوردند و پس از یک قرن انکار، بالاخره دولتمردان متقاعد شدند تا دانشمندان باستان‌شناس را در مرز ایالت‌ها به جستجوی مرز قلمروهای قبایل بومی منقرض شده بگمارند. زیرا با کشف شواهد و آثار به جای مانده از ایشان می‌شد سرنخ‌هایی از یک تجربه تاریخی به تعادل رسیده یافت و مرزها را به واقعیت و اصالت نزدیک کرد و عوارض تقسیمات اعتباری که موجب برهم خوردن تعادل و مختل شدن مناسبات می‌شود را حل کرد.
تقریباً از همان زمان مقلدین ایرانی تمدن مدرن، رویکردی معکوس را در پیش گرفتند: نسیان نسبت به اصالت‌های بستر طبیعی ـ تاریخی ـ فرهنگی و جایگزینی معیارهای تصنعی. در کشوری که هر ایالت برای خود جایی بود، و اسم و رسمی داشت، استان‌هایی را جانشین کردند که مرزهایشان منطبق با واقعیت نبود و مدت‌ها با عدد شمرده و خطاب می‌شد. همچنین ولایت‌های بلاتکلیفی همچون کاشان ایجاد شد که معلوم نبود کجای این تقسیمات قرار می‌گیرد و نزدیک به دو دهه جزء استان هشتم (مازندران) بود!
این روند، نه بر اساس تدبیر و دوراندیشی که مبتنی بر واکنش انجام می‌شد. مقصود از آن نیز تنها آرام کردن التهاباتی بود که این نظم برساخته مصنوعی در واقعیت زندگی مردم ایجاد می‌کرد و از آن سو پذیرفته نمی‌شد. در نتیجه بیش از یک قرن است که شاهد تقابلی آماس‌کرده میان زمینه و مدیریت کشور هستیم که سبب شده برخی ایالات مثل آذربایجان و خراسان دچار انشقاق شوند یا نام بی‌ربطی چون جنگل گلستان به جای نام اصیل استرآباد گذاشته شود.
از آنجا که مرکز استان نماینده دولت مرکزی در مدیریت منابع و اداره امور شد، نقشی تعیین‌کننده و مرتبتی ویژه یافت، و بتدریج همه شهرهای تابع به سوی منازعه با آن درباره هر موضوعی رانده شدند. زیرا خود را مستحق همان جایگاه می‌دانستند. پس به محض توانمندی، از ابراز موجودیت مستقل پرهیز نکردند و در نتیجه تقسیمات کشوری دهه به دهه رو به تزاید و تکثر پیش رفت. حتی استان‌هایی پدید آمد که فقط یک شهر اصلی و بزرگ دارد؛ همچون البرز، قم و ...، و چه‌بسا اگر مقاومت وزارت کشور نباشد سی و یک استان کنونی به صد یا صدها استان تبدیل شود.
عنایت داشته باشید؛ تفکری که مراعات تقسیمات اصولی سرزمین را می‌کند، بر این باور است که همه چیز مبتنی بر تعامل طولانی تاریخی بر سر جای خود واقع شده. در نتیجه نظام اداری نسبت به مسائل بستر خود در روشنایی به سر می‌برد. پس طبیعی است که بلوچ‌ها در بلوچستان و مازندرانی‌ها در مازندران و خوزستانی‌ها در خوزستان و ... نقش خود را چه در مقیاس محلی و چه در مقیاس ملی ایفا کنند. اما کسانی که با تقسیمات اعتباری فضا را تاریک می‌کنند در مسیری متعارض با عالم واقع پیش می‌روند. این تعارضات منشاء بسیاری ناهنجاری‌ها شده و بخاطر تبعات تصاعدیش، ریشه‌یابی معضلات را نیز ناممکن می‌کند.
اصلاً نباید اندیشید که عوارض این نگاه تنها در مقیاس استانی متوقف ‌مانده. زیرا به شهرها، محله‌ها، خیابان‌ها، و حتی نشانی کوچه‌ها و خانه‌های ما نیز تسری یافته است. «جا»‌هایی که پیش‌تر صاحب نام بامسمی بودند حال با ارقام یا اسامی بی‌مسمی صدا می‌شوند و رفته رفته تمامشان از «جایی بودن» ساقط شده‌اند. شاید بتوان گفت بزرگترین دستاورد ما در دوران معاصر تولید انبوه ناکجا باشد.
اما بحث در باب نتایج ناخجسته این وضع مجالی دیگر می‌طلبد...
@seyedmohammadbeheshti


