تو این را دروغ و فسانه مدان
آشنایی با رازها و نمادهای شاهنامه
سخن 3 – #دیو_در_شاهنامه
پنجره 7 : دیوان مازندران (کوههای سخت گذر)
«بخش2»
کاوس و سپاهیان، پس از خاموشی دماوند (کشته شدن دیو سپید!) ، به سرکردگی تهمتن به جنگ شاه مازندران می روند! باز می بینیم که شاهنامه «شاه مازندران» را نیز «کوه» می نمایاند! در رویارویی رستم:
شد از جادوی، تنش، یک لخت کوه،
از ایران، بر او بر ، نظاره گروه!
و....
بر این گونه، خارا، یکی کوه گشت؛
ز جنگ و ز مردی بی اندوه کشت!
تهمتن کوه را از جا می کند و ...
به پیش سراپرده شاه برد،
بیفگند و ایرانیان را سپرد!
و....
به دژخیم فرمود تا تیغ تیز،
بگیرد، کند تنش را ریز ریز!
این رویداد، نماد کندن و خرد کردن سنگ و خارا در دل کوههای البرز برای راه گشودن به مازندران و دستیابی به چراگاه فرازین البرز میانی است! به روشنی، «دیو»ان مازندران، جز کوه و خارا نیستند که راه بر دستیابی ایرانیان به چراگاهها بسته بودند و ایرانیان با کوبیدن و خرد کردن آنها راه به چراگاهها گشودند و به آنچه می خواستند دست یافتند!!
این بود رویداد راستین تاریخی که در رهگذر زمان و بازگفتِ سینه به سینه میان دهها زادمان، آرایه و پیرایه پذیرفته و رازآلود در کالبد داستانی حماسی و افسانه گون به شاهنامه ابومنصوری و از آنجا به فردوسی فرزانه و از زبان او به ما رسیده است!!
تا گفتاری دیگر، در پناه ایزد یکتا!
آشنایی با رازها و نمادهای شاهنامه
سخن 3 – #دیو_در_شاهنامه
پنجره 7 : دیوان مازندران (کوههای سخت گذر)
«بخش2»
کاوس و سپاهیان، پس از خاموشی دماوند (کشته شدن دیو سپید!) ، به سرکردگی تهمتن به جنگ شاه مازندران می روند! باز می بینیم که شاهنامه «شاه مازندران» را نیز «کوه» می نمایاند! در رویارویی رستم:
شد از جادوی، تنش، یک لخت کوه،
از ایران، بر او بر ، نظاره گروه!
و....
بر این گونه، خارا، یکی کوه گشت؛
ز جنگ و ز مردی بی اندوه کشت!
تهمتن کوه را از جا می کند و ...
به پیش سراپرده شاه برد،
بیفگند و ایرانیان را سپرد!
و....
به دژخیم فرمود تا تیغ تیز،
بگیرد، کند تنش را ریز ریز!
این رویداد، نماد کندن و خرد کردن سنگ و خارا در دل کوههای البرز برای راه گشودن به مازندران و دستیابی به چراگاه فرازین البرز میانی است! به روشنی، «دیو»ان مازندران، جز کوه و خارا نیستند که راه بر دستیابی ایرانیان به چراگاهها بسته بودند و ایرانیان با کوبیدن و خرد کردن آنها راه به چراگاهها گشودند و به آنچه می خواستند دست یافتند!!
این بود رویداد راستین تاریخی که در رهگذر زمان و بازگفتِ سینه به سینه میان دهها زادمان، آرایه و پیرایه پذیرفته و رازآلود در کالبد داستانی حماسی و افسانه گون به شاهنامه ابومنصوری و از آنجا به فردوسی فرزانه و از زبان او به ما رسیده است!!
تا گفتاری دیگر، در پناه ایزد یکتا!