📝 «همی دانم که رنج خود فزایم / که چیزی آزموده آزمایم»

درس‌هایی که از «کتابچه جمع و خرج سنة ۱۳۰۴» می‌آموزیم؛ درس چهارم
روزنامۀ اعتماد، ۵ دی ۱۳۹۶:
@seyedmohammadbeheshti


«راز شمایل»

درباره سنت شمایل‌نگاری به بهانه برگزاری نمایشگاه مجموعه شخصی محمدحسن ملک مدنی در موزه ملک، آذر و دی ۱۳۹۶.
نقاشی و نگارگری در ایران از تاریخچه‌ای کهن برخوردار است که ویژگی مهم آن تحولات پی در پی و قابل تامل در اثر تعامل با دیگر حوزه‌های فرهنگی است. از این جمله آشنایی هنرمندان عصر صفوی با سبک نقاشی اروپا است که از ثمرات آن ظهور پرده‌های نقاشی در ابعاد بزرگ پدیدار شد که تا پیش از آن شاهدی برایش سراغ نداریم اما این پدیده همچنان تابع سنت خیالی‌سازی ایرانی بود.
یکی از شاخه‌های جالب توجه این سنت، شمایل‌نگاری است. شمایل‌نگاری در میان مسیحیان شرقی و سپس اروپای کاتولیک قرون وسطی، سابقۀ بس کهنی دارد. در تمدنِ مسیحی شمایل طریقی بود برای تجسم‌بخشی به شخصیتهای قدسی که نقشی اساسی در جهان‌بینی مسیحیت ایفا می‌کردند. چراکه مشاهده تصویر داستان حیات عیسی مسیح(ع) و قدیسان در فضاهای داخلی کلیساها و دیرها برای تذکر سیره آنان بخشی از عبادت مؤمنان را شکل می‌داد.
این هنر در دورۀ صفوی به ایران وارد شد؛ یعنی عصری که شمایل‌نگاری در اروپا گام به دوران افول گذاشته و رستاخیز فرهنگی (رنسانس) آنان را از قیود تمدن وارداتی مسیحی آزاد کرده و به خودنگری و رجعت به ماهیت اصیل فرهنگی خویشتن هدایت می‌کرد. پس از این دوره و تغییر نگرش اکثر هنروران در اروپا، هنر غربی بیش از پیش به حیثیت جهان مادی و نمایش مادیت جهان تمایل یافت، و به دقت در ابعاد و اندازه‌های هندسی و پرسپکتیو و ... ـ مولفه‌هایی اثباتی و قابلِ سنجش که هنر را از وجهی خاص به کمال نزدیک می‌کنند ـ اقبال نشان داد.
ایران نیز از چنان تحولات شکلی‌ای غافل نبود؛ شمایل‌نگاری، همچون تئاتر، در سده‌های آغازین ورودش محدود به تصویرگری و تجسمِ واقعة کربلا ماند تا آیین عزاداریِ سالارِ شهیدان رنگ و عطر و طعمی دیگرگون بخشد اما هرگز به تمثال‌سازی از پیامبر و دیگر ائمه و معصومین تمایل نشان نداد. همچنین در نقاشی‌های فرنگی‌سازی، اعم از پرده‌ها و نقاشیهای با ابعاد بزرگ داخل قصرها یا صف سلام‌ها یا پرتره‌ اعیان و حتی شمایل‌سازی‌ها، ژرف‌نگاری و واقع‌نمایی و منظره‌سازی و ... وارد می‌شود. اما نکته اینجاست که تنها در مرتبه صورت از هنر وارداتی گرته برداشتند ولی در مرتبه محتوا همچنان از حیثیت جهان مادی و نمایش مادیت جهان دوری گزیدند. چه در شمایل‌نگاری‌ها، چه پرده‌ها و ... سایه، نورپردازی، طیف‌بندی رنگ، پرسپکتیو اصولی و ... وجود ندارد.
نه به دلیل آنکه هنرمند نور و سایه و پرسپکتیو را نمی‌فهمیده یا نمی‌توانسته بیافریند. در واقع اکراه و پرهیز از مادی شدن است که مانع می‌شود. این دوری و جدایی از جهان مادی در تعزیه و پرده‌خوانی، خصوصاً مجالس مربوط به واقعۀ کربلا، پُررنگتر هم هست. نگارگر شمایلها حقیقتاً چیزی ورای امور واقع عالم مادی، چیزی که شاید از بالا، از ارتفاع عالم خیال دیده می‌شود را تصویر می‌کند؛ مگر نه اینکه عالم خیال جایی است ورای این عالم که مادیت در آن رفته رفته رنگ می‌بازد و از سایه روشن و ژرف‌نگاری خبری نیست.
در واقع اصل بر محور روایت است تا تقید به حیثیت مادی جهان. شمایل‌نگار به روایات معروفی که در جامعه رایج است و حساسیتی که به آن روایت وجود دارد، توجه می‌کند. او در عین حال که هنجارهای پیوسته با باورهای دینی جامعه را مراعات می‌کند و صورت ملکوتی را بر واقعگرایی رجحان می‌دهد، صحنه‌ها و مجالسی را نقش می‌زند که با سر و وضع روزگارش سازگار و همخوان است و بدین جهت هم با اقبال عامه مواجه می‌شود.
حتی در آثار متأخر با اینکه امضای نقاش هم در بسیاری آثار دیده می‌شود ولی به رخ کشیده نمی‌شود. در واقع این در هنر و سنت جدید غربی است که نام نقاش پرس و جو می‌شود. در سنت ایرانی معمولاً نام نقاش اهمیت خاصی نداشته؛ نه برای خود نقاش و نه عامۀ مردم. آنچه اهمیت داشته موضوع نقاشی است.
اقبالِ عمومی نسبت به پرده‌ها و شمایل‌ها سبب شده تا مشتریان اصلی این آثار نه درباریان و اغنیا و پشتیبانانِ معمولِ هنر بلکه اغلب اقشارِ متوسط و عادی جامعه از قهوه‌خانه‌دار تا پهلوانِ زورخانه باشند و به همین دلیل امروزه گردآوری مجموعه‌ای از نمونه‌های نفیس آنها دشوار است و باید سپاس‌گزار مجموعه‌دارانی بود که کمر همت به کار جمع‌آوری این آثار بسته‌اند و بسیاری از آنها را به روزگار ما رسانده‌اند.
از طرفی خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد رونق پژوهش‌ دربارۀ آثار نگارگری ایرانی هستیم که از اروپا تاثیر پذیرفته است. این جریان حرکت تازه‌ای است و سابقۀ طولانی ندارد. اما این تذکر بجاست که پژوهشگران ما بایستی از نگاه غربی برای داوری هنری درباره این آثار پرهیز کنند. زیرا آن نگاه بسیاری ویژگی‌های نگارگری ایرانی را از دیده پنهان می‌دارد. برای داوری و سنجش این آثار باید زاویۀ نگاه خاص خویش را بیابیم تا شمایل‌نگاری ایرانی را بهتر بشناسیم.
@seyedmohammadbeheshti


«راز شمایل»

👇 یادداشتی درباره سنت شمایل‌نگاری به بهانه برگزاری نمایشگاه مجموعه شخصی محمدحسن ملک مدنی در موزه ملک، آذر و دی ۱۳۹۶.

@seyedmohammadbeheshti


📝ایران واسطۀ گفتگو میان شرق و غرب جهان است.

🔸ایران قلمرویی فرهنگی است و نه سیاسی که حدود آن را از روی نشانه‌هایی چون پاسداشت نوروز و یا نفوذ شاهنامه می‌توان بازشناخت؛ ای‌بسا در جایجای این قلمرو همزمان چندین حکومت سیاسی وجود داشته. این قلمرو فرهنگی حدود و ثغور طبیعی مشخصی نیز دارد. هرچند طبیعت ایران متنوع است لیکن همۀ این تنوع را می‌توان ماحصل عارضه‌ای کلان و طبیعی دانست؛ در بیانی کلی این عارضه برخورد دو کمربند بیابانی و کوهستانی کرۀ زمین است.
🔸کوهستانی بودن پهنۀ ایران معادلات بیابانی را در آن تغییر داده و سبب شده اولا این پهنه به لحاظ طبیعی و زمین‌شناختی بسیار پویا باشد و هم منابع معدنی و کانی در آن در نقاطی بسیار به دسترس نزدیک شده باشند. به سخن دیگر ایران جایی است که در آن چه منابع حیاتی چون آب و اقسام معدنیات و چه موانع حیاتی چون سیل و زلزله در پس پرده‌ای از زمین یا زمان پنهان شده است و به این اعتبار می‌توان ایران را «محیط مستعد» دانست. شاید در کل پهنۀ کرۀ زمین کمتر جایی را به وسعت یک سرزمین بتوان سراغ گرفت که محیط مستعد باشد.
🔸مختصات ایران خصوصیاتی را برای ساکنین آن به همراه داشته است؛ یعنی «کجایی» ایران به «کیستی» اهالی‌اش منجر شده است. از مهمترین شروط زیستن در سرزمین مستعد ایران که کمتر منبعی در آن نقد و بالفعل است، «از قوه به فعل» آوردن است و در غیراینصورت امکان بقا وجود ندارد. لذا ایران تنها برای اهلش جذابیت و اصلا امکان سکونت دارد. اقوام مهاجم نیز غالبا به‌سرعت متوجه می‌شدند که ایران را باید توسط ایرانیان اداره کنند. سیاحان اروپایی خصوصا پس از دورۀ صفویه از اینکه در فلات ایران آدمی زندگی می‌کند ابراز شگفتی کرده‌اند چون مختصات ایران بسیار با اروپا متفاوت است و در ایران کمتر منبعی آمادۀ شکار کردن و به چنگ آوردن است.
🔸ویژگی مهم دیگر ایران این است که پل ارتباط شرق و غرب جهان است. اگر فرضا دریای مازندران را تا خلیج فارس ادامه دهیم پهنه‌ای آبی بین شرق و غرب جهان فاصله می‌اندازد که بر اثر آن به صورت تاریخی انتظام دنیا و معادلات آن تغییر می‌کرد؛ از پوشش گیاهی و جانوری بگیریم تا حتی نژادهای انسانی و روابط تجاری و ... . چون تا همین چند سدۀ پیش امکان عبور از شمال دریای مازندران به سادگی وجود نداشت. لذا خصوصا از دورۀ اشکانی تا هفت سدۀ پیش کالاهای چینی از طریق ایران به اروپا می‌رسید و بالعکس و نه چینیان تصور صحیحی از غرب داشتند و نه رومیان تصور واقعی از شرق. این مختصات خصوصیتی در ایرانیان پدید آورده که من «جهانی بودن» اطلاقش می‌کنم. یعنی در کنار اصطلاحات امروزینی چون «جهانی شدن» یا «جهانی‌سازی» می‌توان از «جهانی بودن» نیز سخن گفت که امری تاریخی است.
🔸سومین ویژگی بنیادین ایران این است که منابع حیاتی در همه‌جای آن به صورت یکنواخت وجود ندارد بلکه به صورت نقطه‌ای و پراکنده است. به سخن دیگر ایران همچون مجمع‌الجزایر زیستی است که فواصل بینشان غیرقابل زیست و گاه اساسا غیرقابل عبور است. بنابراین هر نقطۀ زیستی چه در مقیاس آبادی و قریه و یا شهر گاه کیلومترها با زیستگاه مجاورش فاصله داشته است ولذا از یکسو برای حفظ بقا می‌بایست قائم به ذات خویش می‌بوده و از سوی دیگر برای بسط سفرۀ زیستی‌اش ناگزیر از تعامل بوده است. «قائمیت به ذات» صفت فرهنگی دیگر در ایرانیان است.
🔸ایرانیان یک سده است که دچار نسیان فرهنگی شده‌اند. تا جاییکه اگر تا دورۀ مشروطه سرزمین خود را گزیدۀ سرزمینهای عالم و اقلیم معتدل می‌دانستند، از ان زمان به بعد به تدریج متقاعد شده‌اند که ایران پر از ایراد طبیعی و تاریخی است. علل این نسیان مختلف است از جمله از دست رفتن میانداری ایران در جهان با رونق راههای دریایی و دیگری پیدا شدن منبع بالفعل نفت.
🔸اکنون تنها راه چاره تذکر دوباره نسبت به کجایی ایران و کیستی خودمان است. در این راه علم باستان‌شناسی، مردم‌شناسی، تاریخ و ... باید به کمک رفع نسیان و تذکر بیاید. این علوم باید غیار از چهرۀ مظاهر فرهنگی پاک کنند. ما باید به شناختی برسیم که با نظر کردن مثلا به معماری و شهرهایمان به خاطر بیاوریم که چه کسی هستیم و سرزمینمان کجاست.
🔸ما مدتی است در همۀ زمینه‌ها از صنعت و کشاورزی تا آموزش دچار فریب غول بیابان شده‌ایم و برای رفع تشنگی به جای سرِ آب در جستجوی سراب‌ایم و لذا نه تنها تشنگی‌مان رفع نشده که سرگردان هم شده‌ایم. یکی از این سرابها سرمایه‌گذاری برای صنعتی شدن ایران است در حالیکه ما سده‌ها پیش از این صنعتی بوده‌ایم ولیکن بنا به این تصور که ما نیز باید در مفهوم غربی صنعتی شویم دچار سرگردانی‌ایم و با وجود تلاش فراوان هنوز هم صنعتی نشده‌ایم.
🔸خوشبختانه با وجود نسیان ما، فرهنگ در ناخودآگاه ما مشغول به فعالیت است و ما از آن برخورداریم. اگر متذکر شویم می‌توانیم از ثروت فرهنگمان بهره‌مند نیز بشویم.
@seyedmohammadbeheshti


کرگدن.pdf
597.7Kb
«ایران واسطۀ گفتگو میان شرق و غرب جهان است».

متن کامل گفتگو با سید محمد بهشتی راجع به «کجایی» ایران و «کیستی» ایرانیان، نشریۀ کرگدن، ش۷۲.
@seyedmohammadbeheshti
👇 خلاصه مطلب:


«ایران واسطۀ گفتگو میان شرق و غرب جهان است».

👇گفتگو با سید محمد بهشتی راجع به «کجایی» ایران و «کیستی» ایرانیان، نشریۀ کرگدن، ش۷۲.

@seyedmohammadbeheshti


🎙 ژان پرو؛ باستانشناس جنس چهارم
سخنرانی در شب بزرگداشت ژان پرو، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ۲۶ آذر ۱۳۹۶ 👇

@seyedmohammadbeheshti


🎙 ژان پرو؛ باستانشناس جنس چهارم
سخنرانی در شب بزرگداشت ژان پرو، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ۲۶ آذر ۱۳۹۶ 👇

@seyedmohammadbeheshti


📝درس سوم از «کتابچه جمع و خرج سنة ۱۳۰۴»
روزنامۀ اعتماد، ۲۸ آذر ۱۳۹۶:
کتابی که اخیراً با عنوان «کتابچه جمع و خرج سنة ۱۳۰۴» به همت جناب بهمن بیانی تصحیح و توسط انتشارات مجلس منتشر شده، بودجة دولت در دوره ناصرالدین شاه قاجار را به تفصیل بیان می‌کند. این سند دست اول، جز عرضه ارقام و آمار جالب، منبع موثقی برای فهم ابعاد فراموش‌شده نظام سنتی ادارة سرزمین ایران است. در این سلسله یادداشت‌ها به وارسی «کتابچه» از این منظر پرداخته‌ایم و از جمله نگاهی به نظام تقسیمات کشوری می‌اندازیم:
در «کتابچه» با هشت ایالت بعلاوه بیش از چهل ولایت مواجه می‌شویم. این ایالت‌ها عبارتند از آذربایجان، خراسان و سیستان، فارس و بنادر [خلیج فارس]، گیلان، مازندران، خوزستان، کرمان و بلوچستان، و کردستان که همگی وسیع و یکپارچه هستند. ولی ولایت‌ها در مقایسه با ایالت‌ها کوچک و در قیاس با یکدیگر، از نظر وسعت و اهمیت، تنوع زیادی دارند؛ از اصفهان و همدان گرفته تا طالقان و نطنز.
عجیب اینجاست که شاه از یک سو برای کل ایالت ثروتمند و وسیعِ آذربایجان با شهرهای مهم و پر رونق تبریز و اردبیل و ارومیه و سلماس و ... یک حاکم تعیین می‌کند، و در همان حال برای ولایتِ کوچکِ خوانسار یا طارم نیز راساً یک حاکم برمی‌گمارد. در نظر اول این تقسیمات نامتناسب و نامتوازن و گیج‌کننده به نظر می‌رسد. اما دقت بیشتر معلوم می‌سازد که ایالات آن پهنه‌هایی هستند که با دولت‌های خارجی هم‌مرزند اما ولایات میان ایالات محیط شده‌اند.
سوال این است که چرا ولایت‌های مرکزی به تفکیک ذکر می‌شود ولی از ذکر ولایت‌های ایالات خبری نیست. بررسی جغرافیایی آنها نشان می‌دهد ولایات مرکزی در واقع شهرهایی هستند که درون یک واحد طبیعی معروف به «فلات ایران» واقع شده‌اند؛ یعنی دژ مانندی سه گوش که رشته‌کوه‌های زاگرس، البرز، و قهستان ـ مکران دیواره‌های رفیع آنرا تشکیل داده و درونِ خود دو کویرِ لوت و مرکزی را محصور کرده است. چنین به نظر می‌رسد که این واحد طبیعی ایالتی مستقل است که در میانِ ایالات پیرامونی محدود شده.
این گمان با در نظر آوردن نام رسمی کشور در دورانِ قاجار که بر روی اسکناس و تمبر و ... انعکاس دارد نیز همخوان است: «ممالک محروسه پارس»؛ این عنوان حکایت از آن می‌کند که ایالت‌هایی همچون آذربایجان و خراسان و ... در فهم نظام اداری کشور همچون مملکت‌هایی با حاکم مستقل محسوب می‌شدند که تنها در مسائل کلان (امنیت و نظام و سیاست خارجه) به حاکمیت پادشاه مقید بودند و اصطلاحاً تحت حراست مرکز قرار داشتند. این ممالک در همان حال ایالت پارس یا میانی را دربرگرفته و خود نیز از آن حراست می‌کردند؛ چنانکه قفسه سینه از قلب. البته آن پارس به استانِ فارس فعلی معطوف نبود و به تمامِ مناطق پیرامونِ صحرای مرکزِ ایران اطلاق می‌شد. پادشاه در واقع با حفظ سمت شاه یا حاکم این ایالت نیز بود و عناوینی چون پادشاه به معنی شاهِ اصلی یا شاهنشاه به معنی شاهِ شاهان که از دوران باستان مرسوم است، بدین اعتبار بامسمی و اصیل بود؛ عناوینی که از پس از مشروطه خالی از محتوا و بی‌مسمی گشت.
بر مبنای «کتابچه» می‌توان گفت که کشور در ۱۳۰ سال پیش بر ۹ ایالت بزرگ تقسیم می‌شد. اما مرزهای این پیکربندی برچه اساس استوار بود؟ به عنوان نمونه بررسی مالیات ایالتِ آذربایجان نشان می‌دهد که تمام شهرهای آذری‌نشینی که سراغ داریم در این ایالت قرار گرفته‌اند و خبری از یک شهر کردنشین در آن میان نیست. بلکه همه شهرهای کردنشین نیز در ایالت کردستان واقع هستند. همچنین از مفاهیم اعتباری مثل شرقی و غربی یا شمالی و جنوبی نیز سخنی نیست. به عبارت دیگر در آن نظام تقسیمات کشوری هر کسی که خود را اهل جایی می‌داند در همان «جا» به جا آورده شده است.

یکی از ملازمات تقسیم، مرزبندی است. این بسیار مهم است که وقتی بحث مرزبندی در میان است ما تا چه حد ملتزم به اصول و واقعیت‌های حاکم بر بستر باشیم؛ آن هم وقتی که با سرزمینی برخوردار از لایه‌های متعدد و طیف متنوعی از موجودیت‌های تاریخی ـ طبیعی ـ فرهنگی مواجهیم.
وجب به وجب گستره ایران، بنا بر تعامل درازآهنگِ انسان و محیط و قدمت زیست، مشمول معرفت و تصرف آدمی شده است. شناخت و اثری که از سوی دیگر موجب اهلیت یافتن انسان نسبت به مکان نیز شده. به عبارت دیگر طی تاریخی طولانی همه ایران به جایی معلوم برای کسانی معلوم دگرگون شده و به تبع آن میانِ این جای‌ها و کسان مرزهایی پدید آمده که تابع اصولی کهن و پایدار هستند.
اما اندکی پس از تدوین «کتابچه»، دولت نوپای مدرن برای پیشبرد اهداف خود شروع به دست‌کاری در این مرزها کرد و تبعات آن رفته رفته به اغتشاش و اختلال در آن اصول و کیستی‌ها و کجایی‌ها انجامید. در یادداشت بعد به این موضوع خواهیم پرداخت که چطور مرزهای تصنعی آن تعادل پایدار را ناپایدار ساخته ...
@seyedmohammadbeheshti

20 last posts shown.

2 703

subscribers
Channel statistics